بمب اتم، صلح جهانی و محیط زیست

نویسنده

» امبرتو اکو به روایت غلامرضا امامی

چاپ دوم/ از همه جا - الهه خسروی‌یگانه: امبرتو اکو برای ایرانی‌ها نام شناخته‌ شده‌ای‌ست. فیلسوف و نویسنده‌ای که با جهت‌گیری‌ها و مواضعش پیرامون مسائل اجتماعی و جهانی همواره، به عنوان چهره‌ای کاریزماتیک شناخته می‌شود. کتاب “سه قصه” دربرگیرنده سه قصه کوتاه اکو برای کودکان است. قصه‌هایی با موضوعاتی جهانی مثل بمب اتم، صلح جهانی و محیط زیست. غلامرضا امامی، مترجم این اثر که اصرار داشته کپی‌رایت این کتاب توسط نشر چکه ناشر “سه قصه” حتما پرداخت شود، از آشنایی‌اش با اکو و جهان‌بینی او سخن گفت.

 

امبرتو اکو یکی از چهره‌های چندوجهی در حوزه فلسفه، ادبیات و روشنفکری‌ست، چرا جنبه‌های اجتماعی امبرتو اکو برای شما مهم‌تر از سایر جنبه‌های اوست؟

در دنیا فیلسوفان، نشانه‌شناسان و داستان‌نویسان بی‌شماری هستند ولی برای من و بسیاری دیگر امبرتو اکو یک چهره شاخص است. چهره‌ای که هیچ‌گاه کنار گود ننشسته. چه در مسائل جامعه‌اش و چه مسائل جهانی همیشه موضع گرفته است. درواقع همیشه فریاد سفید انسانی او در میان صدای سرخ گلوله‌ها و توپ‌ها و تانکها.. امواج رنگی تلویزیون‌ها… سطرهای سیاه مطبوعات به گوش می‌خورد. نگاهش همیشه دو سو داشته… سویی ضد جنگ و برپایی صلح و سوی دیگر نگاه پلورالیسمی به انسان و جهان. در چشم او همه انسان‌ها از حقوق برابر برخوردارند. به یاد می‌آورم در ایتالیا بودم که خواندم طالبان چند تن از مسیحیان را به جرم مسیحی بودن زندانی کرده بودند. می‌دانید طالبان خشونت و نفرت و جنگ را به جای گفت‌وگو و عشق و صلح برگزیده بودند، همین سلاحی که این روزها شاهدش هستیم و در عراق و سوریه و افغانستان به کار می‌برند. آن زمان در رم مسجد زیبا و بزرگی داشت ساخته می‌شد. پایه‌گذار آن مسجد بزرگ یک ایرانی بود، زنده یاد ابوالقاسم امینی وزیر دربار در زمان مرحوم مصدق. وی بعد از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ به ایتالیا رفت، در رم زندگی کرد و تا پایان عمر هم گذرنامه ایرانی داشت. مرد ثروتمندی بود. او ثروت زیادی در ایتالیا داشت. ایشان بزرگترین مسجد اروپا را در شهر رم مرکز مسیحیت جهان پی افکند. عده ای از آدم‌های متعصب مسیحی و برخی گروه های ‌فاشیستی اعتراض کردند وقتی طالبان به نام اسلام مسیحیان را زندانی می‌کنند و در بسیاری کشورهای اسلامی مسیحیان را آزار می‌دهند و می‌کشند چرا ما باید اجازه بدهیم در رم، پایتخت مسیحیت، مسجد به این عظمت بنا شود؟ آن زمان اومبرتو اکو به آنان اعتراض کرد و جمله خیلی زیبایی گفت. اوگفت: 
اگر ما هم اجازه ندهیم مسلمان‌ها اینجا آزادنه به عبادت بپردازند و مسجد بسازند ما هم طالبان هستیم.
اکو همیشه مدافع حقوق اقلیت‌هاست و از حقوق اجتماعی مهاجران دفاع می‌کند. سیلویو برلوسکونی نخست وزیر سابق ایتالیا صاحب چند شبکه تلویزیونی و باشگاه معروف میلان و چند مو سسه انتشاراتی است…. برلوسکونی به سبب ثر وت انبوهش و حمایت وسایل ارتباط جمعی‌ای که در اختیا ر داشت به کرسی نخست وزیری ایتالیا تکیه زد. نخست وزیر ایتالیا شد. آقای اکو از همان روز اول بر علیه این اتفاق موضع گرفت و گفت برلوسکونی یک هیتلر دیگر است. هیتلر هم به شیوه‌ای دموکراتیک و با آراء مردمی انتخاب شد.. اما ما باید ببینیم چگونه این آراء را به دست آورده است. 
 برلوسکونی که نخست و زیر شد در یکی از سخنرانی‌هایش گفت همان طور که ما نازیسم و فاشیسم و کمونیسم را شکست دادیم، اسلام را هم شکست می‌دهیم. اکو در واکنش به این سخن او مقاله بسیار جالبی نوشت. در آن مقاله گفت: “نازیسم، فاشیسم و کمونیسم یک ایدیولوژی و سیره سیاسی است، اما اسلام یک آیین و یک فرهنگ است… از یاد نبر آقای برلوسکونی، مقدار زیادی از واژ‌ه‌هایی که ما امروز از آن استفاده می‌کنیم واژه‌های اسلامی هستند. زمانی که ما گالیله را محاکمه می‌کرد‌یم و جردانو برونو را به فرمان کلیسا می‌سوزاندیم، مسلمانان در خانه علمای‌شان را می‌بوسیدند. علمایی که فقط عالمان دینی نبودند. استاد ریاضیات، شیمی و فیزیک و هیات و نجوم و ریاضیات و فلسفه بودند. تو نباید چنین توهینی را نسبت به مسلمانان و یک اقلیت در کشور ما انجام دهی.” 
اکو با برلوسکونی به نبرد ومعارضه برخاست… او هرهفته علاوه بر فعالیت‌های فرهنگی و ادبی واجتماعی‌ای که داشت و محبوبیت و شهر ت بی‌نظیرش در ایتالیا و جهان در مجله “ اکسپرسو” مقاله می‌نوشت و درباره مسایل روز نظر می‌داد. او یک فیلسوف عزلت‌گزین نیست. به تحقیق فرزند زمان خویشتن است.

