فیلم روز♦ سینمای جهان‏

نویسنده
بهار ایرانی

“گراند تورینو” بدرود چهره حماسی وسترن- کلینت ایست وود- باوسترن، زمین گذاشتن تفنگ وبرداشتن گیلاس، خداحافظی ‏با معیارهای آمریکائی و تسلیم آمریکا به غریبه هاست…‏

سه نگاه داریم به این فیلم که در سراسر جهان برپرده است و دی وی دی آن هم در ایران را هم می شود سر هر گذری ‏خرید.. نگاه اول رامن نوشته ام. دونگاه دیگر از همکاران جوان من در ایران است. نویسنده نگاه دوم در شهری خراسانی ‏زندگی می کند و سومی در تهران می زید.‏

n1.jpg

‎ ‎خلاصه داستان فیلم‎ ‎

والت “والت کوالسکی” پیرمردی عصبانی؛ تندمزاج است که پس از مرگ همسرش تنها زندگی می کند. در همسایگی ‏‏”والت” خانواده ای از مهاجرین آسیای شرقی زندگی می کنند که “والت” نه تنها علاقه ای به آنها ندارد بلکه به نظر می ‏رسد از انان بیزار نیز است. این سرباز جنگ “کره” اما در مواجه با رخدادهای بدی که برای پسر و دختر همسایه می افتد ‏به یاری آنها می شتابد و کم کم تعلق خاطری به همسایه های خارجی خود پیدا می کند. در میانه فیلم “والت” در می یابد که ‏بدن او با بیماری مهلکی دست و پنجه نرم می کند. والت می کوشد تا پسر همسایه را از آزار دار و دسته تبهکار او مصون ‏نگاه دارد. از همین روی به “تائو” که قصد داشته است ماشین محبوب والت یعنی گرن تورینو را بدزدد کمک می کند تا ‏بتواند در جامعه آمریکا بر روی پای خود بایستد. اما دردسر های خانواده آسیایی پایان ندارد. والت تصمیم می گیرد تا برای ‏کمک با آنان هر کاری انجام دهد…‏

‎ ‎عوامل فیلم‎ ‎

کارگردان/کلینت ایستوود - نویسنده فیلمنامه/ نیک شنک - داستان فیلم/ نیک شنک، دیوید جوهانسون
فیلمبرداری/تام استرن -تدوین/ جوئل کاکس؛ گری روچ - موسیقی متن/ کایل ایستوود، مایکل استیونس
بازیگران/ کلیسنت ایستوود(والت کوالسکی)، کریستوفر چارلی( پدر روحانی جانویچ)، بی ونگ ( تائو)، انی هر (سو)‏

n2.jpg

‎ ‎نگاه اول: بهار ایرانی( هوشنگ اسدی)‏‎ ‎

‎ ‎شما آمریکائی هستید؟‎ ‎
‏”گراند تورینو” بدرود چهره حماسی وسترن- کلینت ایست وود- باوسترن، زمین گذاشتن تفنگ وبرداشتن گیلاس، خداحافظی ‏با معیارهای آمریکائی و تسلیم آمریکا به غریبه هاست…‏

کلینت ایست وود نه تنها بازیگر وکارگردان فیلم، نماد فیلم و درونمایه اصلی آن است. او یکی از دوچهره حماسی وسترن ‏است. جان وین که نماد وسترن کلاسیک و وفادار به ارزش های آمریکائی بود و در اوج جنگ ویتنام “ کلاه سبزها” ی ‏امریکائی را به سود سیاست روز آمریکا چهره قهرما نی داد.‏

وکلینت ایست وود نماد وسترن نو که دیگر بیشتر چهره اروپائی داشت و در” هری کثیف” این وسترن شهری به ضد ‏قهرمانی تبدیل شد که درسکانسی ابدی پله های قهرمانی را یکی یکی پائین آمد. ایست وود حالا باتمام نماد هائی که به نام ‏او و وسترن نو ثبت شده در صحنه است. مردی تنها. سیگاری همیشه بر لب. آب دهان که از سر خشم برزمین می اندازد. ‏اتومبیل کلاسیک”گراند تورینو” که هرگز سوار آن نمی شود. سگی خاموش بجای اسب.‏

