با اعلام اسامی نامزدهای جایزه اسکار شور و حالی تازه به میان دوستداران سینما راه یافته است. بسیاری در چهار گوشه دنیا منتظرند تا سرنوشت اجرای این مسابقه -که اعتصاب فیلمنامه نویسان آن را تهدید می کند- مشخص شود تا باشکوه ترین جشن سینمایی دنیا را در ماه آتی شاهد باشند. جوایزی که می تواند سرنوشت کارنامه هنری هنرمندان زیادی را تغییر دهد. به همین خاطر از شماره فعلی فیلم های نامزد جوایز مختلف اسکار را معرفی خواهیم کرد….
فیلم های روز سینمای جهان
جاعل ها Die Fälscher
کارگردان: استفان رُزوویتسکی. فیلمنامه: استفان رُزوویتسکی بر اساس کتاب “کارگاه شیطانی” نوشته آدلف برگر. موسیقی: ماریوس روهلند. مدیر فیلمبرداری: بندیکت نئئونفلس. تدوین: بریتا ناهلر. طراح صحنه: ایزیدور ویمر. بازیگران: کارل مارکوویچس[سالومون سوروویچ]، آگوست دیهل[آدلف برگر]، دیوید استریسوف[فرمانده فردریش هرتزوگ]، مارتین برامباخ[فرمانده ارشد هولست]، آگوست زیرنر[دکتر کلینگر]، ویت اشتوبنر[آزته]، سباستیان اورژندوفسکی[کولیا کارلوف]، آندریاس اشمیت[زیلینسکی]، تیلو پروکنر[دکتر ویکتور هاهن]، لن کودریاویزکی[لوژک]، نورمان اشتوفرگن[آبرامووویچ]، دولورس چاپلین[زن موقرمز]، ماری بائمر[آگلایا]. 99 دقیقه. محصول 2007 آلمان، اطریش. نام دیگر: The Counterfeiters. نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی. نامزد خرس طلایی جشنواره برلین. برنده جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل/دیوید استریسوف و نامزد 6 جایزه دیگر از مراسم فیلم آلمان.
سال 1936، آلمان. سالومون سوروویچ، سلطان جاعلین آلمان توسط هرتزوگ افسر پلیس دستگیر و به دلیل یهودی بودن به بازداشتگاه ماوت هاوزن فرستاده می شود. با آغاز جنگ هرتزوگ که اینک لباس افسران نازی را به تن کرده، سر می رسد و او را به همراه تنی چند به بازداشتگاه زاخزن هاوزن منتقل می کند. سوروویچ در آنجا خود را با گروهی از زندانیان یهودی روبرو می بیند که صاحب تخصص های مختلفی هستند. هدف هرتزوگ از جمع آوری آنان جعل اسناد و مدارک و ارز خارجی برای مامورین و جاسوسان نازی است. اما با گذشت زمان مشخص می شود که هدف اصلی هرتزوگ و افراد بالا دست وی جعل انبوه پوند انگلیسی به قصد فروپاشاندن اقتصاد انگلستان است. سوروویچ و همکارانش موفق می شوند تا پوند انگلیسی را جعل و در مقیاس انبوه چاپ کنند. هدف بعدی هرتزوگ جعل دلار است. اما برخی از یهودیان از جمله برگر قصد دارند با تعلل مانع از رسیدن نازی ها به اهداف خود شوند. چون می دانند با وارد شدن ضربه اقتصاد آمریکا شانس پیروزی متفقین کمتر و کمتر خواهد شد…
چرا باید دید؟
جاعل ها بر اساس داستانی واقعی ساخته شده و در هشتادمین مراسم اسکار به نمایندگی از طرف سینمای اطریش حضور دارد. فیلمی درباره بزرگ ترین عملیات چاپ اسکناس جعلی در تاریخ که امروز به نام عملیات برنهارد شناخته می شود و توسط نازی ها به قصد فلج کردن اقتصاد کشورهای انگلستان و آمریکا طراحی و اجرا شد.
فیلم درباره مردی یهودی است که در مشروب، روابط جنسی و قمار غرق شده، مردی که لقب سلطان جاعلین آلمان را یدک می کشد. مردی که مانند بسیاری از هم نژادان خود-اما به شکلی مهیب تر- در مواجهه با دو راهی اخلاقی سر راهش باید دست به انتخاب بزند.
جاعل ها ششمین فیلم استفان رُزوویتسکی کارگردان وینی متولد 1961 است که با فیلم دوگانه آناتومی در چند سال گذشته شهرتی به هم زد. او که در رشته تاریخ و نمایش درس خوانده، ، ابتدا با مستندسازی آغاز کرد و سپس به ساختن فیلم های تبلیغاتی و کلیپ های موسیقی برای گروه هایی چون N’Sync, Scorpions, Die Prinzen رو آورد. رُزوویتسکی با فیلم ترسناک و مهیج آناتومی[با شرکت فرانکا پوتنته] به شهرت رسید، اما فیلم های وارثان و ضرباهنگ وی در میان منتقدان طرفداران بیشتری دارد و جوایزی هم از جشنواره های معتبر بین المللی دریافت کرده است.