 

آشنایی شما با اکو چطور پیش آمد؟

من هر سال بر اساس علاقه شخصی به نمایشگاه کتاب بولونیا می‌روم. نمایشگاه بولونیا قدیمی‌ترین وبزرگترین نمایشگاه جهانی کتاب کودک ونوجوان است و چند ی پیش جشن پنجاهمین سالگردش برگزار شد. یعنی قدمتش به مراتب بیشتر از نمایشگاه فرانکفورت است. آقای اومبرتو اکو زاده شمال ایتالیاست. در شهر آلکساندریا به دنیا آمده، به سال 1932. در دانشگاه بولونیا تدریس می‌کرد. سالی او مهمان افتخاری نمایشگاه بود. مدیر نمایشگاه از دوستان من بود و مرا به او معرفی کرد… در دیدار نخست او را بسیار صمیمی و مهربان یافتم…. در سخنم با او دیواری حس نکردم. به او گفتم شما می‌دانید در ایران اگر نه بیشتر از ایتالیا ولی به اندازه همین جا بسیار محبوب و مشهور هستید و کتاب‌هایتان به فارسی ترجمه شده است؟ او از این موضوع اظهار بی‌اطلاعی کرد… گفت چه کتابی؟ کتاب “به نام گل سرخگ را نام بردم… و از دوبله فیلم گبه نام گل سرخ” به فا رسی سخن گفتم. پرسید از چه زبانی کتاب ترجمه شده؟ گفتم از انگلیسی. پرسید مگر ایران جزو قانون کپی‌رایت نیست ؟ و من گفتم نه. ولی وظیفه اخلاقی ناشر است که برای شما کتاب را بفرستد که او گفت این اتفاق نیفتاده، ولی کاش برایم فرستاده می‌شد. در همان دیدار به او گفتم شما کتابی دارید به نام “سه قصه”. دلم می‌خواهد این کتاب را ترجمه کنم. او هم با خوشرویی و مهربانی پذیرفت و اجازه ترجمه داد. گفتم اما من به شرطی این کتاب را ترجمه می‌کنم که حقوق و کپی رایت آن از سوی ناشر ایرانی پرداخت شود و من خودم را اخلاقا ملزم می‌دانم به دو دلیل: یکی این که حق ناشر ایتالیایی است و دیگر این که “سه قصه” تصویرهای بسیار زیبایی دارد و دلم می‌خواهد به همان زیبایی در فارسی هم نشر یابد…خو شبختانه نشر چکه حق کپی رایت را پرداخت و ناشر ایتالیایی نقاشی‌های زیبا را فرستاد و کتاب به زیبایی نشر یافت و در این مدت کوتاه با استقبال فراوان هم‌میهنان عزیزم رویارو شد… کتاب را برای ناشر و آقای اکو فرستادم… موسسه مطبوعاتی مستقلی از من خواست که آقای اکو را بر ای سفری به ایران د عوت کنیم و شماره مخصوصی را به او اختصاص دهیم… این دعوت انجام گرفت… امیدوارم به زودی شاهد دیدار اومبرتو اکو در ایران باشیم. 
کتاب “سه قصه” علاوه بر متن بسیار زیبایش نقاشی‌های شاهکاری هم دارد. اصرار داشتم مفاهیم را همان‌طور که بود به فارسی منتقل کنم چون به قول یک مثل معروف ایتالیایی مترجم خائن است، خواستم خائن نباشم به همین دلیل نهایت امانت‌داری را در تر جمه کتاب انجام دادم.

