یاد یاران

نویسنده
میترا سلطانی

 حکایت تلخ مرگ نقالی…

 

فن بیان مرشد ترابی و تکنیک بازی در حین نقش خوانی اش مثال زدنی است و همین مشخصه های منحصر به فرد از اجرای او سبک و شیوه خاصی ساخته که باعث ماندگاری هنرش شده است. او با آنکه پا به سن گذاشته اما همچنان تازه و چابک در صحنه جولان می دهد و در ارائه نقش های جاودانه شاهنامه بی تابانه تکاپو دارد. مرشد ترابی در جان بخشی به کلمات شاهنامه در یک اجرا با انرژی کار می کند و نتیجه اینکه تمام شخصیت ها به شکل نمایشی پرورانده و اجرا می شوند. او یکی از افرادی است که به صحیح ترین شکل ممکن واژگان را تلفظ و ادا می کند و همین نکته باعث می شود که ضبط و ثبت شاهنامه با اجرای او تبدیل به اثری ماندگار شود. اودر1مهرسال 1315 متولد شده وآغاز این هفته مصادف بود با شروع هفتادوسه سالگی اش… هنر روز به همین مناسبت با او همکلام شده است…

 

 

با گذشت زمان زیادی از نقالی و مرشدی در ایران هنوز عده زیادی از مردم تفاوت های این دو را از یکدیگر تمیز نمی دهند. اگر امکان دارد بای آغاز گفت و گو کمی از ویژگی های این دو  برایمان بگویید.

دردوران کودکی این سوال برای من هم پیش آمد. آن موقع که به کار نقالی تازه آشنا شده بودم وعلاقه ام روز به روز بیشتر می شد دوست داشتم تا اطلاعاتم را بیشتر کنم. دراین کار عجله زیادی داشتم ومی خواستم هرچه زودتر به قله ترقی برسم. والبته این به خاطر آن نبود که به دنبال شهرت واین حرف ها بگردم چون می دانستم که هنری است با امکانات تبلیغی کم وسعت. عشق داشتم وبا همان عشم امروز دربرابر شما نشسته ام. عرض کنم خدمت شما که این تعریف شاید بسیار شخصی باشد اما به اعتقاد من مرشدی یک پله بالاترازنقالی است. به واقع شایداین درجه نوعی ارتقاء محسوب شود که یک مرشد رو به مردم وبدون پرده با آنان سخن می راند و با اعتماد به نفس کافی شاید شروع به نصیحت کند. رسیدن به این درجه نیازمند پشتوانه فکری وذهنی است. یا علی گفتیم وعشق آغاز شد. این رمز مرشدی است. مرشد برای مردم احترام دارد وصدالبته که نقال. نقال نقل کننده است ومرشد نقل کننده وارشاد کننده.

 

مرشد ترابی، امروزه یکی از جواهرات نایاب ما درعرصه هنرهای نمایشی است بدون اینکه زمینه های لازم برای معرفی گستره آثارش وفعالیت هایش در ایران وجود داشته باشد. لطفا خودتان از ابتدایی ترین علاقه اتان به نقالی بگویید.

آشنایی من با نقالی کاملا تصادفی بود. البته خانواده من در این عرصه فعالیت های گسترده داشتند و اصلا پدرمن یکی از بزرگان شهادت خوانی در تعزیه بود. مثل همه هنرمندان وهنردوستدان با دیدن یک نقالی درمحله خودمان عاشق این رشته شدم. دقت دررفتارآن نقال ونوع حرکت چوب تعلیمی که دردست داشت برایم بسیار شگفت انگیز بود. درواقع نقالی را از بچه خوانی شروع کردم.

 

 نام آن نقال رابه خاطر دارید؟

خیر. او دوروز در محله ما اجرا داشت. خوب یادم است که نقل رستم را به اجرا گذاشته بود و سپس از آنجا رفت. سن وسال زیادی داشت وبسیار برکارش مسلط  بود. همین تسلط برکارش چشمان تماشاگران واهل محل را به خود مجذوب کرده بود.

 

 

چه توصیه ای برای کسانی که به نقالی علاقمندند دارید؟

اولین توصیه ام به مسئولین است برای کشف این استعدادها وتوانایی ها. مدیران باید این افراد را شناسایی کنند تا از مرگ زودهنگان نقالی درایران جلوگیری کنند. باید آنها را به عرصه آورد و تشویق کرد. آنها خودشان راه درست را انتخاب خواهند کرد. کسی مرا راهنمایی نکرد اما حاضرم راهنمایی کنم. فقط درحد راهنمایی. به دلیل اینکه بیش از این همه چیز می شود کپی کاری و سیاه کاری. درحالی که این رشته هنر است. هنر رزمی است. هنرجنگی است. هنربازیگری است وبیان وبدن.

