نباید محصور مناسبت های تاریخی شد

نویسنده
حسین محمدی

» محمد صادقی، عضو سازمان ادوار تحکیم در مصاحبه با روز:

محمد صادقی، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت)، از اعضای سابق شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت، از جمله نخستین دانشجویان ستاره دار است. با محمد صادقی که چندی پیش به دلیل افزایش فشارها، از ایران خارج شده است، درباره نسبت جنبش سبز با جنبش دانشجویی به بحث نشسته ایم.

 

این روزهابرخی بر آن اند که حرکت دانشگاه ها در روز دانشجو می تواند بار دیگر جنبش سبز را که در سکوت نسبی به سر می برد، به حرکت درآورد. نظر شما در این زمینه چیست؟

البته من با تعبیر شما و برخی از دوستان در خصوص سکوت و سکون جنبش سبز و یا انفعال آن موافق نیستم. جنبش دمکراسی خواهی در ایران از زمان انقلاب مشروطه تا کنون با فراز و نشیب هایی همراه بوده ولی هرگز متوقف نشده و تداوم داشته است. جنبش سبز ادامه همان مسیر مبارزات دمکراتیک و تجلی نارضایتی بخش عظیمی از مردم ایران از خودکامگی و دیکتاتوری حاکمیت است و از ابتدای بروز آن در سحر گاه پس از کودتای انتخاباتی 22خرداد 88 رفته رفته با رشد مطالبات و خواسته های معترضان نشان از شکوفایی و باروری دارد. خروش مردم که شاید در نتیجه هیجانات و احساسات جریحه دار شده مردم از تقلب گسترده در انتخابات بود اکنون به مرحله ای رسیده که دیگر دغدغه مردم پس گرفتن رای خود نیست و توده مردم از آگاهی و بینشی شگفت انگیز در خصوص آنچه که بر سرنوشت کشور در حال وقوع است برخوردار شده است. شاید موج عظیم سرکوب و کشتار مردم و بازداشت و شکنجه هزاران نفر از معترضین و فعالین سیاسی و دانشجویی در ایام پس از انتخابات به حدی بود که به مرور امکان حضور مردم در اعتراضات خیابانی، مشابه ایام ابتدایی شکل گیری جنبش فراهم نشد اما این موضوع به اعتقاد من نباید به منزله پایان یافتن جنبش سبز یا سکوت و انفعال آن تلقی گردد.از قضا هر چه دایره سرکوب و اختناق در جامعه بیشتر شد، به شکلی که کودتاچیان حتی برگزاری یک مراسم افطاری یا دعا را هم بر نمی تافتند، این باعث شد حتی آن بخش از جامعه که هنوز در شک و تردید نسبت به ماهیت فاسد دولت ایران به سر می برد، نسبت به عمق ظلم و ستم وارد آمده بر شهروندان آگاهی پیدا کنند و دلبستگی خود به سیستم حاکم را از دست بدهند. سیطره نهاد های امنیتی و پلیسی در همه حوزه های عمومی و خصوصی افراد و دستگیری ها و کشتارهای بی رحمانه، چهره ی دیگری از حاکمیت را به مردم نشان داد و این باعث شد که جنبش دمکراسی خواهی در ایران علی رغم همه هزینه هایی که می پردازد موفق شود خود را بیش از پیش تثبیت کند؛ امری که طی سالیان گذشته دغدغه ی جدی فعالین سیاسی و به ویژه جنبش دانشجویی ایران بود. همراهی و همگاهی آحاد جامعه در پیگیری مطالبات دمکراسی خواهانه و حساسیت و آگاهی اجتماع از روند سرکوب منتقدان و مخالفان حکومت خواسته قلبی فعالین دانشجویی و سیاسی بود. با این تفاسیر در پاسخ به سئوالی که مطرح کردید باید گفت فعالیت های اعتراضی دانشجویان اگر بتواند عاملی برای افزایش شور و امید در جامعه باشد اتفاق مبارک و میمونی است. بی شک چشم امید مردم بیش از همه به دانشجویانی است که یک بار دیگر ایفاگر نقش تاریخی خود باشند اما این نباید باعث افزایش انتظارات کاذب از دانشجویانی شود که تحت فشار و سرکوب نهادهای امنیتی و قضایی هستند؛ محول کردن تمامی بار جنبش بر دانشجویان در این مقطع چندان عاقلانه به نظر نمی رسد. تمامی پویش های موجود در جامعه ایران نظیر پویش زنان، کارگران، معلمان، قومیت ها و فعالین سیاسی داخل و خارج از کشور باید با برنامه ریزی دقیق تر و مسئولیت پذیری بیشتر به دنبال راهکار هایی برای پیشبرد مطالبات جنبش باشند.


