جمله را سر و تهی نیز هست!

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

گاهی فکر می کنم وقتی در عصری که گشترش خارق العاده رسانه ها در آن، سبب نامگذاری اش به «عصر ‏ارتباطات» شده است، تا این اندازه سوء تفاهم رخ می دهد، وای به حال پیشینیان ما که در عصر بی خبری به سر ‏می بردند.‏

تصور کنید وقتی یک سخن مکتوب و بی واسطه در این عصر این همه سبب سوء تفاهم می شود، پدران بینوای ما ‏که سخن را پس از نقل دهان به دهان دهها واسطه می شنیدند، چه تصوری از گوینده پیدا می کردند! وای که این ‏سوء تفاهم، چه جنگ ها و خونریزی هایی را در تاریخ دامن زده است.‏

من در مطلبی که در باره نامه برادرم آقای گنجی به دبیرکل سازمان ملل نوشته بودم، آورده بودم که : « معمولا ‏هنگامی می توان با حمله نظامی و یا تحریم اقتصادی علیه یک کشور با قاطعیت مخالفت کرد که امکان اصلاحی ‏یا کورسوی امیدی در آنجا وجود داشته باشد.»‏

روشن است که این جمله، مقدمه ای است برای جمله بعدی و به تنهایی نمی توان نتیجه ای از آن گرفت. جمله ‏بعدی هم این است: « با وصفی که اقای گنجی از جمهوری اسلامی در نامه اش به دبیر کل سازمان ملل کرده، ‏عملا جمهوری اسلامی در راس رژیم های بی رحم جهان قرار می گیرد. آیا همین توصیف، کار محافلی را که به ‏خلاف میل آقای گنجی در فکر حمله یا تحریم ایران هستند، آسانتر نمی کند؟»‏

در واقع من با ردیف کردن جملات فوق، خواستم به جناب گنجی یادآوری کنم که نوعی تناقض در فعالیت او دیده ‏می شود، همین و بس!‏

اما برادرم جناب گنجی و نیز دوست دیگری از ایرانیان خارج از کشور با منقطع کردن جمله نخست از مابعد آن، ‏چنین استنتاج کرده اند که من حکم به عدم امکان اصلاح و یا کورسوی امید در ایران داده ام و از همین رو، ‏دستور حمله نظامی به ایران را صادر کرده ام! ‏

آنها پس از این استنتاج، مرا فراخوانده اند که اخلاقا موظف به محکوم کردن جنگ هستم.‏

به اطلاع دوستان می رسانم که من نه فقط مخالف جنگ هستم بلکه این روزها، از پیامدهای احتمال وقوع آن برای ‏کشور، خواب آرام ندارم و به هر علفی متشبث می شوم بدان امید که از احتمال جنگ بکاهد.‏

آنچه من در باره سکوت گفته ام، در حقیقت اقدامی برای کاهش احتمال جنگ است. ‏

همانطور که پیش از این گفته ام، سکوت – که ای کاش نام دیگری برای آن برمی گزیدم تا این همه غلط انداز ‏نشود - می تواند دو وجه فعالانه و منفعلانه داشته باشد. وجه فعال آن این است که مجموعه نیروهای منتقد با یک ‏عمل جمعی حداقلی راه تبدیل شدن به یک بازیگر سوم در معرکه آنتاگونیسم ایران و آمریکا را پیدا کنند بدان هدف ‏که از وقوع درگیری نظامی جلوگیری شود. اما اگر این اتفاق نیفتاد، وجه منفعلانه سکوت مورد نظر من است. ‏منظور از آن نیز، عدم ایجاد خرده درد سر برای نظام سیاسی در بازی بزرگش با آمریکاست بدان امید که راحتتر ‏و عاقلانه تر تصمیم بگیرد و یا آبستن ظهور جناحی معتدلتر در بطن خود شود.‏

این در واقع نوعی فداکاری نیروهای سیاسی در ایران است که برای مدتی کوتاه از حقوق بدیهی خود صرف نظر ‏کنند برای مصلحتی والاتر که همانا کاهش احتمال وقوع جنگ است.‏

باز هم تاکید می کنم که ما در شرایط حاضر نمی توانیم به صورت بازیگری موثر در صحنه ظاهر شویم این یک ‏واقعیت است.‏

با این حال می توانیم برای حکومت دردسرساز شویم و کارنامه حقوق بشرش را سیاه کنیم. اما چنین کاری در ‏چنین شرایطی چه نتیجه عینی دارد و چه کمکی به حل مشکل ایران و جلوگیری از وقوع جنگ می کند؟‏

در حقیقت تصور من این است که مخالفت با جنگ و همزمان سیاه کردن کارنامه حقوق بشر حکومت، به نحوی ‏تناقض آمیز به نظر می رسد و در کوتاه مدت هر دو را نمی توان با هم پیش برد. ‏

می دانم که این وضع اسفباری است اما در عمل پیش آمده و شاید با توقف برخی از کارها بتوان به تعدیل اوضاع ‏کمک کرد.‏

در این طرح نه بلندپروازی است و نه دستیابی به دمکراسی و حقوق بشر. طرحی است فقط برای آرام کردن ‏اوضاع تا ببینیم چه می شود.‏

امیدوارم این توضیح کوتاه برای مطلب بسیار بلند جناب گنجی کافی باشد و با وجود نویسنده حی و حاضر نیازی ‏به هرمونتیک مبتنی بر مرگ مولف پیش نیاید.‏

در ضمن از برادرم گنجی که صفات متعالی بسیاری را برای من ردیف کرده بودند، بسیار سپاسگذارم. خودش می ‏داند که آن صفات برازنده کوچکی چون من نیست.‏