روابط معلول روایت
اشاره:
” لارنس راهب، مردی که حرف میزند” عنوان نمایشی است که به کارگردانی عباس غفاری در کافه تریای سالن سایه تئاتر شهر بر صحنه است. نمایشی که با روایت افشین هاشمی اجرا می شود و نگاهی دارد به روابط عاشقانه انسان ها. همکارمان در تهران نگاهی به این نمایش انداخته که در ادامه از پی می آید…
هنگامی که سخن از تئاتر تجربی به میان میآید بحث از یک شیوه یا سبک مشخص با قاعدهمندیهای مشخص نیست؛ چرا که ذات تئاتر تجربی بر شکستن قاعدهها استوار است بر چهارچوب ناپذیری و یک آنارشی دلپذیر و دوست داشتنی.
پس به همان میزان که تئاتری مبتنی بر تصویر در محدوده تئاتر تجربی قرار میگیرد تئاتری بر پایه کلام نیز میتواند در همان محدوده جا گیرد. همان گونه که تئاتری تکنولوژیک و چند رسانهای به عنوان اثری تجربی محسوب میشود تئاتری ساده و بیپیرایه متکی به عناصر بنیادین تئاتر نیز در همین طبقهبندی میگنجد و تاریخ تئاتر تجربی حداقل در نیمه دوم قرن بیستم با نامهای بیشماری که هر کدام فضایی جداگانه و متفاوت خلق کردهاند این نکته را به ما اثبات میکند در غیر این صورت چگونه میتوان نامهایی چون رابرت ویلسون، یرژی گروتفسکی و یا رابرت لوپاژ را در کنار یکدیگر و در یک مجموعه قرار داد، نامهایی که هر یک چه به لحاظ جغرافیایی فیزیکی و چه به لحاظ جغرافیایی ذهنی در فضایی مجزا و جداگانه قرار دارند.
به این اعتبار تئاتر عباس غفاری را نیز میتوان در طبقهبندی تئاتر تجربی جای داد و علیرغم آن که آثرش فاقد جنبههای بصری یک نمایش است و به یک کار رادیویی پهلو میزند، اما به لحاظ تجربهای که او با صدا و مهمتر از آن سکوت انجام میدهد، تئاتر او را میتوان یک تئاتر تجربی نامید که در پی آزمون و خطاست.
غفاری،دو نمایشنامه “لارنس راهب، مردی که حرف میزند” ( در نگاهی به رومئو و ژولیت ویلیام شکسپیر) و آسمان روزهای برفی ( برگرفته از فیلمنامه بانی و کلاید) را به شیوه منتقدانه و پرسشگر نسبت به متن اصلی اجرا می کند و در این متون با آنکه ردپای متن اول وجود دارد با این وجود متن دوم پرسشگر، سرپا و مستقل است. چرمشیرهم به عنوان دراماتورژ، در این دو متن تازیانهاش را بسیار تندتر و متناسب با فضای امروز و نیاز جامعه خودش بر متون اصلی فرود میآورد وسعی دارد آن چه را که بیش از هرچیزی برای مخاطبان چالش برانگیز است را به زبان نمایشنامه بیفزاید تا مسیر برقراری ارتباط با تماشاگران به بهترین شکل ممکن رخ دهد.او در بازنویسی این آثار دست به مسائل انسانی می گذارد و روابط عاشقانه میان آدمیان را به تصویر می کشاند تا بافت روایت به عنوان مهم ترین ویژگی این اثر درآید.به این ترتیب است که متن به سمت و سوی ساختاری مدرن رفته واز برخورد با کلیشه های آثار کلاسیک می پرهیزد.
“لارنس راهب، مردی که حرف میزند” به نظر می رسد حاصل تلاش مثلث نویسنده، بازیگر و کارگردان است که شکل نهاییاش با ایجاد ضلع چهارم که همانا تماشاگر است، به شکل یک مربع کامل خواهد شد. در صورت نبودن هر یک از این اضلاع احتمال برهم ریختن نمایش صد در صد است. یعنی احتمال دارد که تماشاگر تحت تاثیر حرفهای بازیگر سالن را ترک کند.
می دانیم که در نمایش های بسیاری که هر کدام ممکن است از نظر موضوعی، سبک و شکل اجرایی با هم متفاوت باشند، از راوی استفاده می شود. راوی در برخی مواقع کاراکتری است که مانند یک قصهگو عمل کرده و خارج داستان است، در برخی مواقع خود با بعضی صحنهها درگیر میشود و در نهایت در تعدادی از نمایشها راوی کاراکتری است که داستانی از زندگی خود یا دیگران را تعریف کرده و همزمان با آن درگیر شده و اثرات آن در زمان حال روی وی قابل مشاهده است. به این ترتیب فضایی که ایجاد می شود باید در خدمت رویدادهای یک موقعیت قرار گرفته باشد تا بازیگر(راوی) بتواند به بهترین شکل ممکن احساسات خود را طبقه بندی و در شکل مناسب به تماشاگر منتقل کند.اما خلا این مهم در اثر عباس غفاری دیده می شود.فضایی که در آن کاراکتر اصلی در جهانی از خاطرات و خیالات متنوع دست و پا زده و خود را بازنمی یابد. با پیشروی زمان اجرا به تدریج متوجه می شویم که با متن و اجرای کنونی نمایش”لارنس راهب” عملاً به نمایشی کسل کننده تبدیل میشود که در فضایی یکنواخت با بازی یکنواخت میگذرد و حتی داستان آن نیز نمیتواند گیرایی لازم را برای دنبال کردن نمایش درمخاطب ایجاد کند.چفت و بست لازم بین اتفاقات وجود ندارد و نویسنده خود را ملزم نمیبیند تا تکلیف داستان و ماجرا را با مخاطب روشن کند. داستان به گنگی و بدون جذابیت پیش میرود.
صدمهای که نمایش خورده از نمایشنامه است که در آن روابط علت و معلولی نادیده گرفته شدهاند و نتیجه آن داستانی یکنواخت شده که به گونهای یکنواختتر اجرا میشود. در کارگردانی نمایش نیز همچون نمایشنامه آن اکت موثری وجود ندارد. میزانسنها بدون هدف هستند و بازیگربه گونهای هدایت شدهاند که نمیتوانند فضای یکنواخت نمایشنامه را در هم بشکند.