 

دراین هنرچه کسانی به عنوان استاد همراه شما بودند؟

ببینید نقالی در آن زمان استاد به خصوصی نداشت و یک رشته خودجوش بود. یعنی همه با نگاه به کار یکدیگر می آموختند. هرکسی شگردهای خاص خودش را داشت ورفتارهای مخصوص وویژه ای را برای کارش انتخاب می کرد. به این ترتیب نمی شود گفت که من استاد خاصی داشته ام اما به شدت تحت تاثیر داستان های آقای روح الله شوقی بودم. ایشان در ارائه داستان های شاهنامه به من خیلی یاری دادند. به گونه ای که روزها و ساعت ها د رمورد آن با من گفتگو می کردند. البته نمی شود گفت گفتگو به دلیل اینکه من اغلب شنونده بودم.

 

اولین اجرای شما درنقالی برایتان چه بازخوردهایی داشت؟

بسیار استرس داشتم وترسیده بودم. با اینکه مدت ها روی قطعه نمایشی خودم کار کرده بودم وبرای بسیاری هم قبل از اجرای اصلی روایت کرده بودم اما هنوز می ترسیدم. تمام کسانی که تمرینات مرا دیده بودند از من تعریف می کردند اما من فکر می کردم که این اتفاقات برای روحیه دادن است. عاشق شدن سام به تصویر پریدخت نام اولین نقل من بود. خوب یادم است که به هنگام نفس گیری دچار اشتباه شدم اما به یاری حق وعلی همه چیز به خیر و خوشی تمام شد.

 

مرشد، شما اجراهای زیادی را هم در خارج از کشور داشتید. کمی درمورد آنها بگویید وسپس تفاوت های آن اجراها با اجراهای داخل ایران.

خداوند به من کمک کرد تا بتوانم اندک هنری را که از خاک ایران عزیز به من ارث رسیده را در کشورهای اروپایی و آمریکایی اجرا کنم. مردمان آنجا با مردمان ما بسیار فرق دارند. بارزترین تفاوت ها درآنجا برای کشف است. کشف ناشناخته هایی که از سرزمین های دیگر می گذرد. خوب درخاطر دارم با دقت تمام به اتفاقات روی صحنه دقت می کردند. بنابراین اجرا برای انها کمی سخت ترمی شد. آنها زبان ما را درک نمی کنند و متوجه آن نمی شوند بنابراین مجبور بودم که حرکات را طوری اجرا کنم که هم برای آنها درفقدان زبان جذاب تر باشد وهم مفهوم انتقال پیدا کند. بنابراین انرژی مضاعف تر باید خرج می کردم. درعوض عکس العمل های آنها هم نسبت به کار بیشتر بود. روزها درخیابان های آنجا قدم می زدم. پس از اجراها. مردم مرا می شناختند واز کارم قدردانی می کردند. این برایم ارزشمند است. حتی چندین بار برایم دعوت نامه تدریس نقالی از آمریکا وانگلیس آمد ولی نرفتم. نرفتم به عشق وطن. نرفتم به عشق این جوانان ونرفتم به دلیل حسی که خاک اینجا دارم. اما درایران کم لطفی ها هرروز بیش از پیش است. کم لطفی نسیبت به خودم را نمی گویم. درخارج از ایران برای تکثیر چنین هنرهایی خرچج می کنند وانرژی می گذارند. اما من به شما بگویم که این رشته از آن ایران وایرانی است. ایرانی که به آن بی تفاوت شده است. به سنت وتاریخ خود دهان کجی می کند.

 

هفتادوسومین سالگرد تولدتان است. ضمن تبریک این روز حیاتی ودلنشین برای همه ایرانیان وهنردوستان لطفا برایمان بگویید کدامین نقل از اجراهایتان را بیش از دیگران می پسندید.

داستان گشتاسب برایم ارزش دیگری دارد. با این نقل خاطرات زیادی به زندگیم آمدند که بسیار سرنوشت ساز بوده اند والحق که… (بغضی دارد و از پی اش سکوتی طولانی و… سرانجام لبخندی پدرانه)