و تمامی این نمادها در متنی مستند گونه- از تاریخ، اشیاء و فیلمها - که آخرین نفش آفرینی کلنیت ایست وود را رنگی ‏تاریخی می دهد.‏

گران تورینو که نام فیلم از آن گزفته شده است، در دو ساعتی محل فیلمبرداری ساخته می شد. دردهه هفتاد در سه فیلمی که ‏کلینت ایست وودبازی کرد، مورد استفاده بود. خود ایستوود در یکی ا زاین فیلم هاThe enfocer- 1976 ‎‏ گران تورینوئی ‏را می راند.‏

تفنگ و هفت تیری که در فیلم مورداستفاده قرار می گیرد، همان مدلی هائی هستند که ارتش آمریکا در جنگ کره بکار می ‏برد.‏

نام کلینت ایست وود در این فیلم یعنی “ والت کوالسکی” ترکیبی از است” والت” نام شخصیتی واقعی و”کوالسکی” ضد ‏قهرمان فیلم‎ ‎کلاسیک ‏vanishing pont- 1970‎وقهرمان فیلم مشهور اتوبوسی به نام هوس. نقشی که توسط مارلون ‏براندو ایفا می شد.‏

اینها و نشانه ها ی متعدد مستند و تاریخی دیگر در واقعیت امروز جامعه آمریکا تصویر می شوند.‏
نقش های فیلم – جز کلینت ایست وود- و پسرش به تمامی توسط نا بازیگرانی ایفامی شوند که از میان جامعه ‏HMOMG‏ دیترویت انتخاب شده اند. ( هومونگ ها بزرگترین اقلیت مهاجر در دیترویت هستند. بصورت گروهی از ‏لائوس و هند وچین آمده اند. آنها که بسیاریشان زبان انگلیسی نمی دانند و بامعیارهای غربی بیگانه اند، در صنایع دیترویت ‏کار می کنند)‏

والت – ایست وود( که هر دویکی هستند) با رجنگ کره و وسترن را بر دوش دارد، و هنوز در مراسم مرگ زنش وابسته ‏یه گذشته است. حرکت دوربین که یادآور معرفی قهرمان های وسترن است، ا زپاهای گشاده او بالا می آید و به چهره ‏خشمگینش می رسد. آدم های آمریکای نو به مراسم ختم می آیند. پسرش که د رمرگ ماد رهم شوخی می کند و نوه دختریش ‏که بر ناف برهنه اش آویزی دارد.‏

والت در محله ای – نماد جامعه امروز آمریکا – زندگی می کند که همه جز او خارجی هستند وبیشتر زردپوست ها.‏
مادر بزرگ همسایه او – یک خانواده زردپوست پرجمعیت- مانند والت عصرها روی صندلی مخصوص می نشیند. در نگاه ‏والت او بیشتر به پیر زنی سرخپوست می ماند و فیلم ریشه ای تاریخی پیدا می کند.‏

انگار ساکنان اصلی آمریکا که توسط سفید ها قتل عام شدند، دوباره برگشته اند. بازگشتی که نمایش فیلم همزمان با ریاست ‏جمهوری او باما به آن معنائی سیاسی هم می دهد. وقتی والت خشم وسترنی خود راتبر زمین تف می کند، پیر زن تف ‏خونین بزرگتری به رنگ خون بیرون می ریزد.‏

والت- ایست وود چاره ای جز تسلیم ندارد. مرد تنها و خاموش وسترن که به جنگ کره هم رفت، تنهای تنها است. از ‏پسرش متنفر است و این تنفر در روز تولدش که پسر وهمسرش برایش یک هدیه مسخره و تلفن می آورند به اوجی می ‏رسد که در فریاد خاموش وپر درد والت – ایست وود حالتی فرابشری می یابد.‏

اوی تنهای تنهاست. حتی کشیش که باید به وصیت زنش او را جذب کلیسا کند ؛ آمریکائی نیست. جای پزشک آمریکائی او ‏راهم زنی از نژاد زردگرفته است.‏

همسایه اما تنهانیست. جشن های پر جمعیت می گیرد. پرنده را زنده سر می زند و والت- ایستوود با تنفر آنهاراوحشی می ‏خواند. دختر جوان همان همسایه از او می پرسد:‏

