آشتی سبز با آتش بانان؟

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

آقای موسوی، نسل ما نه اهل قهر است و نه اهل غمزه برای دیکتاتور.

چندی است در محافل دور، بر طبل جنگ می کوبند و در محافل نزدیک بر طبل وحدت. ساده تر آنکه، هر چقدر تهدیدات خارجی علیه ایران افزایش می یابد، در داخل کسانی هستند که ضرورتِ وحدت در عینِ کثرت، تازه برایشان معنا و مفهوم ملموس تری می یابد و دست نیاز برای آشتی با معترضین و مخالفین خود در برابر « دشمن» مشترک دراز می کنند.

در این میانه اما آنکه پررنگ تر از سایرین بر راهکار اتحاد درونی پای فشرد، رهبری جمهوری اسلامی ایران بود. اگرچه آقای خامنه ای پیش از این به وضوح بر برون رفتن یاران سابق انقلاب از  کشتی نظام صحه گذاشته بود اما اینک شرط سیاست ورزی و مملکت داری بر آن دید تا همه ی آن خشمِ کلامیِ سابق را با تلطیفی ناگزیر به کنار گذارد و به جای بی بصیرت خواندن و باز گذاشتن راه خروج بزرگان از آنچه مهدی کروبی آن را قایق به گل نشسته نظام خوانده بود، راه  ورود به وحدت را باز گذارد.

جناب آقای موسوی!

جنگ طلبان دیروز و آشتی جویان امروز، جانب انصاف اگر نگاه می داشتند، بی شک باید در این گردش ناگهانیِ لحن و بیانِ خویش، اعتراف می کردند که برای مقابله با تهدیدات خارجی، نیازمند مردم سبزی هستند که بی هیچ چشم داشت و تبلیغات، حماسه حضور می آفرینند. باید بی هیچ شرم و شائبه ای اذعان می کردند که قدرت جنبش سبز برای آنان نیز روشن شده است و می دانند که عظمت مشارکت حماسه آفرینانِ بی توقع را در برابر آنانی که با ساندیس و سند شغل و ملک و ارتقای حقوق و مزایا، حماسه ای کاریکاتور گونه در یک راهپیمایی  نظیر نهم دی می آفرینند، نمی توان نادیده گرفت. حاکمیت دریافته است که در دل یک ملت دو شقه شده، شقه ای هست که نان و نام و زندگی برباد می دهد تا از آرمان و حقیقت دفاع کند، زندان می رود، شکنجه می شود، کشته می شود اما از باور و اعتقادش به مبارزه باز نمی ایستد. این نسلِ استوار و ایستاده را نمی توان در برابر بخش هایی از مردم که با منفعت های مالی و شغلی به میدان می آیند، به دور انداخت. حاکمیت در این یک سالِ بحران اگر چه در کلام، بحران را انکار کرد اما مقاومتی را در جنبشی که اینک به آتش زیر خاکستر بدل شده است، شاهد بود که به آسانی نمی تواند از چنین سرمایه عظیمی بگذرد. یادمان نرود بسیاری از آنان که این روزها داعیه دار جنگ و جبهه و بسیجی شده اند، رنگ و بوی جبهه و خط مقدم را هم ندیده اند و لذا خوب می دانند جنگی اگر درگیرد، آنان که در همین یک سال تمام زندگی خود را تقدیم مبارزه برای باور خویش کرده اند، بهترین گزینه برای مقاومت در برابر تهدیدات خارجی هستند.

جناب آقای میرحسین!

