ظرافتی از یاد رفته

نویسنده

po_masoud_01.jpg

مسعود بهنود

نه دیپلوماسی که علمی است برای تامین منافع ملی بر اساس شناخت جوامع جهانی و رفتارها، بلکه جنگ نیز با همه ظاهر خشگ و خشنی که دارد و با همه کراهتی که بر می انگیزد، در این روزگار ظرافت هائی دارد. و پرست از ریزه کاری هائی که جز با چشم مسلح به علم و تخصص دیدنی و دریافتنی نیست. این ظرافت ها گاه در جوامعی که سازکار مشخصی برای گردش مدیریت جامعه ندارند توسط دولتمردانی هیجان زده، نادیده گرفته می شوند. ظرافت ها گاه انکار می شوند.

سیاستمداران مجرب و دولتمردان دردشناس می دانند که حتی در پیشرفته ترین کشورها، و کارآمدترین نظام های حکومتی هم کارها چنان نیست که مانند سئوالات کنکور با تیک زدن در یک مربع جواب درست هر مساله پیدا شود. بیش تر امور چندین جواب دارند و ستون زیان و فایده ها نزدیک به هم است. و هر جواب هزینه هائی دارد، دولتمرد مجرب می داند اجرای هر خواستی مستلزم کاستن از جائی دیگرست، می داند آرزوها زندانی امکانات اند، از همین رو نه به گذشتگان بد می گوید و لگد می پراکند، نه وعده های بزرگ می دهد، نه در سرهوای تاسیس کارخانه جنت سازی می پزد.

نمونه ای از ظرافتی که در دیپلوماسی نهان است هم اکنون در ایران ضرورت گرفته است اما به چشم نمی آید. در مسائل اقتصادی که ساده اش انگاشتند و با همین ساده انگاری تورم را دامن زدند و بهای مسکن را دوبرابر کردند تا بدانند که کدام کارها را نباید کرد. و هنوز در بقیه امور به این نتایج نرسیده اند. می رسند. اما تاکنون چنین پیداست که دولت ظرافت نمی شناسد و نمی خواهد بپذیرد که کاری به چنین ظرافت به شکل قبیله ای انجام شدنی نیست. جامعه هفتاد و چند میلیونی با استخاره و خنده های خودفریب اداره شدنی نیست. با استبداد رای نمی توانش به جائی رساند. نمونه ای از آن نمونه ها که نگرانی نخبگان ایران را در پی می آورد، همان است که هفته گذشته در مصاحبه جان اسنو برنامه ساز موفق کانال تلویزیون بریتانیا با آقای احمدی نژاد خود را نشان داد. مصاحبه ای که لبخندهای همواره و نه به جای مصاحبه شونده در آن خبر از نبود اعتماد به نفس می داد، در عین حال افشاگر نوعی خودفریفتگی مزمن بود، و شلختگی از آن می بارید.

آقای رییس جمهور و مشاورانش زبان جهان نمی دانند و این عیب کسی نیست. چنان که روسای جمهور بیشتر کشورهای جهان هم زبان فارسی نمی دانند. اما وقتی عیب است که جهانیان را مردمانی مانند همسایگان خود فرض کنیم. مشاوران رییس جمهور شاید عادات مردم عادی و روستائی را خوب می شناسند که دو روز پیش در حضور جمع و دوربین، در ایلام با دست و به طور جمعی از یک سینی غذا می خوردند، چنگال بود در سینی اما به کار نگرفته بودند، با همان دست لقمه می زدند – گنج قارون وار - که از صبح با این و آن دست داده و به هر جا مالیده بودند. پخش چنین صحنه ای ممکن است در بعضی نواحی کشور به معنای ساده زیستی باشد. اما همین مشاوران وقتی قرارست رییس را جلو دوربین اروپائی ها بنشانند باید بدانند که هدف جمعیتی دیگرست با فرهنگی دیگر. می توانند از خیر سخن گفتن با این مخاطبان بگذرند. اما اگر نتوانستند از جاذبه های حضور در تلویزیون های غربی دست بردارند، باید علمشان را هم داشته باشند. حال آن که مصاحبه نشان داد می خواهند با غرب سخن بگویند اما لازم نمی دانند مخاطب را و عاداتش را بدانند. از همین روست که نه میوه های خوشمزه و خوش طعم و نه منطق صنایع هسته ای کشور را نمی توانند به دیگران بفروشند. به خود چرا. از همین ندانستن گاه نگران می شویم که حق مسلم ملت را به هدر ندهند. و بعد هم فریاد بر دارند که مرگ بر این مرگ بر آن.

مصاحبه کانال چهار چنان که آغاز شد آه از نهاد اهل حرفه برخاست. رییس جمهور به زور لبخندهای مداوم قصد داشت از مخاطبان جلب قلوب کند و اعتماد آنان را برای فعالیت های صلح آمیز ایران به دست آورد. اما نمی دانست. آن سری که همراه با لبخند بعد از هر جمله به تائید خویش تکان می خورد از دید مخاطب غربی یعنی من فرهنگ انتحاری دارم. فقط سخن خودم را قبول دارم. به قول فرانسوی ها گربه ای که مقابل آینه خود را می لیسد.