جاعل ها که با هزینه 4 میلیون و 200 هزار یورو ساخته شده مهم ترین فیلم کارنامه او در قیاس با آثار پیشین اثری جدی تر و پخته تر است. یکی از ویژگی های عمده فیلم بازی کارل مارکوویچس بازیگر اطریشی است که شهرت خود را در ایران و کشورهای آلمانی زبان مدیون حضور مستمرش در سریال کمسر رکس است. مارکوویچس توانسته در نقش یک آلمانی یهودی و روس تبار با استفاده از فیزیک و میمیک چهره اش بدرخشد. بدون شک جاعلین بدون او شکل فعلی را نمی داشت. جاعل ها یکی از محتمل ترین برندگان اسکار بهترین فیلم خارجی امسال است.
ژانر: جنایی، درام، جنگی.
سوئینی تاد: سلمانی شیطان صفت خیابان فلیت Sweeney Todd: The Demon Barber of Fleet Street
کارگردان: تیم برتون. فیلمنامه: جان لوگان، استیون سوندهایم، هیو ویلر، کریستوفر باند. موسیقی: استیوف سوندهایم. مدیر فیلمبرداری: داریوس وولسکی. تدوین: کریس لبنزون. طراح صحنه: دانته فره تی. بازیگران: جانی دپ[سوئینی تاد]، هلنا بونهم کارتر[خانم لاوت]، آلن ریکمن[قاضی تورپین]، تیموتی اسپال[بیدل بدفورد]، ساشا بارون کوهن[سینیور آدلفو پیرللی]، جمی کمپبل باور[آنتونی هوپ]، لورا میشله کلی[زن گدا]، جین وایزنر[جوهانا]، اد سندرز[توبی]، هری تیلور[آقای لاوت]. 95 و 117 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، انگلستان. نامزد جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه، بهترین طراحی لباس و بهترین بازیگر نقش اول مرد/دپ، نامزد جایزه بهترین تدوین از انجمن تدوینگران سینمای آمریکا، نامزد جایزخ بهترین طراحی صحنه از اتحادیه طراحان صحنه، نامزد جایزه بافتای بهترین طراحی لباس و بهترین چهره پردازی، نامزد 5 جایزه از انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد جایزه بهترین طراحی لباس از اتحادیه طراحان لباس، برنده جایزه بهترین فیلم/موزیکال یا کمدی و بهترین بازیگر مرد/دپ و نامزد جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر زن/ بونهم کارتر از مراسم گولدن گلاب، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن از مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه بهترین کارگردانی از انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا، برنده جایزه بهترین طراحی لباس، طراحی صحنه و بازیگر جوان/اد سندرز از مراسم منتقدان فیلم فونیکس، نامزد جایزه بهترین جلوه های ویژه از مراسم انجمن طراحان جلوه های ویژه.
بنجامین بارکر پس از سال ها به لندن بازمی گردد. او سال ها پیش در پی توطئه ای توسط قاضی تورپین به خاطر جنایتی که مرتکب نشده، محکوم و تبعید شده است. تورپین که با هدف دستیابی به همسر بارکر این نقشه را اجرا کرده بود، اینک سرپرست دختر بارکر شده است. بارکر که توسط ملاح جوانی به نام آنتونی هوپ نجات یافته و همراه وی به لندن بازگشته، در صدد یافتن همسر و فرزندش برمی آید. او که نام خود را به سوئینی تاد تغییر داده، پس از برخورد با خانم لاوت درمی یابد که همسرش فوت کرده است. هدف تاد از بازگشت به لندن تنها گرفتن انتقام از تورپین و دستیار رذل او بدفورد است. از این رو با به راه انداختن مغازه سلمانی در طبقه فوقانی مغازه خانم لاوت سعی می کند تا قاضی را به آنجا کشانده و هنگام اصلاح او را به قتل برساند. همزمان آنتونی هوپ هنگام گردش در لندن، سر از مقابل خانه قاضی در آورده و با دیدن جوهانا- دختر تاد- که در خانه محبوس شده، دل به او می بازد. سوئینی تاد که از آن چه بر سرش آمده، خشمگین است تصمیم به گرفتن انتقام از همه اهالی لندن دارد. اولین قربانی او نمایشگر دوره گردی به نام سینیور پیرللی است و پس از مرگ او دستیارش-پسر کوچکی به نام توبی- ساکن مغازه خانم لاوت می شود. خانم لاوت نقشه ازدواج با سوئینی را در سر می پروراند، اما سوئینی تشنه خون حاضر به چشم پوشی از هدف خود نیست…
چرا باید دید؟
سوئینی تاد یکی از نمایش های محبوب و مشهور انگلیسی است که اولین بار در سال 1846 به خوانندگان نشریه The People’s Periodical معرفی شد. داستانی که یک قاتل سریالی در راس آن قرار دارد و فراموش نکنید که همه اینها قبل از ظهور فردی چون جک شکم پاره کن صورت می گیرد. یک قصه قرن نوزدهمی که سلاح اش تیغ سلمانی است و بدیهی است که بهترین مکان استفاده از آن گلوی مشتریان نگون بخت…
تاکنون نسخه های متعددی از این نمایش اجرا یا به فیلم تبدیل شده که آخرین آن نسخه تلویزیونی دیو مور در سال گذشته بود که ری وینستون نقش اصلی آن را ایفا می کرد. فاصله اندک زمانی میان نمایش دو نسخه اخیر می تواند بسیاری را به تفکر وادارد که چرا کارگردانی چون تیم برتون بار دست به انجام چنین کاری زده است. پاسخ در اولین سکانس های فیلم نهفته است. جایی که سوئینی تاد با دستیابی به جعبه تیغ های سلمانی و پس از به دست گرفتن یکی از آنها سخن از کامل شدن اندام- مشحصاً دست- خود می گوید. صحنه ای که هر بیننده و منتقد آشنا به کارنامه برتون را به یاد ادوارد دست قیچی می اندازد. اما این تنها ظاهر قضیه است. تاد بر خلاف ادوارد تشنه خون و انتقام است. انتقامی که او را کور کرده و در پایان بعد از کشتن همسرش که خانم لاوت زنده بودن او را از وی مخفی کرده بود، به قیمت جان خودش تمام می شود.