به نظر شما نسبت جنبش دانشجویی با جنبش سبز چیست؟

برای پاسخ به این سئوال باید نگاهی دقیق تر به نحوه حضور دانشجویان در پیش از انتخابات 22 خرداد 88 و وقایع پس از انتخابات داشت. فراموش نکنیم که جنبش دانشجویی با میل و رغبت کامل وارد عرصه انتخابات نشد. حضور جریانات دانشجویی در ایام پیش از انتخابات چندان با شور و شعفی که پیش از این از دانشجویان برای حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی شاهد بودیم همراه نبود. تجربه تلخ دوران موسوم به اصلاحات برای دانشجویان و عدم حمایت احزاب و فعالین اصلاح طلب از دانشجویان منتقد و تحمل هزینه های گزاف در این دوران و شکست در پیگیری مطالبات مردم از سوی اصلاح طلبان سبب شده بود تا دانشجویان با شک و تردید و بیم تکرار تجربه تلخ و فرصت سوزی های انجام شده در دوران اصلاحات پا به عرصه انتخابات بگذارند. دانشجویانی که در چند انتخابات گذشته سرمایه اجتماعی خود را از حساب اصلاح طلبان خارج کرده و معتقد بودند که فرایند انتخابات در ایران ناسالم، غیر دمکراتیک، نا عادلانه، غیر رقابتی و بی تاثیر است با وجود همان موانع پیش گفته تنها با کورسوی امیدی در جهت تغییر در مدیریت اجرایی کشور و بهبود حداقلی اوضاع پا به عرصه انتخابات گذاشته بودند و آن شور و شعفی که در میان توده مردم در آن ایام بود کمتر در بین فعالین دانشجویی دیده می شد. اما به هر تقدیر دانشجویان با حضور کم فروغ خود در انتخابات، ناامیدانه آخرین راه را برای خروج از فشار سنگین و انسداد کامل سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه بر گزیدند. اما پس از کودتای انتخاباتی و خروش مردم معترض به نتایج انتخابات جنبش دانشجویی و احزاب و تشکلهای سیاسی را وارد فاز جدیدی نمود.
در ابتدای شکل گیری جنبش اعتراضی مردم ایران تقریبا اکثر احزاب، تشکلها و فعالین سیاسی و به تبع آن جنبش دانشجویی ایران نا باورانه به قیام مردم علیه خودکامگی و استبداد می نگریستند و در ادامه همراه و همگام با مردم معترض ایران برای عقب راندن کودتاچیان از خواسته های نامشروع خود تلاش نمودند و سنگین ترین هزینه ها در طول سی سال اخیر را هم پرداختند. این بار دانشجویان نه تنها در پی برانگیختن حساسیت آحاد مردم نبودند و دغدغه همراه نمودن و جلب حمایت های مردم و فعالین سیاسی و روزنامه نگاران را نداشتند بلکه خود در کنار مردم در یک جنبش فراگیر دمکراسی خواهی مستحیل شدند. حضور دانشجویان در اعتراضات پس از انتخابات با توجه به نقش ویژه ای که می توانستند بر عهده بگیرند با واکنش شدید دستگاههای سرکوب مواجه شد. حمله به کوی دانشگاه و جنایات رخ داده در آن فاجعه و شلیک گلوله به قلب دانشجویان و کشته شدن چند تن از آنان و جنایاتی که در کهریزک رخ داد تنها بخشی از سرکوب فزاینده دانشگاه توسط محفل کودتا بود. خیل عظیمی از فعالین دانشجویی روانه زندان شدند و طبیعی بود در این فضای سکوب و اختناق در همه ابعاد جامعه حکمفرما بود، جنبش‌ دانشجویی هم امکان ارائه استراتژی های جدید و راهگشا جهت تداوم مبارزه نداشته باشد. اما در 16 آذر سال گذشته علیرغم بازداشت گسترده فعالین دانشجویی در روزهای قبل از آن، به ویژه در 13 آبان باز هم جنبش دانشجویی اعتراضاتی با حضور حداکثری دانشجویان داشت و این مهم سبب ایجاد امید در میان مردم شد و هماهنگونه که شاهد بودیم در ایام پس از سرکوب دانشجویان در 16 آذر عمده توان و انرژی نهادهای امنیتی و قضایی مصروف کنترل فضای دانشگاه و قطع ارتباط میان دانشجویان و مردم معترض و جلوگیری از تشکیل هر گونه تجمع اعتراضی سیاسی و صنفی توسط دانشجویان بود.