 

در کتاب “سه قصه” داستان بمب اتمی هم به زیبایی مطرح شده. شاید این بهانه خوبی باشد برای این که از شما بپرسم به بحث تعهد اجتماعی نویسنده معتقدید؟

بهتر است بگویم مسئولیت اجتماعی مفهومی بود به خصوص بعد از سال ۳۲ در ایران مطرح شد، مخصوصا با جلال آل احمد. در اروپا هم این مسله را آقای سارتر در کتاب معروف “ادبیات چیست؟” مطرح کرد. در اروپای آن زمان این مسایل مطرح شد نویسندگان چپ وابسته به جریانات چپ به تعهد و مسولیت پیوستند. حتی کسانی هم که وابسته به چپ نبودند به این موضوع اعتقاد داشتند. کسانی مثل برتراند راسل علیه جنگ ویتنام موضع گرفتند و دادگاهی جهانی بر پا کردند. در حقیقت ادبیات از آن جنبه شخصی بودن و فردی بودن خود خارج شد و پیام‌آور مسایل و مباحث اجتماعی گشت، اما بعد از آن ما شاهد نوعی بازگشت به احوالات شخصی در ادبیات بودیم. در زمینه تعهد اجتماعی همه نویسندگا ن مدافع ایدیولوژی نیستند، مخصوصا بعد از سقوط شوروی. نویسندگانی خوش درخشیدند که مدافع انسان به صفت عام بوده و هستند. 
امبرتو اکو وابسته به حزب چپ نیست. نویسنده‌ای است آزاده و روشنفکری ممتاز. ادبیات به گمان من بازتاب فردی حس و اندیشه بی‌بند انسان است نه بیانگر چارچو ب بسته و اند یشه حزبی. 
در آغازانقلاب از نوبسنده‌ای خواستم که بیانیه‌ای را امضا کند. در پاسخم گفت با ید نظر حزب را بپرسم…گفتم این مساله به حزب چه ربطی دارد… نظر خودت چیست؟ اما او نپذیرفت… خوشبختانه دیگر از آن تعهد حزبی خبری نیست.

 

