گاهی فکر می کنم وقتی در عصری که گشترش خارق العاده رسانه ها در آن، سبب نامگذاری اش به «عصر ارتباطات» شده است، تا این اندازه سوء تفاهم رخ می دهد، وای به حال پیشینیان ما که در عصر بی خبری به سر می بردند.
تصور کنید وقتی یک سخن مکتوب و بی واسطه در این عصر این همه سبب سوء تفاهم می شود، پدران بینوای ما که سخن را پس از نقل دهان به دهان دهها واسطه می شنیدند، چه تصوری از گوینده پیدا می کردند! وای که این سوء تفاهم، چه جنگ ها و خونریزی هایی را در تاریخ دامن زده است.
من در مطلبی که در باره نامه برادرم آقای گنجی به دبیرکل سازمان ملل نوشته بودم، آورده بودم که : « معمولا هنگامی می توان با حمله نظامی و یا تحریم اقتصادی علیه یک کشور با قاطعیت مخالفت کرد که امکان اصلاحی یا کورسوی امیدی در آنجا وجود داشته باشد.»
روشن است که این جمله، مقدمه ای است برای جمله بعدی و به تنهایی نمی توان نتیجه ای از آن گرفت. جمله بعدی هم این است: « با وصفی که اقای گنجی از جمهوری اسلامی در نامه اش به دبیر کل سازمان ملل کرده، عملا جمهوری اسلامی در راس رژیم های بی رحم جهان قرار می گیرد. آیا همین توصیف، کار محافلی را که به خلاف میل آقای گنجی در فکر حمله یا تحریم ایران هستند، آسانتر نمی کند؟»
در واقع من با ردیف کردن جملات فوق، خواستم به جناب گنجی یادآوری کنم که نوعی تناقض در فعالیت او دیده می شود، همین و بس!
اما برادرم جناب گنجی و نیز دوست دیگری از ایرانیان خارج از کشور با منقطع کردن جمله نخست از مابعد آن، چنین استنتاج کرده اند که من حکم به عدم امکان اصلاح و یا کورسوی امید در ایران داده ام و از همین رو، دستور حمله نظامی به ایران را صادر کرده ام!
آنها پس از این استنتاج، مرا فراخوانده اند که اخلاقا موظف به محکوم کردن جنگ هستم.
به اطلاع دوستان می رسانم که من نه فقط مخالف جنگ هستم بلکه این روزها، از پیامدهای احتمال وقوع آن برای کشور، خواب آرام ندارم و به هر علفی متشبث می شوم بدان امید که از احتمال جنگ بکاهد.
آنچه من در باره سکوت گفته ام، در حقیقت اقدامی برای کاهش احتمال جنگ است.
همانطور که پیش از این گفته ام، سکوت – که ای کاش نام دیگری برای آن برمی گزیدم تا این همه غلط انداز نشود - می تواند دو وجه فعالانه و منفعلانه داشته باشد. وجه فعال آن این است که مجموعه نیروهای منتقد با یک عمل جمعی حداقلی راه تبدیل شدن به یک بازیگر سوم در معرکه آنتاگونیسم ایران و آمریکا را پیدا کنند بدان هدف که از وقوع درگیری نظامی جلوگیری شود. اما اگر این اتفاق نیفتاد، وجه منفعلانه سکوت مورد نظر من است. منظور از آن نیز، عدم ایجاد خرده درد سر برای نظام سیاسی در بازی بزرگش با آمریکاست بدان امید که راحتتر و عاقلانه تر تصمیم بگیرد و یا آبستن ظهور جناحی معتدلتر در بطن خود شود.
این در واقع نوعی فداکاری نیروهای سیاسی در ایران است که برای مدتی کوتاه از حقوق بدیهی خود صرف نظر کنند برای مصلحتی والاتر که همانا کاهش احتمال وقوع جنگ است.
باز هم تاکید می کنم که ما در شرایط حاضر نمی توانیم به صورت بازیگری موثر در صحنه ظاهر شویم این یک واقعیت است.
با این حال می توانیم برای حکومت دردسرساز شویم و کارنامه حقوق بشرش را سیاه کنیم. اما چنین کاری در چنین شرایطی چه نتیجه عینی دارد و چه کمکی به حل مشکل ایران و جلوگیری از وقوع جنگ می کند؟
در حقیقت تصور من این است که مخالفت با جنگ و همزمان سیاه کردن کارنامه حقوق بشر حکومت، به نحوی تناقض آمیز به نظر می رسد و در کوتاه مدت هر دو را نمی توان با هم پیش برد.
می دانم که این وضع اسفباری است اما در عمل پیش آمده و شاید با توقف برخی از کارها بتوان به تعدیل اوضاع کمک کرد.
در این طرح نه بلندپروازی است و نه دستیابی به دمکراسی و حقوق بشر. طرحی است فقط برای آرام کردن اوضاع تا ببینیم چه می شود.
امیدوارم این توضیح کوتاه برای مطلب بسیار بلند جناب گنجی کافی باشد و با وجود نویسنده حی و حاضر نیازی به هرمونتیک مبتنی بر مرگ مولف پیش نیاید.
در ضمن از برادرم گنجی که صفات متعالی بسیاری را برای من ردیف کرده بودند، بسیار سپاسگذارم. خودش می داند که آن صفات برازنده کوچکی چون من نیست.