سوئینی تاد حکایتی است که از الگوی مانند کنت مونت کریستو و قصه هایی مشابه استفاده می کند. مردی که محبوب را در پی توطئه ای از دست داده و پس از تحمل رنج فراوان برای گرفتن انتقام بازگشته است. تنها تفاوت در میان این دو قصه ژانرهایی است که به خدمت گرفته شده است. اگر مونت کریستو داستانی پر ماجرا و مهیج است، سوئینی تاد قصه ای کند و خونین از تلاش های مردی برای از میان بردن دشمن خویش است. اما در میانه راه تبدیل به یک دشمن جامعه می شود. این قصه که در سال 1979 صاحب نسخه ای موزیکال شده و در برادوی نمایش موفقی نیز تجربه کرد، اینک در دستان مردی چون تیم برتون قرار گرفته که اگر او را آلن پوی سینمای زمان ما لقب ندهیم، قصوری نابخشودنی مرتکب شده ایم. اما برگردان موزیکال س.ئینی تاد با وجود تمامی تلاش برتون در افزودن مولفه های خود به قصه ای مشخص فاقد آن رمز و راز آثار پیشین اوست. شاید خیلی ها از آواز خواندن دپ نیز تعجب کنند[کاری که با موفقیت از عهده آن برآمده]، ولی باور کنید که صحنه پردازی و بازی های فوق العاده فیلم به یک بار دیدنش می ارزد!
ژانر: جنایی، موزیکال، مهیج.
جنگِ چارلی ویلسون Charlie Wilson’s War
کارگردان: مایک نیکولز. فیلمنامه: آرون سوروکین بر اساس کتابی از جروج سریل. موسیقی: جیمز نیوتن هاوراد. مدیر فیلمبرداری: استیون گولدبلات. تدوین: جان بلوم، آنتونیا وان دریملن. طراح صحنه: ویکتور کمپستر. بازیگران: تام هنکس[چارلی ویلسون]، امی آدامز[بانی باخ]، جولیا رابرتز[جوآن هرینگ]، فیلیپ سایمور هافمن[گاست آروکاتوس]، ند بیتی[داک لانگ]، امیلی بلانت[جین لیدل]، اوم پوری[رئیس جمهور ضیا]، کن استات[زوای]، جان اسلیتری[کریولی]. 97 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/سایمور هافمن، نامزد جایزه بافتا بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/سایمور هافمن، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/سایمور هافمن از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بازیگر سال از انجمن منتقدان اوهایو، نامزد جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد/سایمور هافمن از مراسم انجمن منتقدان شیکاگو، نامزد جایزه گولدن گلاب بهترین فیلم-بهترین بازیگر مرد/هنکس- بهترنی بازیگر مرد نقش مکمل/سایمور هافمن- بهترین فیلمنامه.
اوایل دهه 1980. چارلی ویلسون سناتور زن باره کنگره آمریکا که از ایالت تگزاس انتخاب شده، عضو کمیته امور خارجی می شود که عملیاتی مخفیانه را سامان می دهد. شوروی به افغانستان حمله کرده و موج تازه ای در دوران جنگ سرد به راه انداخته است. مشوق اصلی ویلسون زنی متنفذ و ثروتمند و حامی اصلی او به نام جوآنا هرینگ است. هرینگ با او از مصیبت های مردم افغانستان تحت اشغال شوروی سخن می گوید و او را وادار به سفری به پاکستان می کند. ویلسون در آنجا با ژنرال ضیاء الحق رئیس جمهور دیدار کرده و پس از بازدید کمپ پناهندگان افغان به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد. در بازگشت به آمریکا پس از جلب همکاری یک مامور برجسته سازمان CIA به نام گاست آروکاتوس-مسئول امور افغانستان- تلاش می کند تا بودجه ای برای کمک به مجاهدین افغانی تصویب کند. چنین بودجه ای وجود دارد، اما کم بودن آن مانع اصلی برای مبارزه با گسترش نفوذ در خاورمیانه است. تلاش های ویلسون به نتیجه می رسد و به زودی سیل سلاح و مواد غذایی به پاکستان و افغانستان سرازیر می شود. اما ارتش شوروی بااستفاده از هلی کوپترهایش ضربات مهلکی به مجاهدین و مردم عادی افغان وارد می کند. تنها راه تامین موشک انداز استینگر برای مبارزه با حملات هوایی شوروی است و تنها کشوری که می تواند این سلاح ها را در اختیارشان قرار دهد، اسرائیل است. سلاح ها مخفیانه به افغانستان فرستاده شده و سبب برتری جنگی مجاهدین می شود. مدتی بعد شوروی ها پساز جنگی فرسایشی نیروهای خود را از افغانستان بیرون می کشند. جنگ تمام شده، اما ویلسون که توانسته بود در گذشته صدها میلیون دلار برای ارسال اسلحه به افغانستان اعتبار به چنگ آورد، قادر نیست تا اعضای کمیته را راضی به خرج یک میلیون دلار جهت بازسازی مدارس افغانستان کند…
چرا باید دید؟
مایک نیکولز از آخرین بازماندگان نسل غول هاست. مردی که در 76 سالگی چنان فیلم منسجمی ساخته که حیرت هر جوانی را برمی انگیزد. نیکولزفیلمساز کم کاری است. در طول 4 دهه تنها 20 فیلم سینمایی و یک فیلم تلویزیونی ساخته است. اما بسیاری از فیلم هایش جریان ساز و صاحب نگاه منتقدانه سیاسی بوده که از Catch-22 آغاز و پس از سیلک وود و رنگ های اصلی به جنگ چارلی ویلسون ختم می شود.
