نوشتن برای 1000 روزگی روز که مسافی داشت با هر آنچه که به روزمرگی فرا می خواند عزیزو مغتنم است.
البته به همان اندازه هم سخت ودشوار است، در شرایطی که جای قلم بسیاری از دوستان نویسنده مان در میان ستون ها و نوشته ها خالی است. یارانی که امروز در زندانها هستند و به اسارت رفته اند. اما اندیشه اشان آزاد است و هنوز روح قلمشان در میان ستون های روز جاری است. ستون هایی که گاه واقعا نقش ستون داشت برای روزنامه نگاری که دیگر روزنامه نداشت وروزنامه برایش از هوا، آب و خوراک واجب تر بود . روز برای روزنامه نگاران بدون روزنامه یاد آور عصر های تحریریه بود و گپ زدن های خودمانی و سرکشیدن یک جرعه چایی داغ انهم بعد از مرافعه ای دلنشین با مدیر تحریریه بر سر یک تیتر. یک جمله. یک عکس.
روز برای ما روزنامه نگارانی که معتاد بودیم به نشستن دور یک میز و سروکله زدن با خبر یک یاد آوری بود برای آنکه هنوز روزنامه نگار هستیم و می نازیم به هویتی که می خواهند از ما بربایند. برای ما روز تجدید دیداری است با همکارانمان اگر چه تنها عکس کوچک و قدیمی باشد.
امروز واقعا نوشتن در باره روز سخت است. جای نوشته های عیسی سحرخیز خالی است. جای نوشته های زید آبادی.جای اظهار نظرهای سعید حجاریان و رمضان زاده و عرب سرخی. جای مصاحبه با سلطانی و دادخواه. جای دوستانی که این روزها چشمهایشان را در بیدادگاه های جمهوری اسلامی نگران میبینیم و رنج کشیده. دوستانی که تحت شکنجه و تنهایی و بی خبری و فشار علیه خود اعتراف میکنند.
امروز در هزار روزگی روز که از روز تولد تاکنون برای گردش آزاد اطلاعات بیدریغ و پر تلاش زحمت کشید یاد همه دوستان روزنامه نگار دربندمان را گرامی می داریم. از شیوا نظر آهاری تا بهمن احمدی. ار فریبا پژوه تا محمد قوچانی. هنگامه شهیدی تا مسعود باستانی. عیسی سحر خیز و احمد زید آبادی و دوستان دیگری که اگر چه روزنامه نگار نبودند ولی مخاطب روز بودند و امروز بی نامو نشان در زندان های رژیم محبوسند.