 

تا چه حد می توان میان میان مطالبات جنبش دانشجویی و جنبش سبز، به عنوان جنبشی با اهداف سیاسی، همپوشانی قایل شد؟

 در طول تاریخ فعالیت های جنبش دانشجویی ایران، دانشجویان علاوه بر پیگیری مطالبات صنفی خود همواره سعی نموده اند به دنبال تحقق خواست مردم باشند و این نکته بارز و چشمگیر و رمز ماندگاری جنبش دانشجویی ایران پس از بیش از 5 دهه از شکل گیری اش می باشد. دانشجویان، چه آن زمان که گفتمان غالب خود در پیش از دهه 70 را بر محورعدالت خواهی و جنگ بین فقر و غنا، استعمار ستیزی و مبارزه به سرمایه داری استوار کرده بودند و چه پس از آن همزمان با نیاز های جامعه ایران با آزادی، دمکراسی، حقوق بشر، پلورالیسم، تساهل و تسامح، به جای مبارزه با استکبار جهانی و ایدئولوژی ستیزی، را سر لوحه فعالیت های خود قرار دادند وهمواره بر خواست مردم و نیاز جامعه تاکید داشتند.
اکنون نیز مطالبات دانشجویان چیزی جدا از مطالبات جنبش سبز نیست. امروز هم جنبش دانشجویی کارکرد اصلی خود را بر پایه تلاش جهت ایجاد تغییر ساخت حکومت در راستای منافع مردم ایران بنا نهاده است. هر چند به اعتقاد بنده دانشجویان بنا به ویژگی های خاص خود نسبت به فضای عمومی جامعه و احزاب، دارای استقلال عمل بیشتری هستند و دایره حرکتی بزرگتری دارند و بی شک تاثیر گذاری بیشتری هم دارند. نکته مثبتی که وجود دارد این است که تا پیش از این دانشجویان مطالباتی را مطرح می نمودند و بر سر پیگیری و تحقق آن آسیب هایی را متحمل می شدند و از سویی دغدغه شان درک و آگاهی مردم از این مطالبات و نیاز جامعه به آن و جلب همراهی و حمایت مردم و احزاب و فعالین سیاسی اصلاح طلب بود اما امروز مردم ایران خود پیشرو در پیگیری مطالبات هستند و در کنار دانشجویان جهت تحقق آن هزینه می پردازند.

