اختلاف ایده، نا بسامانی در تولید …
“طهران طهران” تجربه ی نادر و مشترکی است از دو کارگردان سینمای ایران که با دو زاویه دید گونه گون به بررسی مسائل و دغدغه های زندگی پیرامون خود در شهر تهران پرداخته و هریک به نوعی موضوعات و شکاف های به وجودآمده از آسیب های شهری را به دید عموم می گذارند.
طهران ـ طهران تصویر نگاه دو نسل به جامعه پیرامونشان در قاب شهر تهران است. نگاهی که در تقسیم تیتراژ به دو نیمه سیاه و سپید از آغاز تکلیفش را با مخاطب روشن می کند. شکاف نسل و نگاه سفید و سیاه به هستی و خیر مطلق در برابر شر مطلق با کمی چاشنی نوستالژی و باقی قضایا….
داریوش مهرجویی با کوله باری از تجربه و ایده در اپیزود اول با محور قرار دادن یک خانواده دست به نوآوری می زند و کرم پور در اپیزود دوم (سیم آخر)با پرداختن به معضلات گروههای موسیقی وگستره محدود فعالیت های آنان اثری را خلق کرده است.
دراپیزود اول همزمان با تحویل سال، سقف خانه یک خانواده فقیر چهار نفره فرو میریزد و آنها بهدلیل اینکه جایی برای زندگی کردن ندارند به پیشنهاد پسر کوچکشان همراه تور رایگانی به تهرانگردی میپردازند. کارگردان در این قسمت با نگاهی مینی مالیستی دست به حذف برخی از جریانان پیچیده رایج در سینمای امروز می زند و تلاش می کند با ساده ترین مسیر ساختاری متفاوت و جذاب را پیش روی تماشاگر قرار دهد. به طوری که مخاطب در همان لحظات ابتدایی فیلم از سادگی موضوع ومحتوا به شگفتی می آید و خود را دربرابر اثر رها می سازد. مهرجویی این بار بر خلاف تجربه های پیشین خود نگاهی کلی به شهرنشینی و زندگی در تهران دارد. اثر او عاری از غم و ستوه است و زیبایی های ناشی از یک رخداد تلخ را با نگاهی امیدوارانه به تصویر می کشد. مساله ای که در آخرین فیلم درحال اکران مهرجویی مهم تر از هرچیز دیگری جلوه می کند و ازبطن تفکرات وی به عنوان کارگردانی صاحب سبک برمی آید احاطه کامل او به زاویه ای است که ازتهران وزندگی آن در یک تصویر جمعی دارد. در واقع مهرجویی تهران را تحت هویت جمعی آن و در قابی ساخته شده از روحی مشترک نگاه کرده و این نگاه را برای دمیدن روح و تازگی به تهران پیشنهاد کرده است. او دراصل پایتخت ایران را شهری برای جمع اضداد میداند واز آن مکانی با رگه های تک بعدی یاد نمی کند.
اما شاید یکی از مشکلات اپیزود مهرجویی در تولید آن همین باشد که هرگز نامی از ضد قهرمان و یا سیاهی به میان نمی آید. فیلم با تمام سادگی های خود عاری از خشونتی است که امروزه درآن رواج دارد. یعنی مهرجویی پس از سال ها کنکاش در باره معضلات شهرنشینی علی الخصوص در “میهمان مامان”، چشمان خود را بر برخی ناهنجاری های واقعی و مستند در تهران بسته است و دربا اغراق فراوان از این شهرآرمانشهری بزرگ و چه بسا بهشتی برای مهاجرت افراد به آن یاد کرده است. در این فیلم ضدقهرمانی وجود ندارد تا درگیری و گرهافکنی ایجاد شود و قهرمان فیلم درگیر حل بحران شود.
اپیزود دوم: سیم آخر
اعتراض، شکاف نسل، فریاد بر سر نسلی که نمیگذارد نسل جوان نفس بکشد، نسلی که نه خود معنی زندگی را فهمیده و نه میگذارد نسل بعدش زندگی کند و…
یک گروه موسیقی راک برای برگزاری کنسرت خود دچار مشکل میشوند و هرکدام از افراد این گروه مشکلات شخصیشان نیز بروز پیدا میکند و در نهایت تصمیم میگیرند آخرین کنسرتشان را بر بام تهران و بدون تماشاگر اجرا کنند.
اپیزود دوم “طهران طهران”به کارگردانی مهدی کرم پور کاملا بر خلاف ایده های داریوش مهرجویی است ودرپردازش طرح وداستان تا کارگردانی و حتی شخصیت پردازی آنها را به دواثر مجزا از یکدیگرقرار داده است. کرم پوربا نگاهی تلخ و گاها مغرضانه به موضوع فیلم خود، تلاش می کند تا پرده از مشکلات و گره های گروه های هنری جوان را در راه فعالیت های خود بردارد. برخلاف سادگی فیلم مهرجویی، ساختمان کلی اپیزود دوم کاملا مبتنی داستان سرایی است. حجم وفشردگی قصه های جزیی و کلی در کنار یکدیگر باعث می شود تا تماشاگر خود را تسلیم اتفاقات پیش روی قرار دهد. این چنین است که ریتم اپیزود دوم بر خلاف داستان اول(مهرجویی) با سرعت بیشتری پیشروی کرده و اطلاعات موجود در حجم بیشتری به خورد مخاطب داده می شود. اما هرآن چه مهرجویی در اپیزود مربوط به خود از تهران به عنوان آرمانشهری غریب یاد می کند کرم پور با تاکید بر سیاهی های موجود در این شهر از آن به جهنمی دست نیافتنی در هیچ کجای جهان اشاره دارد. عمده اشکال “طهران طهران”درعدم دستیابی یک ایده واشتراک و یا حتی اختلاف تعریف شده میان کارگردانان است تا شاید از آن به عنوان راه حلی مناسب برای رهایی از این پارادوکس های به وجودآمده باشد.
با این حال ساختار ضعیف و نظرات تکراری اپیزود دوم رمق اثر را گرفته و از نظر کیفی این اپیزود را در سطحی بسیار نازل تر از اپیزود اول قرار میدهد و کلیت فیلم “طهران تهران” را از یکدستی و انسجام خارج میکند. به نظر میرسد این بخش آن چنان که باید درباره شهرتهران نیست. ما آن طور که باید با شهر مواجه نیستیم و معضل مطرح شده در فیلم به طور مشخص آنچنان گره خورده با تهران نیست. دیالوگهای فیلم به قدری کلیشهای و دستمالی شده است که آن را آزار دهنده و گاهی کاریکاتورگونه میکند. بازی بازیگران هم فراتر از سطح نمی رود و هریک ازآنها برای نجات ازعدم تعریف شخصیت پردازی ها دست و پا می زنند.