علت ناموفق ماندن دولت در تبلیغ خارجی به همان سادگی است که زنده یاد مرتضی ممیز می گفت از بزرگ ترین کبریت ساز کشور که برای کبریت های صادراتی اش از وی طرحی خواسته بود. به گفته ممیز صاحب کارخانه گفته بود من طرحی دوست دارم که کوه سبلان و درخت های صنوبرش در آن باشد. ممیز هم پرسیده بود مگر شما خریدار هستید. جواب داده بود نه. باشد اما آن که من بپسندم آن ها هم می پسندند، چون زیباست.

یزدی های سازندگان بهترین باقلوای دنیا هستند، اما هرگز از خریداران خود نپرسیدند که آیا عکس حاج خلیفه روی قوطی شیرینی، آن ها را به خریدن و خوردن تشویق می کند یا نه. اما همین قدر هست که نسل در نسل، چون برای حاج خلیفه احترام دارند و او را دوست دارند، عکسش را روی قوطی های پشمک و حاجی بادام چاپ می کنند. حالا نقل مشاوران رییس جمهور است که اگر هم بدانند هم خود را موظف به گفتن نمی شناسند.

چنین است که فیلم کانال چهار دارای میزانسی بود غریب، مثل چایخانه هتل عباسی اصفهان، فقط یک قلیان کم داشت. از همان ابتدا صحنه را مناسب خندیدن بیننده کرد. در پشت چنین صحنه ای، مراقبان بدون یونیفرم و بی نظم با دم پائی های لخ لخ گاه گاه می گذشتند، چاق با عضلات نورزیده. مترجم خودی که صدایش برای شنوندگان تلویزیون هم پخش می شد پیدا بود که در کار ترجمه همزمان خبره نیست. در نتیجه هم بینندگان تلویزیون و هم جان اسنو در فهم سخن های گرچه تکراری و از پیش معلوم احمدی نژاد گیج می شدند. از آن سو مترجمی که گفته های اسنو را به فارسی ترجمه می کرد هم ظاهرا باجی به همکار خود نمی داد چرا که نگاه رییس موقع حرف زدن جان اسنو در آسمان بلاتکلیف بود.

نقد محتوی ماجرا از این غم انگیزترست. مصاحبه شونده انگار گمان داشت که غربی ها برای فهم سخنی که وی درباره هولوکاست گفت از یک سال و نیم پیش منتظر بوده اند که وی در این هیبت با لبخند و حرکات سر تائید کننده خود ظاهر شود. از همین رو حتی وقتی جان اسنو دید که وی جوابی بهتر ندارد و خواست عبور کند آقای احمدی نژاد گریبانش گرفت که و گفت و گفت. اصل حرفش هم این بود که من سئوالی کردم چرا این همه مساله شد. یعنی همه ماجراهای پس از گفتار وی درباره هولوکاست، تحلیل های روزنامه کیهان و سیاست روز و بقیه دستگاه تبلیغاتی دولت غلط بود. ایشان فقط سئوال کرده اند که چرا تحقیقات درباره هولوکاست تمام نمی شود.

مصاحبه شونده نمی دانست که به مخاطبان خودی شاید بتوان دروغ گفت و گفته را نگفته جا زد. نفت بر سر سفره ها را نوشته روزنامه شرق جا زد، گرانی مسکن را به مافیای مسکن و گرانی لبنیات را به تصمیم غلط یک فرد، اما با مخاطب فرنگی نمی توان تردستی کرد. او برای پذیرش نظر تازه رییس جمهور درباره هولوکاست منتظر بود که بشنود: عذرمی خواهم. آن ها روزی ده ها بار عذر می خواهند و برایشان عادی است که انسانی خطا کند. اما چندان که شنیدند کسی نمی خواهد پشتک بزند و دارد آسمان را به ریسمان می بافد ، مخاطبان غربی مانند ما ایرانیان نیستند که لبخند می زنند و می گویند الحق که شیطان است ازش خوشمان می آید. بلکه آن ها لغتی درشت می پراکنند و رو می گردانند و آن وقت است که حرف حق و حق مسلم هم به هدر می رود.

از دیگر سو این که مشاوران رییس جمهور با اصرار خواستار پخش مصاحبه به صورت زنده شده بودند – لابد به قصد آن که انگلیسی ها مجبور شوند همه گفته های رییس جمهور را پخش کنند و چیزی از آن حذف نکنند – عملا تلاشی بی حاصل بود و فقط شنونده را گیج و سردرگم کرد. چرا که پخش زنده بار اول اهمیت درجه اولی ندارد که. در دفعات بعدی هم که ممکن است بارها و بارها باشد، به طور طبیعی برنامه ای چنین بدلگام با ترجمه بد و ناخوانا، مونتاژ و ادیت می شود و گیج و گمی ها حذف می گردد. اما باری در همان که دیده شد هم ،همه این تدارکات به ضد مصاحبه شونده تبدیل شد.

در مقابل همه این ها آقای احمدی نژاد می گوید غربی‌ها با من لجبازی می‌کنند. که پاسخش روشن است. غربی ها کاسبند و بازارگان نه لج بازی بلدند ونه پرنسیبی جز منافع ملی خود دارند. نه رسالتی برای خود قائل هستند. دولتمردانشان آمده اند اقتصاد را اداره کنند. نه خود را نماینده مسیح قلمداد می کنند [ که دو باری جورج بوش کرده و کتاب ها در بلاهتش نوشته اند] نه می گویند برای رستگاری بشر برنامه دارند. اما واقعیت آن است که رو از کسانی که ندانند و نخواهند بدانند برمی گردانند. این درست است.