 

جنبش دانشجویی از دوره دوم ریاست جمهوری آقای خاتمی، بحث دوری از قدرت و دیده بانی جامعه مدنی را سرلوحه شعارهای خود قرار داد. اما به نظر می رسد در دوره انتخابات با حمایت از آقای کروبی و سپس در جنبش سبز، به عنوان کنشگری سیاسی وارد عرصه شد. آیا این عمل با شعارهای جنبش دانشجویی منافات ندارد؟

لازم به توضیح است بحث دوری از قدرت که در دوران اصلاحات از سوی فعالین دانشجویی دفتر تحکیم وحدت مطرح شد در واقع به منظور جبران خطای استراتژیک جنبش دانشجویی در دوران انتخابات دوم خرداد 76 و به قدرت رسیدن اصلاح طلبان و جلوگیری از تکرار آن بود. برخی از فعالین دانشجویی در آن ایام به سبب حضور تاثیر گذار جنبش دانشجویی در پیروزی جریان اصلاحات در انتخابات، با نیت سهم خواهی از دولت اصلاحات فعالیت های خود را ادامه می دادند و این با آرمان و وظیفه جنبش دانشجویی در تعارض بود. همان طور که عرض کردم جنبش دانشجویی باید به دنبال کار کرد اصلی خود باشد و نباید در پی ایجاد تغییر به نفع گروه خاص باشد بلکه باید فشار بیاورد که تغییرات در راستای منافع جامعه صورت گیرد. دانشگاه به دلیل الگوسازی و تاثیر بر جامعه همواره مورد طمع احزاب و تشکلهای سیاسی بوده و هست و در بازی سیاست تاثیر گذار است لذا پس از تجربه ناموفق دوران اصلاحات و خروج مجموعه دفتر تحکیم از گروههای موسوم به دوم خردادی، استراتژی این مجموعه بر پایه اجنتاب دانشجویان از سهم خواهی و ورود به قدرت تعیین شد تا جنبش دانشجویی کارکردی حزب گونه نداشته باشد و دست طمع احزاب از دانشجویان کوتاه بماند تا فعالین دانشجویی کماکان به روشنگری و دیده بانی جامعه مدنی بپردازند و همچون گذشته حلقه واسطی باشند میان نخبگان و جریانات روشنفکری و آحاد جامعه.اما در انتخابات سال گذشته، دانشجویان پس از چند دوره تحریم انتخابات، این بار به قصد تلاش جهت تغییری هر چند جزیی در ساختار حاکمیت پا به عرصه انتخابات گذاشته بودند و از سویی تلاش داشتند که در خلال فضای باز نسبی در ایام انتخابات به طرح مطالبات مغفول مردم از کاندیداهای جریان اصلاح طلب بپردازند و در جریان ایام تبلیغات انتخاباتی با استفاده از امکان ارتباط گیری بیشتر با بدنه جامعه در خصوص سیطره نهادهای نظامی و امنیتی بر ثروت و امکانات کشور و لزوم تلاش در جهت احیای جنبش های اجتماعی به قصد ایجاد تغییر در مدیریت کشور اطلاع رسانی نمایند


در دوره اصلاحات برخی از جنبش دانشجویی به عنوان یکی از بالهای اصلاحات نام می بردند. آیا می توان اکنون نیز در جنبش سبز، نقشی چنین پررنگ را به جنبش دانشجویی نسبت داد؟