خب جای این سیاست‌ورزی‌ها و ایدئولوژی‌ها در ادبیات کودک چقدر است؟

نه، نه، در ادبیات به هیچ وجه جای چنین چیزی نیست. به خاطر این بچه‌های همه جای دنیا به هم شبیه هستند و وقتی بزرگ شدند راهشان را از هم جدا می‌شود.اما مخاطب “سه قصه” از ۹ ساله تا ۹۰ ساله است یعنی فقط برای بچه ها نوشته نشده، لایه‌های گوناگونی دارد و اندیشه ای در آن موج می‌زند هر کس به سهم خویش برداشتی می‌کند. در یادداشت آغاز کتاب “سه قصه” یادآور شدم که این کتاب مثل قصه‌های مثنوی‌ست… چند لایه وچند رویه است… خوانندگان “سه قصه” هم فقط بچه ها نیستند. 
 بحث درباره بمب هسته‌ای‌ست. 
بچه‌ها با این مفاهیم، آشنا هستند. زمانی بود تلویزیون، ماهواره یا اینترنت نبود و مردم این ده از ده دیگر خبر نداشتند حالا چه برسد از شهر یا شهر دیگر اما حالا بچه‌ها به همه چیز آشنا هستند. بچه ها تیتر روزنامه‌ها را می‌خوانند، پای تلویزیون می‌نشینند. دنیای‌شان دنیای سابق نیست، به ناچار نیست، من البته صد در صد با ترویج اندیشه‌های سیاسی در آثا ر ادبی مخالفم چون برای بچه‌ها نباید چارچوب ساخت… با آنها سخن بگوییم اما بگذاریم بزرگتر که شدند خودشان راهشان را انتخاب کند. بهرحال بچه از هر بی عدالتی ناراحت می‌شود. وجدان و فطرت بچه‌ها بی‌عدالتی را بر نمی‌تابد…تحمیل اندیشه های سیاسی به آنها کار درستی نیست. چه توسط پدر و مادر چه در محیط آموزشی چه در ادبیات. چون خودش باید به قدرت تشخیص برسد. با همه خبرهای خشونت باری که در جهان هست و می‌بینند یا از طریق رسانه‌ها به گوش و چشم بچه‌ها هم می‌رسد… بگذاریم بچه‌ها شادی کنند… بازی کنند.

 

یعنی همچنان به تعهد اجتماعی معتقدید. مثل اکو؟

من اعتقاد دارم یک نویسنده یا شاعر حس شخصی خود را بیان می‌کند.به هیچ وجه و هرگز به خود اجازه نمی‌دهم با این موضوع مخالفت کنم چون به من ربطی ندارد. جامعه می‌تو اند با آن احوالات شخصی ارتباط بگیرد یا نگیرد، اما به هر جهت در دنیای ادب چه شعر، چه قصه، همیشه همذات‌پنداری بوده است. ما از آثاری خوش‌مان می آید که خودمان را درآن بیابیم و ببینیم. اما هر کس حق دارد درحوادث جهان و محیط خودش موضع بگیرد. اکو فیلسوف است.. نشانه‌شناس است… داستا ن‌نویس است و نیز استاد دانشگاه… زمانی که نخست و زیر ایتالیا برلوسکونی را هیتلر خواند.. بر خی بر او خرده گرفتند ولی او چنین پاسخ داد و نوشت:

 ”در سال ۱۹۳۱ حکومت فاشیستی موسولینی تمامی استادان دانشگاه را در آن زمان که تعداشان ۱۲۰۰ تن بود مجبور کرد نسبت به رژیم فاشیستی سوگند وفاداری یادکنند. تنها دوازده تن از آنها ــ یعنی یک درصد ــ از این کار سر باز زدند و امتناع کردند و شغل استادی را از دست دادند. گاهی از چهارده ممتنع هم سخن گفته می‌شود اما همین که آگاهی ما در این زمینه این چنین ناروشن است نشانگر این است مسئله در آن زمان چقدر بی‌اهمیت تلقی می شده است.به هر حال بسیاری سوگند وفاداری یاد کردند. شاید به توصیه ی کسانی چون پالمیرو تولیاتی، از رهبران چپ و یا بندتو کروچه فیلسوف معروف تا بتوانند به تدریس ادامه دهند. برخی از آنها بعد از جنگ از مهره‌های مهم مبارزه ضد فاشیستی شدند. شاید آن هزار و صد و هشتاد و هشت تنی که سوگند وفاداری یاد کردند دلایل خوب و شرافتمندانه‌ای برای خودشان داشتند، اما آن دوازده تنی که سر باز زدند و از این سو گند امتناع کردند آبروی دانشگاه و به طور حتم آبروی کشو ر را نجات دادند. از این رو ضروری‌ست ما گاهی امتناع کنیم، حتی اگر تاثیر چندانی نداشته باشد. در این صورت دست کم نسل آینده می داند، بودند افرادی که نه گفتند.”

اومبرتو اکو هیچگاه سیاست را در ادبیات دخالت نداد. چون ادبیات باید از بار ایدئولوژی رها شود. هر نوع‌ آن.. فرقی نمی‌کند. چون ایدئولوژی ها در طول زمان عوض می‌شوند، ترمیم می‌شوند، تغییر شکل می‌دهند.. شکست می‌خورند… اصلاح می‌شوند. اما هنر و ادبیات جاودانه است و زیر این آسمان از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

 

منبع: خبرآنلاین