جنگ چارلی ویلسون مصداق کامل جمله خود اوست که زمانی گفته بود: ”فیلم ها مثل آدم ها هستند. تنها دو راه پیش رو دارید یا به آنها اطمینان کنید یا نکنید”. یک فیلم 75 میلیون دلاری که تام هنکس آن را تهیه کرده و در کنار فیلم هایی چون شیرهایی برای بره ها قرار است نماینده وجدان بیدار هالیوود نسبت به حوادث سیاسی کشورش باشد. البته نگاه نیکولز و سازندگانش متوجه گذشته نزدیک است، اما با هدف تصحیح اشتباهات آینده چنین انتخابی صورت گرفته و امتداد سیاست های غلط دوران جنگ سرد را نشانه رفته است. تصویری که او از دنیای پشت پرده سیاست مداران آمریکایی ارائه می دهد شاید ابتدا چندان تکان دهنده نباشد، اما زمانی که تنها نفوذ یک حامی مونث چارلی ویلسون را به طرف انجام کارهایی بزرگ در سیاست خارجی کشور هدایت می کند، عمق بی پایگی و انعطاف پذیری مقطعی سیاست های خارجی یک ابرقدرت را در می یابید. نیکولز با انتخاب این قصه هموچون رنگ های اصلی نشان می دهد که به وضعیت فردی آدم های درگیر سیاست بسیار اهمیت می دهد. این درام های به ظاهر باشکوه درباره آدم هایی است که سرشار از ضعف اند و اسیر بی اخلاقی و از همه بدتر قرار است که منجی دیگران باشند.
هدف فعلی نیکولز یک جمهوری خواه است که در اتحاد با زنی به شدت دست راستی موجبات وارد آمدن ضربه ای بزرگ به شوروی را فراهم می کند. اما همین عملیات یک دهه بعد تبدیل به خار چشم آمریکا می شود و افغانستان به عنوان مامن تروریست های بنیادگرا به جهانیان معرفی می گردد. نیکولز با تاکید بر ناکامی ویلسون در کسب بودجه برای بازسازی مدارس افغانستان نشان می دهد که غفلت دولتمردان آمریکایی از آموزش و چشم نپوشیدن از یک مبلغ جزئی آنها را وادار به پرداخت هزینه های جانی و مالی گزاف کرده است. اتفاقی که در واقعیت بسیار سهمناک تر از آن است که در فیلم نیکولز دیده می شود!
جنگ چارلی ویلسون جدا از نشان دادن قدرت نیکولز در ساخت یک درام زندگی نامه ای، یک فیلم سیاسی بالغ مدرن نیز هست. فیلمی که باید با دقت و حوصله دیده شود!
ژانر: زندگی نامه، درام.
آنجا نیستم. I’m Not There.
کارگردان: تاد هاینس. فیلمنامه: تاد هاینس، اورن موورمن بر اساس داستانی از هاینس. مدیر فیلمبرداری: ادوارد لاچمن. تدوین: جی رابینوویتز. طراح صحنه: جودی بکر. بازیگران: کریستین بیل[جک/ جان واعظ]، کیت بلانشت[جاد]، مارکوس کارل فرانکلین[وودی]، ریچارد گیر[بیلی]، هیث لجر[روبی]، بن وایشاو[آرتور]، شارلوت گینزبورگ[کلر]، دیوید کراس[آلن گینزبورگ]، بروس گرین وود[خبرنگار]، جولین مور[الیس فابیان]، میشله ویلیامز[کوکو رایوینگتن]. 135 دقیقه. محصول 2007 آمریکا، آلمان. نام دیگر: I’m Not There، I’m Not There: Suppositions on a Film Concerning Dylan. نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر زن نقش مکمل/بلانشت، نامزد جایزه بهترین بازیگر انتخاب منتقدان از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده قورباغه برنز/ادوارد لاچمن از مراسم Camerimage، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/بلانشت از انجمن منتقدان شیکاگو، برنده جایزه گولدن گلاب بهترین بازیگر زن نقش مکمل/بلانشت، نامزد جایزه بهترین فیلم از مراسم گاتام، برنده جایزه رابرت آلتمن و نامزد جوایز بهترین فیلم-بهترین بازیگر مرد و زن نقش مکمل/بلانشت و فرانکلین از مراسم روحیه مستقل، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل از مراسم ساتلایت، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل از مراسم اتحادیه بازیگران، برنده جایزه ’CinemAvvenire’ بهترین فیلم، جایزه ویژه داوران، جایزه بهترین بازیگر زن و نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز.
