پشت هر اعترافی یک زندان سخت است

نویسنده

» مصاحبه با ابراهیم نبوی

شهرزاد فرامرزی، نویسنده اسوشیتد پرس

 

زندانی که مجبور به اعتراف شده است تلاش می کند با چشمانش حرف بزند، تا به کسانی که او را در حال اعتراف به گناهانی که هر گز نکرده است، می بینند بگوید که او بر اثر روزهای تنهایی در زندان انفرادی و اینکه بازجو خانواده و کسانی که دوستشان دارد را تهدید کرده  است، دست به اعتراف زده است.

 

ابراهیم نبوی، طنز پرداز مشهور ایرانی که بعد از گذراندن سه ماه زندان در سال 2000 به دلیل نوشتن طنز گزنده علیه روحانیون حکومتی اعترافات تلویزیونی اش پخش شد، می گوید که این تنها راه برای آزاد شدن است.

 

نبوی بعد از دیدن اعترافات تلویزیونی دو سیاستمدار اصلاح طلب دربزرگترین دادگاه سیاسی ایران در هفته گذشته، معتقد است که می دانسته چنین اتفاقی خواهد افتاد.

 

اعترافات محمدعلی ابطحی و محمد عطریانفر نمایشی ترین اعترافات در میان صد شخصیت سیاسی مخالف بود که در جریان سرکوب اعتراضات بعد از 12 ژوئن دستگیر شده بودند.

 

ابطحی که اصلاح طلب با سابقه و منتقد دولت شناخته شده است، در دادگاه کاملا تغییر جهت داده بود. اوگفت که ادعاهای جنبش مخالفان که گفته اند انتخابات تقلبی است و از مدت ها قبل برنامه ریزی شده است، ساختگی است و به منظور ایجاد یک “انقلاب مخملی” برای براندازی حکومت است.

 

فعالان حقوق بشری گمان می کنند که همان روش های بباز جویی بکار رفته برای اعتراف گیری از نبوی و دیگران در اینجا نیز بکار گرفته شده تا از این گروه زندانیان نیز اعتراف گرفته شود. اما هیچ کس مطمئن نیست زیرا ابطحی و دیگران مدت های طولانی در زندان های مخفی نگهداری می شدند و به اعضای خانواده و وکلایشان دسترسی نداشته  اند و قادر نبودند آزادانه حرف بزنند.

 

محبوبه عباسقلی زاده، فعال حقوق زنان که دوبار در سال های 2004 و 2007 زندانی و تحت بازجویی قرار گرفت می گوید:« اعتراف گیری یعنی خواندن از روی متنی که قبلا نوشته شده است. بعنوان مثال، آنها می نویسند که در انتخابات تقلبی صورت نگرفته و واصلاح طلبان قصد داشتند انقلاب مخملی بکنند و بعد ابطحی را می آورند تا این چیزها را بگوید».

 

همسر ابطحی می گوید که مطمئن است که او را بزور وادار به اعتراف کرده اند و زمانی که بعد از مدت ها موفق می شود او را ببیند چند روز قبل از دادگاه بوده است و معتقد است که به او قرص هایی داده بودند. ابطحی، بوضوح لاغر و ژولیده در دادگاه حاضر شد. دادگاه بعدی روز شنبه است.

 

افراد آزاد شده می گویند که در زندان  آنها را به سلول های پر جمعیت انداخته بودند، توسط زندانبان کتک خورده بودند و حتی مجبور به لیس زدن توالت شده بودند. اما روشی که در مورد این اعتراف گیری بکار رفته است، هنوز معلوم نشده است.

 

نبوی می گوید که بعد از دیدن ابطحی در تلویزیون همان ترس را دوباره احساس کرده است.

 

او می گوید:« وقتی روی صندلی دادگاه نشسته ای، فکر می کنی که تنهای تنها هستی و فقط خودت می  توانی درباره سرنوشتت تصمیم بگیری و تنها کاری که می توانی بکنی این است که خودت را با اعتراف کردن نابود کنی».

 

نبوی که در حال حاضر در بروکسل در تبعید بسر می برد می گوید که فشاری که برای گرفتن بر روی او بود، ویران کننده بود. او را شکنجه فیزیکی نکردند، او می گوید بازجویش حتی به او دست نزده  است. در عوض شکنجه روحی را به بدترین شکلش تحمل کرده است که آن زندان انفرادی بوده است.

 

 

نبوی به مدت یک ماه و نیم در سلول یک متر و نیم در دو متر و نیم زندان اوین زندانی بود. زندانبانانش بهمدت سه روز او ر به حال خودش گذاشتند و او را با این ترس که حالا چه خواهد شد، رها کردند.

 

نبوی می پرسد:« آیا معنی تنهایی را می دانی؟ بعد از گذراندن یک ساعت در زندان انفرادی ناگهان احساس می کنی که از دنیا جدا افتاده ای. هیچ چیز دیگری وجود ندارد. همه تو را رها کرده اند.

 

نبوی در ادامه می گوید:« اما در همان زمان صدای زندگی را از دوردست می شنوی. صدای عبور ماشین ها، زمزمه آدم ها. می دانی که مردم آن بیرون مشغول زندگی شان هستند و با هم حرف می زنند و راه می روند. اما تو فقط می توانی در مسیر دو متری راه بروی».