‏- شما آمریکائی هستید؟
والت- ایستوود آخرین بار تفنگش را در دفاع از این دختر بکار می برد. دختری که او را آرام آرام بدنیای جدیدی می برد. ‏دنیای زندگی جمعی. جادوگران خانوادگی که سرنوشت ها را پیش بینی می کنند وحافظ زندگانی هستند. جمعی که گیلاس ‏عرق را بدست والت – ایستوود می دهد تاجانشین آبجوی بی بو خاصیت کند.‏

والت – ایست وود گرفتار میان کشیش که او رابه سنت های کاتولیسم می خواند و زندگی متفاوت این غریبه ها که دارند قدم ‏به قدم صاحب آمریکا می شوند، راهی حماسی را می گزیند.‏

سکانس پایانی فیلم، یا دآور اوج وسترن های کلاسیک و نو است. قهرمان تنها به میان دشمنان می رود و یک تنه انها را از ‏پای در می اورد.‏

‏ والت- ایستوود، سگ ساکت غمگینش را به همان پیرزن می سپارد. مدال شجاعتش رابه سینه پسرک زردپوست می زند و ‏به محل زندگی باندهای تبهکار می رود. به سنت وسترن سیگاری بر لب می گذارد. آتش می خواهد. تبهکاران که همه از ‏نژاد زرد یا سیاه هستند، درخاموشی نظاره اش می کنند. والت- ایست وود در کلامی که به نعره ای خاموش می ماند، می ‏غرد :‏

‏- من آتش دارم…‏
دستش مانند لحظه های اوج وسترن به جیب بغلش می رود. صدای گلوله ها بر می خیزد. د رانتظاریم تا تبهکاران مثل برگ ‏بر زمین ریخته باشند. اما نه، این نماد حماسه است که با پاهای گشاده بر خاک افتاده است.دوربین با حرکتی شبیه تصویر ‏آغازین فیلم از پاهای والت- ایست وود بالا می رود و روی فندکی که در دست دارد می ایستد.‏
پلیس ها می آیند. هیجکدام” آمریکائی” نیستند. سیا ههای پلیسس مکزیکی ها و سیاههای تبهکار را دستگیر می کنند.‏
قانون جای اسلحه را گرفته است. خانه قهرمان حماسه به کلیسامی رسد و گران تورینو به پسرک زردپوست که د رصحنه ‏نهائی ان را شادمانه می راند. د رکنارش هم سگ غمگین سرک می کشد.‏

n3.jpg


‎ ‎نگاه دوم : سینا صابری‎ ‎

‎ ‎طنز و درام زندگی آمریکائی‎ ‎

به نظر می رسد پیر دیر هالیوود از اینکه در فیلم هایش نقش مردان سخت و مرموز و در عین حال غیرقابل پیش بینی را ‏بازی کند، خوشش می آید. کاراکتر “والت کوالسکی” در بنیان های خود به کاراکتر کابویی ایستوود در فیلم “نابخشوده” و ‏در عیار بالاتر نقش وی در “دختر میلیون دلاری” و همچنین بیش از هر دوی اینها به نقش ماندگار وی در فیلم “هری ‏کثیف” شباهت های بسیاری دارد. همان یکدندگی، روحیه عصیان گری و سرسختی در “گرن تورینو” نیز مشاهده می شود.‏
پیرمردی که پس از مرگ همسرش از خنده نوه و پسرانش در کلیسا حرص می خورد، به همسایگانی که اهل آسیای شرقی ‏اند بدبین است و به سگش نیز غرغر می کند. کهنه سرباز مغرور جنگ کره که پس از 60 سال هنوز درگیر خاطرات تلخ ‏نبرد خونین دهه پنجاه آمریکا و کره است. فیلم شدیدا شخصیت محور است، گویی” کولانسکی” در حکم دوربین است، در ‏همه جای فیلم حضور دارد و ما درک وی از نابه سامانی هایی که او از محله خود و آدم هایش را دارد را ملاک خود برای ‏قضاوت قرار می دهیم.‏