یک پسرک 11 سیاه پوست آمریکایی به نام وودی که موسیقی و نوشتن ترانه های محلی را کشف می کند، یک خواننده آوازهای محلی به نام جک رولینز که بعدها واعظی پیشه می کند تا از ترانه هایش را در راه خدا استفاده کند، یک بازیگر فیلم های هالیوودی به نام روبی کلارک که پس از مدتی هرزه گردی تبدیل به مرد خانواده می شود، جاد کویین یک نوازنده مشهور گیتار آکوستیک که با تغییر سبک خود از folk به folk rock طرفدارانش را می رنجاند، و یک بازیگر مسن که در فیلمی به نقش بیلی د کید ظاهر شده. پنج آدم متفاوت که هر کدام به نوعی بازتاب گوشه هایی از زندگی باب دیلن را به نمایش می گذارند، البته در کنار ششمین نفر-آرتور رمبو- که پذیرفته به سوال هایی درباره گذشته خود پاسخ دهد…
چرا باید دید؟
رابرت آلن زیمرمن یا با نام یهودی اش زوشه بن آوراهام متولد 1941 آوازخوان، نویسنده، آهنگساز و شاعر، یکی از چهرهای شاخص موسیقی آمریکا به مدت پنج دهه است. دوستدارانش او را به نام باب دیلن می شناسند. آوازهایش در متجاوز از 200 فیلم شنیده شده و خودش نیز چندباری در مقابل دوربین ظاهر شده که شاخص ترین آنها پت گرت و بیلی د کید به کارگردانی سام پکین پا است. هنرمندی که حضور طولانی اش و افت و خیزهای زندگی هنری و شخصی اش باعث شده تا همواره سوژه داغ روزنامه نگاران و حتی فیلمسازان باشد. کتاب ها متعددی درباره اش منتشر شده و چند فیلم مستند نیز از زندگی ساخته اند. اما آنجا نیستم که نامش را از یکی از آوازهای خود او گرفته، چیز دیگری است.
محصولی هنرمندانه از کارگردانی خوش ذوق که برای تسیم پیچیدگی های ذهنی و شخصیتی دیلن از 5+1 نفر برای بازی در نقش او استفاده کرده است. اتفاقی که بعد از میل مبهم هوس بونوئل و بازی دو هنرپیشه در نقش یک زن واحد به خودی خود اتفاقی مهم در سینماست.
تاد هاینس متولد 1961 لس آنجلس از دانشگاه براون در رشته نشانه شناسی فارغ التحصیل شده و با ساختن آدم کش ها:فیلمی درباره ارتور رمبو[1985] شروع به فیلمسازی کرده است. شهرت خود را مدیون فیلم Velvet Goldmine و دور از بهشت است که جوایز متعددی نیز برایش به ارمغان آورده ند. آنجا نیستم که با فاصله ای 5 ساله از فیلم پیشین وی –دور از بهشت- ساخته شده است. فیلم ساختاری اپیزودیک دارد و غیر از آرتور رمبو اشخاص دیگری نیز در برابر دوربین به سوال هایی در مورد دیلن پاسخ می دهند. از جمله الیس فابیان[جوآن بائز] که جان کلام را دو بار از زبان وی می شنویم ”او این استعداد را داشت که وقایع جهان پیرامون خودش را ببیند و آنها را به شکلی عالی در آوازهایش نشان بدهد”.
آنجا نیستم یک زندگینامه معمولی از دیلن نیست. بلکه با الهام از زندگی و آوازهای وی شکل گرفته و بیشتر به حساسیت هنرمند در برابر وقایع دنیای پیرامونش اشاره دارد. نمی خواهم ارج فیلم را با استفاده از کلمات قالبی چون رسالت هنرمند پایین بیاورم، اما هدف هاینس تلنگری به همه هنرمندان است تا با دیدن گوشه هایی از زندگی یک اسطوره زنده دنیای هنر به ضرورت عکس العمل نشان دادن در برابر اتفاق های پیرامون خود فکر کنند. چیزی که سینمای آمریکا هر لحظه بیشتر و بیشتر از آن دور می شود. البته عشاق باب دیلن-که بسیارند- با تماشای فیلم و شنیدن آوازهای برگزیده اش لذت بیشتری خواهند برد، اما برای کسانی که هاینس و دیلن را نیز نمی شناسند تماشای آنجا نیستم یک تجربه ناب است. بهترین اپیزود متعلق به کیت بلانشت است که به شکل سیاه و سفید فیلمبرداری شده است.
ژانر: زندگی نامه، درام، موسیقی.