 

“بتدریج، احساس عجز و ناتوانی و خطاکاری می کنی. احساس می کنی حق زندگی از تو گرفته شده است. بعد کم کم خودت را به دلیل اینکه به اینجا رسیده ای سرزنش می کنی و دائما به دنبال کارهایی که کرده ای و اشتباهاتی که مرتکب شده ای می گردی».

 

«چرا چنین کاری کردم؟ چرا زندگی ام را به خطر انداختم و خودم را به خاطر یک مشت آدم نفهم فدا کردم؟ و بعد به خودت توهین می کنی. و خودت را تحقیر می کنی».

 

نبوی می گوید وقتی بالاخره بازجویی آغاز می شود، خیالت راحت می شود که از انفرادی بیرون می آیی.

 

او می گوید:« حس می کنی دستکم یک نفر هست که با او حرف بزنی. با زجویت نزدیک ترین کس به تو می شود چون تو هیچ کس را در این دنیا نداری».

 

نبوی که حالا 51 سال دارد در دهه 90 به دلیل ستون طنز روزانه اش که تندرو ها را در آنجا به باد نقد می گرفت، شهرت زیادی بدست آورد. بعد از اعترافاتش، به دلیل توهین به حکومت اسلامی محکوم و با وثیقه آزاد شد. او در سال 2003، کشور را ترک کرد تا مقامات ایرانی را همچنان در سایت  های مخالف و وبلاگ شخصی اش، نقد کند.

 

اکبر گنجی که به دلیل مقاله های افشاگرانه اش  شش سال در زندان  اوین زندانی بود هم معتقد است که سلولو انفرادی یکی از قدرتمندترین ابزار برای شکستن زندانی است.

 

او می گوید:« سلول انفرادی از مزگ بدتر است. بعد از مدتی انسان دچار بی احساسی می شود. آن موقع است که زندانی آماده اعتراف کردن به هر چه از او می خواهند است تا از آن وضعیت بیرون بیاید».

 

گنجی که در سال 2000 دستگیر شد، برگه اعتراف را امضا نکرد. او را در دادگاه محکوم کردند. بعد از اینکه بعد از شش سال اززندان آزاد شد به تبعید رفت و بیشتر در آمریکا اقامت دارد.

 

او می گوید:« هر کس تجربه ای متفاوت دارد. آنچه مهم است نباید کسانی را که کوتاه می آیند را  به چشم انتقادآمیز نگاه کرد و باید با آنها مثل یک قهرمان رفتار کرد و این جنایتکاران رژیم هستند که باید محکوم شوند».

 

نبوی می گوید:« به محض اینکه زندانی در انفرادی نرم شد، بازجوها مسائل شخصی را پیش می کشند تا زندانی را وادار به همکاری کنند، مسائلی مثل تهدید افراد خانواده یا زندانی کردن فرزندان».

 

نبوی می گوید آنها حتی راز هایی مثل روابط نامشروع را علیه زندانی بکار می گیرند بعد وارد جزئیات می شوند-کجا و چگونه با هم ملاقات کردید، کی و کجا با هم روابط جنسی داشتید. اگر زندانی پاسخ ندهد، آنها تهدید می کنند که معشوقه اش را به زندان می اورند.

 

او می گوید که در نتیجه تو برای نجات زندگی خصوصی ات، عقاید سیاسی ات را فدا می کنی.

 

وقتی نبوی بازداشت می شود از دادن نشانی خانه اش سر باز می زند. بعد او را تهدید می کنند که به  خانه مادرش می روند که بیماری قلبی داشت. او می گوید:« فورا گفتم بنده در خدمتتان هستم هر کاری بخواهید می کنم. چون می دانستم آنها آدم های بی وجدانی هستند که جان مادر من برایشان ارزشی ندارد. این یکی از رواش های فشار است».

 

عباسقلی زاده هم می گوید که تهدید افراد خانواده یک چیز مشترک  در بین زندانی هاست.

 

در مدت سه هفته ای که او در سال 2007 در زندان گذراند، ماموران اطلاعات از او خواستند که چرخش مالی اش را به آنها نشان بدهد تا ببینند آیا از ماموران خارجی پولی دریافت کرده است یا نه. عباسقلی زاده این اقدام  را ویران کننده می داند. او را بعد ها به قید وثیقه آزاد کردند.

 

نبوی گفت که او می داند ابطحی در موقع اعتراف به چه چیزی فکر می کرده.

 

نبوی می گوید:« کسانی که در دادگاه حاضر می شوند با چشمانشان می گویند “ او این حرف ها را می زند چون می خواهد آزاد شود، چون تحت فشار است». زندانی با نگاهش می گوید:« شما من را می شناسید، می دانید من قبلا چجور آدمی بودم، باید به من فرصت بدهید تا از زندان بیرون بیایم و برایتان تعریف کنمکه آنجا بر من چه گذشته است».

نبوی می گوید:« زندانی با خودش فکر می کند: من باید به گونه ای حرف بزنم که انسان های باهوش بفهمند که من خودم را نفروخته ام، که من ترسو نیستم؛ که آنها به من فشار آوردند و آنها ویرانم کرده اند».

 

منبع: بوستون گلاب 7 اوت

لینک