 اگر چه من تنها یک نفر از میان آن میلیون ها نفری هستم که به جریانِ جنبش سازی که شما و آقای کروبی هم در راس آن قرار دارید، تعلق دارد اما در حوالی خود نمی بینم کسانی را که ندانند دولت نامشروع فعلی، دهان اگر بیش از  روال معمول و معقولِ دیپلماتیک  باز می کند و برای غرب شاخه و شانه می کشد، همه از آن روست که دلش به قدرت نسل سبز ما گرم است.  خواهان جنگ است تا آتش داخلی را خاموش کند چرا که می داند  نسل ما، ملت خانه براندازی نیست. این روزها پیشنهاد وحدت و آشتی ملی را در مواجهه با جنبشی مطرح می کنند که اعضای آن اساسا از ابتدا هم نکرده بودند که اینک کسی آنها را به آشتی دعوت کند.  از قضا در جریان همین انتخابات پر اما اگر ریاست جمهوری بود که  قهر یک اکثریت خاموش، پای همان صندوق های انتخاباتی که آرایش دزدیده شد، به آشتی ملی بدل شد و این حاکمیت است که با یک ملت، قهر و غضب کرده است. بازی بیمارشان را به خودشان برگردانید،  ما اهل قهر نیستیم اما اهل غمزه آمدن برای دیکتاتوری هم نیستیم.  اهلِ سواری دادن به کسانی که زندان هایشان پر از همراهان ماست هم نیستیم. ما قهر نکرده ایم که اینک با حاکمیتی که بهشت زهرایش پر از گورهای برادران و خواهران سبز ماست آشتی کنیم.

آقای موسوی!

همان راهی که ملت در این یک سال دشوار رفته است به حاکمیت نشان داد که ما اساسا اهل بغض و کینه نیستیم که اینک خطاب حاکمان کینه ورز قرار گیریم تا ما را به آشتی و دعوت فرا خوانند. ما عضو خانواده ای هستیم که در آن مادری خون سهرابش را به عفو برادران و خواهران دیگر سهراب که در بند همین حاکمیت گرفتار آمده اند می بخشد. مگر می شود اعضای خانواده ما را تنها به جرم دگر اندیشی، یک سال و چند ماه، بدون حتی یک روز مرخصی در زندان نگاه دارند، بدترین و سخیف ترین توهین ها را نثار آنها و خانواده چشم به راهشان کنند و بعد فتوای اتحاد بپیچند؟ مگر می شود فعالان سیاسی یک حزب شناسنامه دار را به جرم شکایت از متقلبان، از خانه به زندان برگردانند، هرگز هم سراغ کسانی که از آنان در این شکایت نامه نام برده شده بود نروند و بعد دم از یک آشتی کذایی بزنند؟

من نیز همانند برخی از همکارانم اینجا در همین کامپیوتر شخصی کوچکم، صدای مادران و پدرانی را ضبط و ثبت کرده ام که بعد از یک سال هنوز جرات شرحِ دردی که بر عزیز از دست رفته شان گذشته است را ندارند، هنوز از ترس همان حاکمیتی که به تعبیر خود شما به ظلم و فساد دچار شده است، دچار لکنت زبان هستند و احساس امنیت نمی کنند تا خبر کشته شدن عزیزان شان تنها به جرم حضور در یک راهپیمایی اعتراضی را رسانه ای کنند، آن وقت چگونه می شود آنان که  خود مسببان اصلی این قهر و غضب هستند، بشوند مدعیان اصلی طرح آشتی و آنگاه در میان حلقه هواداران شما نیز یکی از این طرح استقبال کند و بگوید “رهبری انقلاب و هم رهبران جنبش سبز در کنترل سطح منازعه ی داخلی موثر بوده اند” و سپس و با استناد به همین استدلال خود طرح “آشتی سبزها با غیر سبزها”  را پیشنهاد کند.

آقای موسوی!