به هر حال جنبش دانشجویی ایران با سابقه بیش از 5 دهه مبارزه نفس گیر با استبداد بی شک می تواند در این برهه حساس از تاریخ معاصر ایران هم نقش ویژه ای را به عهده گیرد.
دانشجویان به سبب داشتن روحیه آرمان خواهی، شجاعت و سازش ناپذیری و همچنین ارتباط ارگانیک با نهادهای اجتماعی و نخبگان و صاحب نظران می توانند راهکارهای بهینه برای پیشبرد مسیر جنبش دمکراسی خواهی در ایران بیابند. این امر نیازمند برنامه ریزی دقیق تر و هشیارانه تر و ارتباط بیشتر با دانشجویان و بدنه جامعه است. پرهیز از افراط و تفریط های معمول و شناخت دقیق از قدرت و امکانات جریان مقابل و ظرفیت ها و پتانسیل های موجود در جنبش سبز و تدوام اطلاع رسانی و افزایش سطح آگاهی جامعه از جمله مسائلی است که دانشجویان باید نسبت به آن حساسیت بیشتری داشته باشند تا در نهایت راهکار هایی را در پیش گیرند که بیشترین کارایی و کمترین هزینه ها را در بر داشته باشد. البته ذکر این نکته ضروری است که دانشجویان می بایستی از ورق زدن تقویم و برنامه ریزی جهت فعالیت در مناسبت های خاص، پرهیز کنند. در گذشته نیز شاهد بودیم به عنوان مثال برنامه ریزی های چند ماهه برای روز 18 تیر و انتظار جامعه و رسانه ها برای رخ دادن اتفاق خاصی در آن روز، تجربه خوبی نبود. چرا که نهادهای امنیتی با هوشیاری کامل و ایجاد محدودیت و جو پلیسی، عملا امکان هرگونه تحرک رااز دانشجویان می گرفتند که این خود سبب سرخوردگی جنبش دانشجویی و به تبع آن جامعه می شد. استفاده از مناسبتهای ویژه – نظیر 16 آذر و 18 تیر و 13 آبان – در جهت انجام کنش های سیاسی، امری لازم است، چرا که نفس وجود چنین روزهایی شور و نشاطی در میان فعالان دانشجویی، بر می انگیزاند و فضا را ملتهب می سازد. اما خلاصه کردن فعالیت ها و کنش های جنبش دانشجویی و حتی جنبش سبز و نگاه صرف به تقویم و چشم انتظار فرارسیدن ایام خاص، کافی نیست.

پس از آغاز جنبش سبز، نهادهای مدنی تحت فشارهای شدید قرار گرفتند. گرچه برغم این فشارها (بازداشت، انحلال، فشار برای تعطیلی و..) بسیاری از این نهادها همچنان حرکت خود را در شکل حداقلی و علنی ادامه دادند. به نظر می رسد دفتر تحکیم وحدت به عنوان بزرگ ترین تشکل دانشجویی، از این قاعده مستثنا بوده است. دلایل سکوت دفتر تحکیم در فضای علنی را چگونه می توان ارزیابی کرد؟

البته مجموعه دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی تابع آن علی رغم فشار شدید و تحدید و سرکوب از سوی نهادهای امنیتی و مسئولان وزارت علوم دولت نامشروع نهم و دهم در حد خود تلاش هایی در راستای افشاگری و حمایت از زندانیان سیاسی داشته است. فراموش نکنیم از بدو شکل گیری دولت نهم و پس کودتای انتخاباتی 22 خرداد 88 تقریبا تمامی دفاتر انجمن های اسلامی دانشجویان و فعالین دانشجویی این تشکل منتقد زیر ضرب نهادهای امنیتی و قضایی بوده اند به صورتی که امروز کمتر دانشجوی عضو دفتر تحکیم وحدت هست که با احکام انضباطی و محکومیت های سنگین قضایی و محرومیت موقت یا دائم از تحصیل مواجه نشده باشد. در طی هفته های اخیر هم در فضای بسته و رعب آور موجود در دانشگاه چند بیانیه از سوی ارکان این تشکل صادر شده است و فعالین دانشجویی عضو این تشکل هم در حد توان خود به فعالیت ها ادامه می دهند. سرکوب جنبش دانشجویی در طی 30 سال اخیر بی سابقه بوده است و دانشجویان نه تنها امکان فعالیت در قالب تشکل های سیاسی به شکل کلاسیک آن را ندارند بلکه امکان هر گونه فعالیت صنفی و فوق برنامه در قالب کانون های صنفی، فرهنگی، هنری و نشریات دانشجویی هم از دانشجویان سلب می شود.با این حال برخی از اعضای زندانی این تشکل حتی از درون سلول های زندان هم با صدور پیام و نامه های افشاگرانه دست از مبارزه و مقاومت نکشیده اند و در مجموع تلاش های فعالین باقی مانده در فضای فعلی حاکم بر دانشگاههای کشور جای تقدیر دارد. هر چند من هم معتقدم انتظار جامعه از دانشجویان شجاع و مبارز ایران بیش از این هاست اما این نباید سبب شود خواسته های کاذبی که نتیجه ای جز هزینه ی بیشتر برای این دانشجویان در بر نخواهد داشت مطرح گردد.