بلآخماتوبیل

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

هجدهمین جلسه محاکمه بابک زنجانی که طی این محاکمه تا کنون وزارت نفت، سازمان تامین اجتماعی و دهها سازمان دیگر تاکنون محکوم شده اند، برگزار شد و احتمال می رود در جسه آینده بابک مربوطه کتک مفصلی به قاضی دادگاه بزند، به بخشی از این محاکمه توجه کنید:

قاضی: خودت را معرفی کن…

بابک: من بابک هستم و الآن یک سال بی گناه در زندان به سر می برم.

قاضی: آیا قبول داری که چهار میلیارد دلار پول از بانک گرفتی؟ برای چی این پول را گرفتی؟

بابک: من چهار میلیارد نگرفتم، سه میلیارد و ۸۶۴ میلیون دلار گرفتم و کسانی که ادعا می کنند من چهار میلیارد دلار گرفتم، باید ۱۳۶ میلیون دلار بقیه اش را بدهند، تا من چهار میلیارد را بدهم، ضمنا پول را به حساب من در مالزی واریز کنید، و رسیدش را به خواهرم بدهید که برایم بیاورد.

قاضی: چشم! من به وزارت نفت اعلام می کنم حتما در این مورد پیگیری بکند، ولی شما هنوز نگفتی که این سه میلیارد و ۸۶۴ میلیون دلار را برای چی گرفتی؟

بابک: من رفتم پیش معاون آقای رئیس جمهور و گفتم که من می توانم نفت بفروشم، آنها هم به من گفتند بیا، و به اندازه سه میلیارد و ۸۶۴ میلیون دلار نفت به من دادند که بردم آن را در بازار آزاد فروختم….

قاضی: چرا پول را به دولت ندادی؟

بابک: من می خواستم این پول را به دولت پس بدهم، زنگ زدم به وزارت نفت و گفتم پول را بیاورم دستی بدهم یا بریزم به حساب تان، آنها گفتند بیاور همین جا، من هم وانت گرفتم که پولها را ببرم به وزارت نفت بدهم، همین موقع یکی از دوستانم به من خبرداد که توی خانه اش دو تن طلا دارد که چون پول خورد لازم دارد آنها را می فروشد، من هم گفتم اول آن طلاها را بخرم، بعدش پول دولت را پس بدهم.

قاضی: چرا فردای آن روز پول وزارت نفت را پس ندادی؟

بابک: فردای آن روز تعطیل بود و من نمی خواستم روز تعطیل مزاحم وزیر نفت بشوم، ضمن اینکه خانه آن دوستم که طلا داشت در غنا بود، من هم برای اینکه بروم غنا پروازی دم دستم نبود، همان روز ساعت سه یک من شرکت هواپیمایی خریدم و ساعت پنج به طرف غنا راه افتادم، بعدش هم برگشتم تهران.

قاضی: چرا بعد از برگشتن به تهران پول را پس ندادی؟

بابک: همان روز پول ها آماده بود، زنگ زدم به وزیر نفت گفتم من بیایم پول ها را بدهم، گفت بله، من رفتم و چکی به مبلغ سه میلیارد و ۸۶۴ میلیارد دلار تحویل وزارت نفت دادم.

قاضی: ولی وزارت نفت گفته چنین پولی را دریافت نکرده…

بابک: خوب! این نظر آنهاست، ولی نظر من این است که پول ها را پس دادم و بدهی ندارم. آیا اختلاف نظر جرم است؟

قاضی: شما مثل اینکه فکر می کنید ما با شما شوخی داریم، همین امروز باید پول ها را پس بدهید.

بابک: من امروز وقت ندارم، چون باید با خواهرم در زندان ملاقات کنم و نمی توانم قول بدهم، چون من اگر قولی بدهم، حتما سر حرفم می مانم.

قاضی: من به شما دستور می دهم که همین امروز پول وزارت نفت را پس بدهید.

بابک: بخاطر شما این کار را می کنم، نه بخاطر وزارت نفت، چون من با دولت فعلی اختلاف نظر دارم، ولی با شما اختلاف نظر ندارم، صبر کنید من همین امروز می گویم که کارگزارم پول را به حساب وزارت نفت بریزد.

( یک روز بعد)

قاضی: شما باید امروز پول را به حساب وزارت نفت می ریختید، چی شد؟

بابک: من ساعت هشت و یازده دقیقه پول را به وزارت نفت پس دادم، این هم رسید پول.

قاضی: چنین پولی به حساب وزارت نفت نیامده، شما از چه بانکی این پول را واریز کردید؟

بابک: من از بابک چیس بانک پول را واریز کردم

قاضی: ما تحقیق کردیم اما چنین بانکی وجود ندارد

بابک: این مدارکش هست، کارگزاران من در آخماتوبیل این پول را به حساب این بانک ریختند

قاضی: آخماتو بیل کجاست؟

بابک: آخماتو بیل مهم ترین شهر تاخوتیناست که در آنجا تمام معاملات نفتی من انجام گرفته

قاضی: وکلای شما به ما ثابت کردند که نماینده شما در تاخوتینا این پول را به حساب ریخته، ولی ما چنین کشوری را پیدا نکردیم…

بابک: اتفاقا من هم مشکلم همین است، وقتی وزارت نفت می گوید کشوری به نام تاخوتینا وجود ندارد، من چکار کنم؟ من باید پول را می ریختم که ریختم، حالا اگر وزارت نفت معتقد است تاخوتینا وجود ندارد، من باید چکار کنم؟ بانک من همان جاست.

قاضی: اصلا چنین کشوری وجود ندارد، این نقشه جهان است، کشوری که شما می گوئید کجای نقشه است؟

بابک: من خودم نقشه دارم، این هم نقشه من است که در آن محل دقیق کشور و پایتخت معلوم شده، شماره تلفن بانک را هم می توانم بدهم. من پول را دادم، من دیگر مسئولیتی ندارم.

قاضی: ببین! شما باید تا فردا پول را از طریق یک بانک معتبر در یک کشور معتبر اروپایی به حساب بریزید و رسید آن را هم به دادگاه بدهید.

بابک: من فردا در زندان با بچه های بند مسابقه فوتبال داریم، وقت نمی کنم، پس فردا هم قرار است با زنم ملاقات کنم، سه روز دیگر پول را می ریزم و وقت دادگاه را تعیین می کنم.

( متهم می رود تا جلسه نوزدهم برگردد. بقیه داستان به همین ترتیب ادامه خواهد داشت.)