او که در سایت کلمه، از آشتی و صلح سبز می نویسد آیا تا کنون کلمه ای از زبان مادران صلح که هر یک عزیزی را در فاجعه انتخاباتی ایران از دست داده اند، شنیده است؟ اگر او نشنیده، شما که خوب به دیدار خانواده های کشته شدگان و زخم دیدگان و آسیب دیدگان یک انتخابات خانمان برانداز رفته اید. آنکس که باید پیشنهاد آشتی بدهد چه کسانی هستند؟ کسانی که تمام هستی و زندگی و چه بسا آینده کودکان شان را هزینه مقاومت خویش کرده اند یا کسانی که میدان را خالی کرده اند و از دور به نظاره نشسته اند؟  همانگونه که از منظر یک “همراه کوچک جنبش سبز” به آنان که دور از خانه برای جنبش نسخه می پیچند، می گویید که دایره جنبش را تنگ نکنید اینبار نیز بگویید که اگر بنا باشد کسانی پیشنهاد آشتی بدهند، اجازه دهید این سخن  بر  زبان رنج دیدگان و مبارزانی که در داخل، مقاومت و صبوری کرده اند جاری شود نه بر زبان کسانی که تنها چند روز بعد از انتخابات همانند خود من از خانه گریخته اند و اینک علاوه بر فتوای آشتی، از فحوای کلامشان پیداست که فتوای منزه بودن رهبری را نیز در در همین نوشته اینگونه  صادر کرده اند  :

“خوشبختانه با همه ی شدت و حدت مواجهات و به رغم برخی فشارها، هم رهبری انقلاب و هم رهبران جنبش سبز در کنترل سطح منازعه ی داخلی موثر بوده اند”.

نمی دانم از اثرگذار بودن کدام روش در  کنترل منازعات داخلی در این نوشته سخن رفته است وقتی تنها راه کنترل  در این یک ساله، سرکوب کردن معترضان بود و تک تک معترضان یا کشته شده اند، یا زندانی شده اند و یا تهدید به  سکوت و سرکوب می شوند.

ابوالفضل فاتح در همین مطلب نوشته و در کلمه نیز منتشر شده است: “تا فرصت هست، تا هنوز الفتی هست، تا نسل نخست انقلاب هست، تا هنوز احتمال اجماعی هست، تا خاطره ی همنشینی با امام هست، تا بزرگان و مراجع عظام هستند، تا رهبری انقلاب هستند، تا مهندس موسوی هست، تا خاتمی و کروبی و هاشمی هستند باید فکری کرد. در غیر این صورت، خدای ناکرده حسرت غفلت از امروز بر جای خواهد ماند”.

بازهم روشن نیست که ایشان از بودنِ کدام موسوی و کروبی و خاتمی در کدام نظام سخن می گوید وقتی در صدا و سیمای تحت نظارت همان رهبر، همه این افرادی که ایشان لیست کرده اند هیچ جایی ندارند و در میان این لیست عریض و طویلی که ایشان ردیف کرده اند به جز خود آقا و گهگداری هم امام، سهمی اساسا برای دیگران قائل ن‍شده اند که ایشان نگران هستند که این سهم مورد غفلت قرار گیرد.

آقای موسوی!

 مشاور رسانه ای سابق شما نوشته است: “برای عبور از گذرگاه خطیر این روزها و صیانت از سرمایه های ملی از جمله نیروگاه بوشهر و صنعت هسته ای که ریشه در دهه های گذشته دارد، نیازمند همت، الفت و دقت همگانی است. بیگانه باید بداند و دریابد که ایرانی با هر آیین و زبان و از هر جناح و خط سیاسی به رغم همه ی تفاوت ها و اختلاف نظرها در برابر تهدید او ید واحده است. ایستادگی سبز و غیر سبز نمی شناسد”.

 بله درست است بیگانه باید بداند که ایستادگی سبز و غیر سبز نمی شناسد اما بد نیست که آشنا هم بداند این نسل، هیزم هر آتشی هم نخواهد شد خاصه آنکه آتش بانان، برای شعله ور ساختن زبانه های این آتش، مدام برای غرب، زبان درازی  کنند تا جنگی در گیرد که حاصل اش اتحاد درونی یا همان آشتی ساختی باشد برای نادیده گرفتن آتش خشم داخلی.

 درست است، “گفتگو نه به خودی خود حرام است و نه واجب” اما وقتی در دهانِ یکی ازگفتگو کنندگان، به جای زبان تبر کاشته اند، آنگاه باید  در میدان گفتگو چنان ظاهر شد که از  یک نسلِ مبارز و مقاوم با اتکا به روحیه ایران دوستی آنان  مایه نگذاشت.