کودک گمشده Gone Baby Gone
کارگردان: بن افلک. فیلمنامه: بن افلک، آرون استوکارد بر اساس داستانی از دنیس لهین. موسیقی: هری گرگسون ویلیامز. مدیر فیلمبرداری: جان تال. تدوین: ویلیام گولدنبرگ. طراح صحنه: شاروتسایمور. بازیگران: کیسی افلک[پاتریک کنزی]، میشله موناهان[آنجی جنارو]، مورگان فریمن[جک دویل]، اد هریس[رمی برسنت]، جان اشتون[نیک پول]، امی رایان[هلن مک کریدی]، امی مدیگان[بئا مک کریدی]، تایتوس ولیور[لایونل مک کریدی]، مایکل کنت ویلیامز[دواین]. 114 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر ن نقش مکمل/امی رایان، برنده جایزه بهترین فیلمساز تازه کار و بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از انجمن منتقدان بوستون، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان و نامزد جایزه بهترین گروه بازیگری از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه بهترین کارگردان خوش آتیه و نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان شیکاگو، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منقدان فلوریدا، نامزد جایزه گولدن گلاب جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان لس آنجلس، برنده جایزخ بهترین کارگردانی و جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از انجمن ملی منتقدان آمریکا، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان نیویورک، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان سن فرانسیسکو، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان فونیکس، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم ساتلایت، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از اتحادیه بازیگران، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان ساوث وسترن، برنده جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/رایان از مراسم انجمن منتقدان منطقه واشنگتن دی سی.
دورچستر، یکی از خشن ترین محله های بوستون. وقتی آماندا مک کریدی 4 ساله گم می شود، عمه او بئاتریس مک کریدی دو کارآگاه خصوصی به نام های پاتریک کنزی و آنجی جنارو را برای یافتن وی اجیر می کند. این دو کارآگاه با وجود این که تجربه زیادی در مورد پرونده هایی این چنین ندارند، به دلیل زیستن در همان محله و آشنایی با آدم های آنجا انتخاب شده اند. چون بئاتریس می داند که خیلی ها حاضر به همکاری یا صحبت با پلیس نیستند. اولین شخص در این لیست، مادر آماندا است که سابقه خوبی هم ندارد. تلاش های این دو کارآگاه ابتدا چندان موفقیت آمیز نیست، اما همکاری شان با رمی برسنت افسر پلیس و سپس بازجویی از هلن مادر آماندا بسیاری چیزها را روشن می کند. او معتاد است و چندین بار در جابجایی مواد مخدر نیز به فروشنده ها کمک کرده است. و در یکی از این دفعات با کمک دوستی سعی کرده تا پول هنگفتی را از قاچاقچیان بدزد و همین عمل باعث کشیده شدن پای فرزندش به این ماجرا شده است. کنزی و جنارو به زودی خود را در حال گرفتن رد قاچاقچیان مواد، تبهکارن و کودک آزاران می یابند، اما موفق به یافتن آماندا نمی شوند. این کار رابطه کینزی و جنارو را نیز متزلزل می کند. چند ماه بعد پسر بچه دیگری ربوده می شود و یکی از دوستان کینزی با اطلاعاتی قیمتی به سراغ وی می آید. در حمله به منزل آدم ربایان همکار رمی زخمی می شود. کینزی نیز پس از درک این موضوع که کودک دزدیده شده مورد آزار جنسی قرار گرفته و کشته شده، کودک آزار را به قتل می رساند. او اینک قهرمان است و جنارو نیز او را بخشیده، ولی هنوز امید یافتن آماندا وجود دارد…
چرا باید دید؟
بن افلک برای دوستداران سینمای آمریکا نامی آشناست. بازیگر اسکاری و خوش قیافه که مدت هاست تهیه کنندگی، فیلمنامه نویسی و اینک کارگردانی را به کارنامه هنری خود افزوده است. البته کمتر کسی وجود دارد که اولین تجربه او در فیلمسازی من همسر لزبینم را کشتم، از چنگک قصابی آویزان کردم و حالا در دیزنی لند مشغولم[1993] را دیده باشد و به یاد بیاورد. یک کمدی 16 دقیقه ای درباه دنیای پشت صحنه فیلمسازی که نامش را مدیون نمایشنامه آرتور ال. کوپیت[آه پدر، پدر بیچاره، مامان تو را در گنجه آویزان کرده و من خیلی غمگینم] بود. پس عجالتاً کودک گمشده را به عنوان اولین تجربه اش می پذیریم و به تماشای آن می نشینیم. و بر خلاف انتظار با فیلمی هوشمندانه و بسیار دور از کارنامه بازیگری افلک روبرو می شویم. کودک گمشده یک فیلم کارآگاهی بسیار امروزی، هوشمندانه و اخلاقی است.
تصویر کاملی از زندگی واقعی در آمریکا و سکون و رخوتی که بر آن حاکم است. روابط از هم گسیخته، سودجویی، قر، مواد مخدر و… که باعث می شود کینزی و جنارو نیز در پایان-زمانی که آماندا را یافته اند- با یک دوراهی بزرگ اخلاقی روبرو شوند. این پرونده همه چیز این دو نفر را به مخاطره می افکند از رابطه شخصی شان تا زندگی و سلامت عقل شان و اینها چیز کمی نیست. زمانی که معمای کودک ربایی حل می شود، غیر از حیرت و شوک چیزی در انتظار بازیگران و تماشاگران نیست. این که چگونه بستگان نزدیک یک کودک معصوم با زندگی او قمار می کنند و اینها در همین همسایگی ما اتفاق می افتد. و به دست کسانی که خود باید حافظ قانون باشند، اما ضعف های انسانی و قابل درک شان سبب تغییر جایگاه و باورهای شان می شود.
