در محضر ارسطو، مردی نادان به مردی دانا بد گفت. مرد دانا ساکت نماند و به نادان پرخاش کرد. ارسطو به مرد نادان چیزی نگفت، اما دانا را به خاطر آن کار سرزنش کرد. مرد دانا با تعجب پرسید: چرا مرا سرزنش می کنید، در حالی که بدگویی را او اول شروع کرد. ارسطو در جواب گفت: تو مرد دانایی، و دانا، نادان را می شناسد، زیرا خودش روزگاری نادان بوده، و بعد دانا شده. اما نادان، دانا را نمی شناسد، زیرا هنوز دانا نشده است.
این حکایت را در سال های خوش قبل از انقلاب در یکی از مجله های ایران خوانده بودم، که هفته گذشته به برکت خواندن مقاله “VOA صدای کدام آمریکا؟” در روزآنلاین پس از این همه سال، دوباره به یادم آمد. و باعث شد به نویسنده مقاله، که از نزدیک با او آشنایی دارم، این چند سطر را بنویسم.
فکر می کنم، اگر ارسطو در روزگار فعلی ما می زیست، به احتمال زیاد نظرش به کلی فرق می کرد، و پیشنهاد می کرد، که حتماً باید به ناآگاه حالی کرد که اشتباهش کجاست، تا بار دیگر آن را تکرار نکند. و به خوانندگان اطلاعات نادرست ندهد.
در آغاز باید برای خوانندگان گرامی، یادآور شوم که اینجانب نه سخنگوی صدا آمریکا هستم، و نه وکیل مدافع این رسانه. بلکه یک نوع احساس وظیفه ای می کنم، نسبت به رسانه ای که با همه ایرادهایی که به آن می گیرند(چه به علت حسادت، و یا از سر غرض ورزی، و یا به خاطر تحریکات دیگران) توانسته جای مهم و بزرگی در میان فارسی زبانان داخل و خارج ایران باز کند.
در ضمن باید یادآور شوم، نقد اینجانب(البته اگر آن را نقد بدانید) بیشتر مبنی بر پرسش هایی است، که مقاله مورد اشاره، قدرت قانع کردن خواننده را در رابطه با آنها ندارد. از تیتر مقاله شروع کنم، (VOA صدای کدام آمریکا؟) که انتخاب درستی نبود، و با نکاتی که در مقاله مطرح شده، خوانا نیست، بهتر که بگویم که سوال بیجائیست.
مقدمه طولانی در مورد تاریخچه صدای آمریکا و تأسیس آن، و نقش این رسانه در جنگ سرد، نه علمی بود و نه دقیق، بلکه بیشتر شبیه انشاءهای دانش آموزان سیکل اولی دوره ما سالمندان، و یا راهنمایی فعلی بود. نویسنده، در آخرین جمله پاراگراف اول، بدون ذکر هیچ سندی و یا منبعی، درباره برداشت سیاستمداران اتحاد جماهیر شوروی سابق، از نقش تبلیغات در دوران جنگ سرد، می نویسد: (اما درک سیاستمداران شوروی از خطر آمریکا در آن مقطع بیشتر معطوف به برد بلند موشک های هسته ای بود تا امواج برد کوتاه رادیو آزادی.) و چون نویسنده سندی بر تایید این ادعا ذکر نمی کند، بنابر این باید برداشت را گونه ای از تراوشات ذهنی ایشان دانست. سن و سال نویسنده هم به او اجازه نمی دهد، که بگوید در رساندن سیاستمداران شوروی سابق، به این “درک” نقشی داشته است. گفتنی اینکه بر خلاف ادعای نویسنده، تمرکز سیاستمداران شوروی بیشتر بر تبلیغات بود، تا بر واقعیت ها.
همین ایراد نیز در مورد جمله دوم پاراگراف سوم مقاله، وارد است: (صدای آمریکا در رویارویی با شوروی کمونیست، پایه ریزی و سرمایه گذاری شد.) اینکه ابهامات ذهنی تبدیل به مستند شود، کار عقلانی نیست، بلکه چیزی در قالب شعار خواهد بود. پرسش اینجاست، اگر قرار فقط بر رویارویی با شوروی بود، چرا با فروپاشی شوروی صدای آمریکا هنوز ادامه دارد؟
تناقض عبارت ها، در بسیاری از جاها به چشم می خورد، و داستان دم خروس و قسم حضرت عباس را به یادمان می آورد. برای مثال، در جمله اول پاراگراف چهارم آمده: (اما این تشکیلات در مواجهه با ایران و حاکمیت روز آن، دچار سیاست های کاملاً متفاوتی است.) منظور سیاست های متفاوت دوران جنگ سرد در مقابله با شوروی سابق است، و درست در جمله دوم پاراگراف بعدی، نویسنده ادعا می کند: (ساختار فکری و مدیریتی این شبکه موظف به پیروی از اصول و قوانینی است که در دوران جنگ سرد و متناسب با شرایط آن روزگار تهیه شده است.)
نویسنده می بایست لااقل تکلیف ما را روشن می کرد، که کدامیک از تحلیل هایش را بپذیریم، صدای آمریکا دچار سیاست های متفاوت دوران جنگ سرد است، و یا نیست؟!!
در پاراگراف چهارم، بعد از اشاره نویسنده به اینکه ایران به پندار سناتورها، خطری چون شوروی محسوب نمی شود، می نویسد: (از همین روی، الزامی برای تصویب اعتبارات مالی وسیع تر و تجهیز دوباره این دستگاه آزموده شده، نمی بینند.) در حالی که در پاراگراف ششم می نویسد: (سود نبردن این شبکه از منابع مالی کافی و قوانین به روز و متناسب با فرهنگ و سلایق روحی و روانی مردم ایران، شرایط کیفی و تاثیرگذاری VOA را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.)