او در جلوی درب خانه اش سیگار دود می کند و آب جو می نوشد. گویی شدیدا از مشاهده جامعه اطرافش در عذاب است. ‏از اینکه می بیند فرزندانش برای تصاحب خانه وی به او پیشنهاد عزیمت به خانه نگهداری از سالمندان را می دهد از کوره ‏در می رود و می غرد. در کنار اینها “والت” اتومبیا گرن تورینو مدل 1972 را بسیار عزیز می شمارد و مدام با ظرافت ‏آن را تمیز می کند چنان که گویی این اتومبیل اسمبلی از گذشته دلچسب و ایده آل اوست.‏

او که به ظاهر از مهاجران – خاصه اهالی جنوب شرقی آسیا که وی را به یاد کره ای ها می اندازد- بیزار است اما دو بار ‏خواهر و برادری ( سو و تائو) که همسایه او هستند را از اذیت و آزار گانگستر های آسیایی و سیاه پوست نجات می دهد و ‏سپس به اصرار “سو” حتی به مهمانی باربکیو آنان نیز پای می گذارد. “والت” انگار تازه دریافته است که مردمانی که ‏همیشه به آنان بدگمان بوده چه اندازه مهربان می توانند باشند. او از طریق” سو” با پاره ای از فرهنگ های آسیایی تبار ها ‏آشنا می شود و در عین حال به” تائو” که یک بار زیر فشارهای پسرعموی گانگستر خود دست به سرقت ناکام اتومبیل ‏‏”گران تورینو” والت زده است علاقه مند می شود و جالب آنجا که می کوشد تا “تائو” – که او را “تاد” صدا می زند- را با ‏نحوه درست زندگی در” دیترویت” آشنا کند.‏

برای مثال به یاد اوریم سکانس زیبا، هجو آمیز و تمثیل واری که والت در آرایشگاه تلاش دارد تا به” تائو” نحوه برقرار ‏کردن دیالوگ به شکل “امروزی” و “مردانه” را به پسرک نوجوان بیاموزد.‏

‏”گرن تورینو” از قاب بندی و میزانسن های دلچسبی برخوردار است. حرکت دوربین به خوبی ما را با ریتم فیلم همراه می ‏کند و در این میان موسیقی متن فیلم نیز در عمق بخشیدن به برخی سکانس ها موفق است.‏

استفاده از نماد در این فیلم کارکرد جالبی دارد، چه تمثیل های سمعی همچون استفاده از ترانه های” رپ کوچه بازاری” که ‏در واقع نماد ناهنجاری و سرخوردگی جوانان بزهکار آمریکائی است که دارودسته های کوچک تبهکاری برای خود دست ‏و پا کرده اند و از آن سو در برخی از سکانس ها( برای مثال ما با دیالوگ هایی میان پدر روحانی جوان و والت پیر – که ‏خود تضادی نمادین را نشان می دهد-) ما در پس زمینه صدای آژیر ماشین پلیس را می شنویم که احتمالا نمادی از اخلال ‏گری بی پایان در محله” والت” است.‏

همچنین تضاد هایی مانند مواجه اوباش مکزیکی با همتاهای آسیایی خود، دوستی دختر آسیایی با پسر بلوند و سپس ایجاد ‏مزاحمت توسط گانگستر های سیاه پوست برای هر دوی آنها در سکانس های خیابانی به چشم می خورد و در کنار آنها ‏لوکیشن اتاق انتظار دکتر آسیایی که منشی با سیمایی زنان آفریقای مرکزی دارد و در آن مراجعینی هندی، سیاه، زرد پوست ‏و همچنین بلوند نشسته اند از دیگر کوشش های “ایستوود” و نویسنده فیلمنامه” نیک شنک”- نویسنده تازه وارد هالیوود- ‏برای نشان دادن تعارض های فرهنگی و نژادی است که جامعه امروز امریکا می تواند با آن درگیر باشد.‏

