آینه در آینه

نویسنده

عالیجناب شیطان و شرکا در تاریخ هنر

ژیل نرت

 ترجمه: آزیتا قهرمان

 

 

رومیان قدیم او را دیبلوس نامیدند، پیش تر یونانی ها لقب دیابلوس را به او داده بودند. در اساطیر کلاسیک هر آنچه با روح شر پیوند داشت دمون خوانده می شد از ریشه ی کلمه یونانی د‌‌‌یامون …. در آشور و مصر و اتروریا، اسراییل و شرق دور؛ جهنم جایی برای مجازات گناهکاران بود. مکانی برای محکومین به حیات ابدی در دوزخ… طبق اعتقادات دینی فرشتگان پاک و خالص آفریده شدند وآنچه باعث این منزلت شد گذراندن آزمونی دشوار بود. بعضی دراین مرحله پیروز شدند و گروهی نافرمان و یاغی در دوزخ ابدی گرفتار ماندند. اینان همان ملائک رانده شده ازبارگاه ملکوتند. فرشتگان غضب شده به دیو و شیاطین بدل شدند، وبا شر و پلیدی و همه موضوعات اهریمنی ؛ پیمان دائمی بستند.

دشمن یا شر، لوسیفر (درخشان)، بعل زبوب ، نیک پیر …. همه و همه با وجود لعن و رانده شدن به عنوان موجوداتی ارجح بر انسان بانیروی فوق بشری باقی ماندند و همچنان به اعمال قدرت منحوس خود در دنیای مادی ادامه دادند ؛ چرا که آنها می توانستند در آدمیان وسوسه بیافرینند و آنها را به سمت شر بکشانند. بذر امیال و آرزوها را در دل های آنان بیافشانند و ذهن را تا سر حد جنون بیاشوبند. قدرت ما فوق جسمانی انها قادر به انجام اعمالی زیرکانه و شگفت انگیز است، پس جای تعجب نیست که همیشه الهام بخش ترین موضوع ( به استثنای زنان ؛ البته ) برای هنرمندان بوده اند. آنها درمتنوع ترین صورت ها تجسم یافته اند. مار و وزغ و افعی، الهگان و خدایان، غولان و عفریت ها ی شکنجه گر.

از قرن دوازدهم میلادی نمایش اینان در شکل و قواره ی انسانی مرسوم شد. بدن های پشمالود، گوش های تیز، سم های شکافته، شمایلی که با شاخ و دم دراز و بال های خفاش گونه در آثار نقاشی جیوتو، بوش و بوتیچلی متاثر از نقاشی های چینی تصویر شدند، روشی که در آبرنگ های لین فو نیز بکار رفته بود، شاخ و پا های سم مانند…هرچند این موجود ملعون و اهریمنی یک اصل و نسب ؛ مدیترانه ای دارد، پان ها ، دیونیزوس و بز- انسان ها یقینا از منابعی کهن تر ( مجسمه های نرینگی مقدس )الهام گرفته شده اند. این نشانه ها بیانگر نسبت داشتن تصاویر عجیب و غریب کلیسا با سنت های آشوری- بابلی است. گروتسک ماسک های خمری و کاریکاتورهای گرون والد و کالوت همان شیوه ای را در جابجایی اندام ها و اجزای صورت آدمی بکار برده اند که بعد ها در اثارگویا و پیکاسو شاهد آن بودیم، چیزی شبیه مجسمه های قدیمی مکزیکی. جان وایر جن شناس قرن شانزدهم ۷۴۰۵۹۲۶ نوع شیطان را در تحقیقات مفصل خود معرفی و نام گذاری کرد، شیاطینی همه پلید و لعن شده.

ایفای نقش ابلیس تمرینی شادی آفرین برای هنرمندان بود. بازیگرانی که در نمایش داوری بازپسین ارواحی تجسد یافته با اندام و صورت های مریی می شدند تا هرج و مرج جهنمی این روایت را در بی نظیر ترین ابداعات سبکی به اجرا در آورند. در قرن شانزدهم لد بیشاب پیربینشفلت دریک بررسی حیر ت آور و تحسین برانگیز! نوعی روش شناخت شناسی برای طبقه بندی هر گناه اخلاقی و انتساب آن به یک شیطان خاص را طراحی کرد.

در این نظام لوسیفر خداوند غرور، مامون فرمانروای حرص و زیاده خواهی، آسمادئوس حاکم هرزگی و شهوت، ساتن پادشاه خشم وکینه، بعل زبوب سلطان شکم بارگی، لویاتان خدای حسد و بلفورمنسوب به تنبلی بود.