و باز در آخرین پاراگراف می نویسد: (متاسفانه امکانات محدود مالی و قوانین قدیمی این شبکه…)
بالاخره نفهمیدیم این صدای آمریکا اعتبارات مالی وسیع تر دارد یا خیر؟!!
در پاراگراف نهم، قسمت اول با آخر آن کاملاًً تناقض دارد: (آنچه مدیران ایرانی این شبکه به عنوان تحلیل سیاسی تحویل مردم می دهند بیشتر گفت و شنود چند روزنامه نگار کارکشته و مطلع است که در برخی از موارد ورودشان به موضوعات، بدون پشتوانه های تخصصی و یا علمی و آکادمیک می باشد.)
من که سر در نیاوردم، چطور می شود، شخصی کارکشته و مطلع باشد، بدون اینکه هیچ پشتوانه ای تخصصی و یا علمی و آکادمیک داشته باشد. آیا مگر از یک روزنامه نگار مطلع در صدای آمریکا، سوالی در مورد عمل پروستات شده بود، که او بدون پشتوانه علمی، پاسخ داده بود؟
ادعاهای بدون سند، در این مقاله بسیار مشهود است، برای نمونه:
(نسل جوان عمدتاً بیننده این شبکه سیاسی نیست، و میان سالگان هم بی شک هدفی برای تغییر در آینده کشور محسوب نمی شوند.) پاراگراف ششم- تا جایی که می دانم، نویسنده دستگاه نظرسنجی در ایران ندارد، و اطلاعاتش از جامعه شناسی به اندازه اطلاعات بنده در مورد درست کردن قرمه سبزی است! رژیم حاکم بر ایران با همه قلدری اش تا به حال چنین ادعایی نکرده است. اگر ایشان چنین آماری به دست آوردند، از نظر علمی باید اولاً توضیح دهند، که چطور این کار را کرده اند.
(به طور حتم عملکرد سلیقه ای و تا حدودی غیر حرفه ای تیم مدیریت ایرانی مستقر در این شبکه نیز، به کاهش آمار بینندگان، دامن زده است.) پاراگراف هفتم- نکته شگفت انگیز اینجاست، که نویسنده که در خارج زندگی می کند، به خود زحمت نداده لااقل درباره مدیران ایرانی این شبکه، و اطلاعات و سابقه کاری آنها در زمینه رسانه ها و تبلیغات به طور عموم، تحقیقی انجام دهد تا دچار این اشتباه نشود، اما توانسته یک نظرسنجی در مورد “افول محبوبیت” این شبکه در میان جوانان ایران، در منزلش در لندن انجام دهد. در ضمن کلمه دیگری به ذهن نویسنده به جای “مستقر” نیامد، تا به افرادی که لااقل دو برابر سن او دارند، به کار برد؟
عباراتی هم به چشم می خورد، که واقعاً نیاز به ترجمه دارد: (از آنجایی که شبکه فارسی زبان صدای آمریکا، دولتی و تحت نظارت و سیاست گذاری دستگاه حاکمیت کشوری همچون آمریکا می باشد، طبعاً در نزد تعدادی از ایرانیان دچار مشکل اعتبار گفتار است و طبیعی است که با این گونه اعمال سلیقه و باندگرایی، نمی تواند شرایط تاثیرگذاری بالایی داشته باشد. آن هم در جامعه ای که خود از این کردار، آسیب دیده است.)! پاراگراف دهم-
و اما پرسش اصلی!
1- چرا نویسنده در مقاله اش به تاریخچه شبکه صدای آمریکا می پردازد، در حالی که هدف انتقاداتش بخش فارسی زبان آن است؟ آیا هدف نشان دادن اطلاعات وسیع نویسنده از VOA است، و یا ناخودآگاه بی اطلاعی خود را آشکار کردن؟
2- اگر برنامه های بخش فارسی صدای آمریکا، همان طوری که در مقاله آمده، جذاب نیست و میان جوانان مقبولیت ندارد و تحلیل گران سیاسی هیچ اطلاع دقیقی از ایران ندارند، و خلاصه بی طرف هم نیست، چرا نویسنده اصرار داشت در چند برنامه این شبکه شرکت کند؟ یا اینکه این همه بی لطفی نسبت به این شبکه، به سبب عدم دعوت مجدد از ایشان است؟!
به قول بانو لطیف، طنزپرداز، در شماره 307 نشریه اصغر آقا: وقتی تبر در جنگل مشغول کار شد، درختان زیر گوش یکدیگر می گفتند: این دستی است که از آستین یکی از ما بیرون آمده!
و اینک روی سخن با کارکنان و دست اندرکاران ورزیده شبکه فارسی زبان صدای آمریکاست، که چگونه با آن همه افراد کارشناس و برنامه سازان و نویسندگان و تحلیل گران ایرانی که در دسترس دارند، گهگاه کسانی را به گفتگو می گیرد، که در برابر دوربین می کوشند، از خود شخصیتی ارائه کنند که به هیچ رو با جایگاه و حد و مرز آگاهی آنها ارتباط ندارد، و به عبارتی پر می گویند و ادعا می کنند، چنانکه طبل نیز. به قول حافظ:
گوهر پاک بباید چه شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی، لؤلؤ و مرجان نشود