در شرایطی که امروزه تعداد کمی از فیلمسازان حاضرند درباره زندگی آمریکایی فیلم بسازند “ایستوود” فیلمی ساخته است ‏که به نوشته “نیویورک تایمز” در ابتدا شبیه کمدی است بعد به یک درام بدل می شود سپس ما با یک تراژدی روبرو می ‏شویم و دست اخر ما یا صحنه ای روبرو می شویم که اساسا انتظار ان را نداریم. اگرچه شخصا نمی توانم با عبارت پایانی ‏‏”مانولا دارجیس” منتقد این روزنامه در مورد “غیرقابل پیش بینی بودن” موافق باشم. چرا که درست پس از عزیمت از ‏آرایشگاه به سوی بوتیکی برای خرید لباس نو و سپس رفتن “والت”به کلیسا برای اعتراف به معدود گناه های کوچک ‏خویش ما می توانیم انتظار پایانی را بکشیم که در نهایت آن را مشاهده کردیم.‏

تیتراژ پایانی فیلم به شدت دلچسب است. نمایی از دو خیابان یک طرفه را می بینیم. همچنان که ترانه دل انگیز فیلم خوانده ‏می شود در سمتی که دریا قرار دارد آرامش برقرار است و در آن سوی خیابان ماشین ها در تردد هستند. برگ های سبز ‏درختان و امواج آب با وزیدن نسیم آرام به رقص مشغولند. اما هرچه به پایان تیتراژ نزدیک می شویم شلوغی به سمت بی ‏هیاهوی خیابان نیز هجوم می اورد و به تدریج آرامش خیابان جایش را به حرکت سریع اتومبیل ها می دهد.‏

بازی های فیلم دلنشین است. عصبانیت مهار نشدنی در صورت والت را ایستوود به خوبی اجرا کرده است.“بیگ ونگ” و ‏‏”انی هر” ( تائو و سو) که هر دو نخستین بازی سینمایی خود را در این فیلم تجربه می کردند بازی موفقی را عرضه کرده ‏اند، به خصوص “انی هر” که از فن بیان روان و تاثیر گذاری در ارائه شخصیت “سو” برخوردار بود.‏

n4.jpg


‎ ‎نگاه سوم : اندیشه مهرجوئی‎ ‎

‎ ‎تسویه حساب‎ ‎

ایستوود در فیلم اخیرش “ گران تورینو ” رویکرد های جدید واقعیت های زندگی اجتماعی در کشورامریکا را به تصویرمی ‏کشد. رویکرد هایی که با مضامینی چون نژاد پرستی، مهاجرت و عدالت در هم می آمیزد.‏

والت پیرمردی تنهاست. او پس از جنگ اعتماد خویش را نسبت به افراد از دست داده است و به جز دوست ارایشگر ‏ایتالیایی خود، با کسی دمخور نیست. او پس از جنگ در حالت تعارض میان تمایلات شخصیتی پیش ازجنگ خود با آنچه ‏جنگ از او ساخته است قرار دارد. جنگ آدم ها را آنگونه تغییر می دهد که خواسته ی دولتمردان و ایجاب کننده جریانات ‏شعارمحوری پس از آن زمان است. شعارهایی چون حس وطن پرستی و خار شمردن انسانهایی از نژاد یا ملیتی دیگردر ‏تقابل با خویش. این تعارض و تضاد به طوری کاملا تعمدی ایستوود را در نقش مرد بد جنسی قرار داده است که مخاطب ‏را می آزارد. او فردی نوستالوژیک است. دور و برش را اسباب و وسایلی احاطه کرده اند که شاید امروزه در خانه ی کمتر ‏امریکایی نیازی به آنها باشد. خرت و پرت هایی که او خودش را با آنها سرگرم می کند. او به کرات در طول نمایش فیلم با ‏نشانه های زندگی مدرن درمبارزه است، تا بدانجا که سعی در تعمیروسایل کهنه و وقدیمی دارد و حتی از برقراری ارتباط ‏با نوه اش که از دید او نوجوانی سطحی، امروزی و بی هویت است اجتناب می کند و سعی در فرارازارتباط با دنیایی را ‏دارد که می داند به زودی واقعیت بیرونی اش او را سخت مغلوب خود می کند.‏