آیا انسان هیجان زده از وحشت به ترس هایش مانند کودکان تجسم می بخشید ؟ هر چه شیاطین زشت تر واعمال اهریمنی تنوع و فزونی می گرفت، باید امکان آن بیشتر می شد که اینهمه انباشتگی به نوعی بیزاری بدل شود، اما چنین چیزی اتفاق نیفتاد، بسیاری خواستار دوباره و دوباره دیدن آنها بودند.

مورد پسند ترین پیکره ‌‌ها در نمایش های هنری نه آدم و حوا با آن عریانی معصومانه بودند و نه قدیسانی با ردای مطلای تذهیب شده و نه حتی باکره ی مقدس, بلکه شیاطینی بودند به قد و قواره ی دیوهای پشم آلود که در پهنه ی شکم لویاتان درشعله های جاودانی شور و عشق ؛ آوازخوان زبانه می کشیدند.

بز-انسان کوه دیونیزوس ؛ الهه آفرودیت ویک شی مقدس مصری که پرستیده می شد با پان یونانی ترکیب گیج کننده ای یافته اند. چیزی که در قرون وسطی تجسم امیال جنسی آزاد و شهوانیت سیری ناپذیرشمرده می شد. برای جادوگران و ساحران ( بز- انسان ) فقط یک ضد مسیح نبود. بلکه نمادی حامل شوربختی انسان یاغی نیز به شمار می آمد. آنان با خاکساری و تواضع بر مقعد ش بوسه می زدند و در مراسم پرستشی استهزا آمیز، شجاعانه تاحد سوختن بر صلیبی از آتش در زیر تفتیش عقاید پیش می رفتند.

در دوره ی رنسانس هنرمندان تبدیل حیوانی زننده و ملعون را به ساتیری دلپذیر و بعد به یک نابغه ی خوش ظاهرو خداگونه اعلام کردند. حتی گویا در نقاشی هایش به او مقامی آسمانی و عظمتی شاهانه بخشید، گاه او در کسوت نابغه ای دانا پیامبردگرگونی ها و دگردیسی ها خوانده می شد، چرا که زیرکی آن را داشت که اجزا زمان و اتفاقات را به ترفندی با هم جفت و جور کند. اوحضوری خوفناک در اعماق باورهای آدمی است، کسی که می تواند با اغوا و وسوسه هر انسانی را به سمت هر نوع عملی سوق دهد.

چندی پس از اتمام ِدوران به میخ و صلابه کشیده شدن ها ؛ ترازو های تفتیش عقاید و شکم های دریده و تن های مجروح ؛ در زهدان و حشت زده ی تاریخ به امانت سپرده شد.

اکنون بز – خدایان و ساتیرهای اسطوره ای در هیاتی دیو آسا و تنومند در آثارمیکل آنژ و سیگفورلی خیالبافانه به تصویر کشیده می شد.

در نقاشی های بوش، پوسین و نقاشان پمپئی شیطان به گونه ی استادی نامدار و برجسته به جشن سبت تشخص می بخشد. استهزا و خند ه های ویرانگر ولتری به همراه دیگرفیلسوفان و ملحدان، شیطان را بیش از همیشه دریک کلمه ی خلاصه گنجاند و بیش از پیش آن را -انسانی - کرد. آیا این خود یکی از حیله های شیطانی نیک پیر نبود؟

هنر مدرن اعلام کرد شعر بودلر اساسا گرایشی شیطانی دارد.انگار که شیطان با پروار کردن مرغ و خروس هایش دریک مسابقه ی انسانی خودش را سرگرم کرده بود تا جوجه هایش را دانه بدهد و آنها چاق وچله تر شوند.

او در فانوس جادو ی تلویزیون ظاهر می شد، اما دیگر او را به جا نمی آوردیم. هنوز ما موجودات اشرف بر دیگر مخلوقات نتوانسته ایم دراین بهشت عاری از امید، احساس رضایت داشته باشیم، در اعلان پایان جنگ ؛ درنبرد بین خیر و شر، بخوبی در اعماق قلب هایمان باور داریم، که تنها اشک پان‌های نادم مگر بتواند شعله های این جهنم را درون ما فرو بنشاند….در همهمه وغوغای دورانی که ما دوباره برخاستیم تا فریاد بزنیم، عشق بورز جنگ نکن.

Diabolus
Diabolos
Demon
Daimon
satyrs
Lucifer
Grunewald
Callo