بن افلک در اولین تجربه کارگردانی خود اقتباسی بسیار زیبا از دنیس لهین[نویسنده Mystic River] به نمایش می گذارد و ثابت می کند امیدهای که با نوشتن فیلمنامه ویل هانتیگ عزیز به وجود آمده بود، بیهوده نبوده است. ارزو می کنم بیشتر به کارگردانی بپردازد. بازی برادرش کیسی افلک و اد هریس از نکات قابل توجه فیلم است.
ژانر: جنایی، درام، راز آمیز.
قاتل مزدور Hitman
کارگردان: زاویه گنس. فیلمنامه: اسکیپ وودز. موسیقی: جئوف زانللی. مدیر فیلمبرداری: لوران بارس. تدوین: کارلو رتزو، انتوآن واری. طراح صحنه: ژاک بوفنوآر. بازیگران: تیموتی اولفانت[مامور شماره 47]، داگری اسکات[مایک وایتیه ر]، اولگا کوریلنکو[نیکا بورونینا]، رابرت کنپر[یوری مارکلوف]، اولریش تامسن[میخاییل بلیکوف]، هنری ایان کیوساک[اودره بلیکوف]، مایکل اوفی[جنکینز]. 100 و 92 دقیقه. محصول 2007 فرانسه، آمریکا.
آدمکش برجسته ای که با نام مامور شماره 47 شناخته می شود، ماموریت می یابد تا بلیکوف-رئیس جمهور روسیه- را ترور کند. ماموریت انجام می شود، اما شماره 47 بعدها در می یابد که فقط بدل بلیکوف را به قتل رسانده است و همه اینها توطئه ای سیاسی بیش نبوده است. او باید خود را همزمان از چنگ مایک وایته ر مامور پلیس بین الملل وافراد FSB –جانشینان KGB- دور نگاه دارد. شماره 47 پس از یک درگیری خونین موفق می شود فرار کند. او سعی دارد تا ردی از توطئه گران یافته و بلیکوف واقعی را نیز از میان بردارد. برای این کار به سراغ نیکا دوست دختر بلیکوف رفته و او را با خود همراه می کند. اما تا رسیدن به هدف باید بسیاری از همکاران خود را از میان بردارد…
چرا باید دید؟
قاتل مزدور دومین فیلم بلند کارنامه زاویه گنس متولد 1975 دانکرک، فرانسه است که با فاصله کوتاهی از اولین فیلمش Frontières در سال 2007 به نمایش در می آید. سابقه دستیار کارگردانی او در فیلم های اکشنی چون حداکثر مخاطره، تیم دو نفره و… در کنار ساخت چند فیلم کوتاه باعث شده تا لوک بسون-پدرخوانده فیلمسازان جوان فرانسوی- سکان هدایت یک فیلم 33 میلیون دلاری را به وی بسپارد. اما از حضور افراد کارکشته تری در ساخت آن نیز غافل نبوده که از میان آنها می شود به اسکیپ وودز فیلمنامه نویس اشاره کرد. کسی که در سال 1998 با اولین فیلمش به نام پنجشنبه موفق شد تا جایزه ویژه داوران جشنواره فیلم های پلیسی کنیاک را بگیرد. وودز بعدها با نوشتن فیلمنامه شمشیرماهی و تهیه کنندگی آن بر توانایی های پول ساز خود در زمینه فیلم های پلیسی/حادثه ای صحه گذاشت، اما تا امروز فیلم دیگری کارگردانی نکرده است.
قاتل مزدور برگردان یک بازی ویدیویی پر فروش دیگر به فیلم است که اعجوبه سینمای فرانسه-لوک بسون- عنوان تهیه کنندگی آن را یدک می کشد، اما با این وجود عشاق سینه چاک این بازی را مایوس خواهد کرد. نبود منطق کافی در حوادث و حتی پرداخت شخصیت ها[مامور 47 با بارکدی که در پس کله طاس شان خورده بدون جلب توجه شهرهای بزرگ را زیر پا می گذارد!] باعث شده تا فیلم بیش از 40 میلیون دلار نصیب سازندگانش نکند. این به معنی موفقیتی نسبی است و راه گنس را برای ساخت نسخه جدید کونان بربر در سال جدید هموارتر می کند. با این اگر با این بازی آشنا هستید یا خیر، و یا به دنبال تماشای هنرنمایی های یک قاتل حرفه ای در فرار از چنگ پلیس ها هستید، قاتل مزدور بهترین گزینه است. فراموش کنید که قصه در روسیه اتفاق می افتد یا انجمن برادری کلیسا این آدم کش ها را تربیت می کند. حادثه را بچسبید!
ژانر: اکشن، جنایی، مهیج.
گنجینه ملی: کتاب اسرار National Treasure: Book of Secrets
کارگردان: جان ترتلتاب. فیلمنامه: ماریان و کورمک وابلرلی بر اساس داستانی از گرگوری پواریه، تد الیوت، تری روزیو، ماریان و کورمک وابلرلی با الهام از شخصیت های خلق شده توسط جیم کاوف، اورن آویو، چارلز سگرز. موسیقی: تره ور رابین. مدیر فیلمبرداری: امیر مکری، جان شوارتزمن. تدوین: ویلیام گولدنبرگ، دیوید رنی. طراح صحنه: دومینیک واتکینز. بازیگران: نیکلاس کیج[بن گیتز]، جاستین بارتا[رایل پوول]، دایان کروگر[ابیگیل چیس]، جان وویت[پاتریک گیتز]، هلن میرن[پروفسور امیلی اپلتن]، اد هریس[میچ ویلکینسون]، هاروی کایتل[مامور سادوسکی]، بروس گرینوود[رئیس جمهور]. 124 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. نامزد جایزه تمشک طلایی برای بدترین بازیگر مرد/نیکلاس کیج و بدترین بازیگر مرد نقش مکمل/جان وویت.