مذهب، معاشرت با دوستان و خانواده جزو مفاهیمی ست که او فراموش کرده است. در این گذار، کشیشی مذهبی ( ‏کریستوفر کارلی ) از راه می رسد و به نوعی سعی در بازنمایی عواطف و آنچه که قبلا در او وجود داشته است می کند. ‏اگرچه او با این رابطه نیز به مخالفت برمی خیزد و حتی در صحنه ای از فیلم که حاضر به برقراری دیالوگ میان خود و ‏کشیش می شود، سعی در نشان دادن دانایی کامل خود نسبت به کشیش جوان را دارد. او پیرامون انگاره هایی چون مرگ و ‏زندگی، به جدلی لفظی با او می پردازد اما کشیش جوان رسالت خود را فدای حس طغیان لج بازی لحظه ای نمی کند و با ‏صبوری تمام، به سمت والت می رود، تا جایی که سعی دارد با همکاری پلیس، والت و دیگران را از جدالی ناگزیز نجات ‏دهد. اگر چه به دلیل سهل انگاری پلیس این اتفاق نمی افتد و والت به دست اوباش مهاجرآسیای شرقی کشته می شود.‏
‏ نکته ی محوری فیلم، اجرای انفرادی عدالت توسط والت است. والت تماشاگررا با همراهی این معنا، با خود به فیلم های ‏وسترن می برد. فیلم هایی قهرمان محورکه پیش از این نیز از ایستوود دیده ایم. قهرمان هایی که امید خود را از قانون ‏وحمایت نیروهای پلیس قطع کرده و به صورتی کاملا “ خود محور ” وارد ماجراجویی و برقراری عدالت می شوند. در ‏این میان نیروهای پلیس نه تنها کاری را از پیش نمی برند بلکه در بسیاری از این فیلم ها، خود با جنایتکاران همدست می ‏شوند.‏

مصداق ایرانی این ماجرا را در فیلم “ قیصر” شاهد بوده ایم. این قهرمان ها اگر چه محکوم به نیستی و مرگ هستند اما ‏خیر خواهی های آنها از دل بر می آید و هنوز هم بر دل می نشیند. چه این ماجرا در ایران دهه ی 50 اتفاق بیفتد و چه در ‏شیکاگو در سال 2008 که گمان می رود این مضامین کهنه شده باشند با این تفاوت که از صحنه های تعقیب و گریزاجتناب ‏می کند. بسیاری از بازیگران شرقی فیلم، هرگز پیش ازاین در مقابل دوربین قرار نگرفته اند اما صمیمیت شرقی خود را ‏به خوبی زندگی می کنند.‏

تفکر” امریکایی سالارانه “ در این فیلم کاملا محکوم است. والت از موضع بزرگی و مالکیت ارضی به همسایه های خود ‏می نگرد و آنها را افرادی از نوع دیگرمیداند که ذاتا پست هستند. شاید اکران عمومی این فیلم در آستانه ی تغییرات ریاست ‏جمهوری امریکا به ایجاد دو نوع نگرش از رییس جمهور قبلی ” جورج دبلیو بوش و “ باراک اوباما ” به صورت کاملا ‏تصادفی در وجوح مختلف شخصیت والت به ذهن می آورد. والت تلاش می کند تا با دیگرانی که سال های سال رابطه اش ‏با آنها دچارکدورت شده است ؛ آشتی کند و صلح و عدالت را به حیطه ی زندگی خود بر گرداند. ‏

یکی از بهترین صحنه های فیلم گفتگوهای میان والت و پسر همسایه ( تائو ) درزیرزمین خانه ی والت است. زمانی که او ‏مدال شجاعتش را به گردن یک پسر شرقی می آویزد. این اتفاق نمادین، برداشت های متفاوتی را در ذهن حک می کند.‏
‏ زندگی غیر امریکایی ها از نوع چشم بادامی در خاک امریکا، همان قدردشواراست که کسب مدال شجاعت، توسط ‏سربازان امریکایی، درجنگ هایی که با همین کشورها در گذشته ای نه چندان دور انجام داده اند.‏

والت درمقابل این سوال تائو که کشتن یک نفر چه حسی می تواند داشته باشد ؟ از دادن پاسخ امتناع می ورزد زیرا که از ‏حس خود شرمسار است. این مصادیق، آدم های فیلم را به تیپ هایی بدل کرده است که میتوان برای هرکدام از آنها ‏درهرکجای دنیا، نمونه های بیشماری را ذکر کرد. ‏