بن گیتز در یک جلسه اطلاعاتی تازه درباره جان ویلکز بوث قاتل آبراهام لینکلن و دفترچه خاطرات او که یکی از صفحاتش گمشده، ارائه می کند. مردی از میان مدعوین که خود را میچ ویلکینسون معرفی می کند، برخاسته و صفحه گمشده دفترچه خاطرات را به او عرضه می کند. در این صفحه از جد گیتز یعنی تامس گیتز نام برده شده و ظن آن می رود که در ترور لینکلن دست داشته است. بن برای پاک کردن نام جدش به جست و جو برمی خیزد و در جریان جستجو از وجود گنجینه ای بزرگ یقین پیدا می کند. از این گنج در کتاب ها و یادداشت های به جا مانده به عنوان شهر طلایی نام برده شده است. بن برای یافتن ردی از این گنج به همراه دوستش رایلی و سپس محبوب سابقش ابیگیل راهی سفر می شود. آنها پس از نفوذ به قصر باکینگهام، موفق به کشف کشوی مخفی ملکه شده و در می یابند برای اطلاع دقیق از محل گنجینه باید به کتابچه اسرار روسای جمهور آمریکا دست یابند. اما دستیابی به این کتابچه کار راحتی نیست، چون از داخل کشوی میز مشابه خود در کاخ سفید جابجا شده و فقط رئیس جمهور وقت به آن دسترسی دارد. و تنها راه حلی که به نظر گیتز می رسد، دزدیدن رئیس جمهور است. آیا او با این کار می تواند نام خانوادگی اش را تطهیر کند، آیا موفق به کشف گنجینه ای ملی خواهد شد؟ یا سندی درباره جدش به دست خواهد آورد که ارتباط وی با قتل لینکلن را ثابت می کند؟
چرا باید دید؟
به قول عشاق نرم افزارهای رایانه ای! نسخه 2.0 محصول اولیه[گنجینه ملی، 2004] که با حفظ تمامی عوامل دست اندرکار قرار است یک محصول موفق دیگر از کارخانه جری بروکهایمر باشد، اما نیست. اشکال عمده آن همین عوامل هستند و ایده ایندیاناجونزی آن که این بار به شکلی مسری یقه رئیس جمهور آمریکا را هم گرفته است.
نیکلاس کیج یکی از بازیگران خودساخته و با استعداد هالیوود است که این اواخر انتخاب های غلط وی برای حضور در پروژه های پول پارو کن کارنامه هنری اش را دچار مخاطره کرده است. البته نباید انرژی منفی ساطع شده از فیلم فعلی را تنها متوجه او دانست، بلکه فیلمنامه نویسان و کارگردان نیز با شبیه کردن قسمت دوم با رمز داوینچی در این سقوط سهیم اند. و افزودن بازیگران متشخصی چون هلن میرن و اد هریس که حکم دوپینگ کردن را داشته اند نیز قادر به نجات فیلم نیست. البته اینها نمی تواند تماشاگر نوجوان را به تفکر وادارد یا او را از سالن فراری دهد، بلکه ارجاع سازندگان به تاریخ معاصر آمریکا و نشانه های آن مانند تصویر حجاری شده چهار رئیس جمهور در کوهستان راشمور و اینکه رئیس جهمور آمریکا نیز عقده ایندیاناجونز شدن دارد[بازی هریسون فورد در نقش رئیس جمهور فیلم هواپیمای ریاست جمهوری یادتان هست؟!]، باعث شده تا همین نوجوان ها سخاوتمندانه دست به جیب برده و 187 میلیون دلار تا این لحظه نصیب سازندگان فیلم کنند.
از حوادث بدون منطق فیلم قبلی در این یکی هم نمونه های بسیار خواهید یافت و این بار پیچیده تر و با سهل انگاری بیشتر… بیشترین ضعف فیلمنامه در صحنه های فلاش بک فیلم نهفته که قرار است موتور محرکه فیلم باشد و تماشاگر هرگز ارتباط منطقی میان قتل لینکلن به دست بوث و گنجینه طلا پیدا نمی کند. اینها همه بهانه است تا پای رئیس جمهورهای پیشین را به این جست و جوی گنج بکشانند و بس!
جاناتان چارلز ترتلتاب متولد 1963 فارغ التحصیل مدرسه سینما و تلویزیون است. از سال های آغازین دهه 1990 شروع به فیلمسازی کرده و از کارگردان های تجاری ساز و همه فن حریف هالیوود به شمار می رود. از فیلم های او می شود به داری دیوونه ام می کنی، 3 نینجا، وقتی تو خواب بودی، پدیده و پسربچه اشاره کرد. کتاب اسرار دومین طبع آزمایی پوساز وی با شخصیت گیتز است. بهترین نمونه برای کسانی که موقع تماشای فیلم های مهیج دکمه ”off” ذهن خود را فشار می دهند و دنبال منطق روایی نمی گردند!
ژانر: اکشن، ماجرا، راز آمیز، میهج.