‏ انگار جهلی نا تمام، کشتار آدم ها را دربرمی گیرد وعدالتی مضحک برقرارمی شود. والت به دست چشم بادامی ها کشته ‏می شود همان طور که او سال ها قبل 13 نفر از این چشم بادامی ها را در جنگ با کره کشته بود.‏

این یک تسویه حساب قابل پیش بینی است. موسیقی پایانی فیلم، تمام این تعاریف را به صورتی کاملا حساب شده و به جا ‏در ذهن جاودانه می کند.‏
‏ ‏
n5.jpg


‎ ‎درباره کارگردان‎ ‎

بررسی دقیق پرونده سینمایی ایستوود کار بسیار دشواری است چرا حتی اگر بخواهیم راجع به هر کدام از نقش ها، ‏کارگردانی ها، تهیه کنندگی ها، ساخت موزیک متن و ترانه های فیلمهایش چند پاراگراف نیز بنویسم احتمالا کتابی 200 ‏صفحه ای خواهد شد.‏

کلینت کبیر اهل سان فرانسیکو در ایالت کالیفرنیا است و در آخرین روز ماه مه 79 ساله خواهد شد. بازی در سه گانه ‏ماندگار کارگردان فقید ایتالیایی سرجیو لئونه (“دلارهای کثیف”،” به خاطر یک مشت دلار بیشتر “و “خوب بد زشت”) که ‏از موفق ترین نمونه های کلاسیک وسترن است “ایستوود” را به بازیگری مطرح تبدیل کرد. “ایستوود” اگرچه فیلمسازی ‏را از دهه هفتاد شروع کرد اما تا سال 1985 و ساخت فیلم “سوار رنگ پریده” عمده فیلمهایش با ناکامی روبرو شد. فیلم ‏های ایستوود در دهه هشتاد با روی خوش جشنواره معتبر و هنری” کن” فرانسه روبرو شد و وی برای فیلم های “سوار ‏رنگ پریده”، “پرنده” و “شکارچی سفید قلب سیاه” نامزد نخل طلای این فستیوال شد. ایستوود در سال های اخیر همواره ‏منتقدین فرانسوی را از جمله عواملی دانسته است که در آن سال ها به وی انگیزه ادامه فیلمسازی می دادند. در سال 1992 ‏ایستوود با ساخت فیلم “نابخشوده” اسکار بهترین فیلم و کارگردانی را دریافت کرد. همین اتفاق دوازده سال بعد برای فیلم ‏‏”دختر میلیون دلاری” نیز تکرار شد تا وی مجموعا برای 4 جایزه اسکار باشد. گرچه او هیچ گاه نتوانست مجسمه طلایی ‏اسکار را برای بهترین بازیگری به خانه برد.‏

‏”ایستوود” در آستانه هشتاد سالگی تمام ناشدنی به نظر می آید. در دهه اول قرن بیست و یکم او سالی یک یا دو فیلم تماشاگر ‏پسند که منتقدین را نیز به شدت راضی ساخته روانه سینماهای جهان کرده است. همین امسال فیلم زیبای “بچه اشتباهی” را ‏در کنار “گرن تورینو” ساخت. دو سال پیش با دو گانه حماسی “پرچم های پدرهای مان” و “نامه هایی از ایو جیما” روایت ‏متفاوتی از نبرد ایالات متحده و ژاپن در جنگ جهانی دوم عرضه کرد. در سال 2003 “رودخانه مرموز” را عرضه کرد ‏که توانست جایزه های مهمی را در اسکار و کن و دیگر جشنواره های سینمایی به دست آورد.‏

‏”ایستوود” پس از 31 سال زندگی با” مگی جانسون” در سال 1984 از وی جدا شد و پس از دوازده سال مجددا همسری( ‏دایانا ایستوود) تازه برگزید.‏

فیلم های “ایستوود” هنوز نیز در گیشه عالی می فروشد، برای مثال “گرن تورینو” در هفته نخست اکران در سینماهای ‏امریکا قریب به 30 میلیون دلار فروش کرد.‏

آخرین فیلم ایستوود که در دست تهیه است “کارخانه انسان سازی” نام دارد.‏