مشتی نمونه خروار

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در شرایطی که برنامه پاکسازی دانشگاه ها از اساتید پرتجربه دگراندیش و روشنفکران دینی درغالب طرح نانوشته “انقلاب فرهنگی دوم” طی یک دو ماهه اخیر شدت گرفته است، فرمان می رسد که “باید ارتقای فکر دینی را با جدیت دنبال کرد.”

در آن سو، در حالی که محققین و مدرسین حوزه های علمیه در ماه مبارک رمضان، ماه عبادت و رحمت، بازداشت شده و در قم، در زندان های بی نشان نگاه داری می شوند، بر ضرورت داشتن “نگاه نو و مبتکرانه به مسائل دینی و فکر اسلامی، منطبق با معیارهای روشنفکری” تکیه می شود.

آن سوتر، در وضعیتی که نوشته های روشنفکران مذهبی و علمای دینی دراتاق های ماموران ممیزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هر روز بیشتر روی هم تلنبار شده و گرد و غبار نشسته بر آنان ضخامت بیشتری می یابد، موکدا گفته می شود: “امروز در دنیای غرب، خلایی اساسی به وجود آمده است که پاسخ‌های لیبرال دمکراسی قادر نیست آن خلاء را پر کند، در حالیکه اسلام در دنیای فکر و اندیشه، حقاً و انصافاً منطق قوی، حرف‌های «نو، جذاب و پرطراوتی» دارد.”

کاش موسسات پژوهشی مستقل را تعطیل و ساختمان هایشان را مهرو موم نکرده بودند، و متخصصان افکارسنجی را به جرم جاسوسی به زندان نینداخته و از بازار کار حذف نکرده بودند تا در یک کار میدانی، یا با رفتن به میان دانشگاهیان و علمای حوزه و یا سنجش وسیع افکارعمومی، به صورت علمی کشف می شد که آیا در دنیا کشوری را چون ایران می توان یافت که در آن فاصله میان “حرف و شعار” با “واقعیت و عمل” چنین بعید باشد و دور از دسترس.

حتی در غیبت این کارهای پژوهشی یا افکارسنجی، با نگاهی اجمالی به نمونه هایی از اخبار و گزارش های خبری به خوبی می توان گوشه هایی از این “تضاد فاحش” را مشاهده کرد. از جمله به برنامه ای که طی دو سال اخیر در چارچوب طرح نانوشته “انقلاب فرهنگی دوم” به صورت مستقیم و غیرمستقیم به مورد اجرا گذارده شده است.

با توجه به محوریت بحث “ارتقای فکر دینی”، موضوع پاکسازی استادان دگراندیش را- با تمام اهمیت آن- اگر کنار بگذاریم، می رسیم به یک ردیف از اساتید مسلمان و متفکران دینی که در این مدت از کار برکنار شده اند؛ از دکتر عبدالکریم سروش گرفته، که در عمل جلوی ورود او را به کشور گرفته اند و هر روز با پیامی مواجه است که تقاضای بازنشستگی کند یا چوب پاکسازی و اخراج رسمی را بخورد. پیش از او دکتر محمد مجتهد شبستری را سال پیش از دانشگاه الهیات کنار گذارده بودند و او هم کاری بهتر از این ندیده است که پیش از ورود دادگاه ویژه روحانیت به ماجرا، خودش خویش را خلع لباس کند، تا به وضعیت روحانی هم رزم پیش از انقلاب، حسن یوسفی اشکوری دچار نشود! دکتر محسن کدیور پس از برخوردها و تبعیض های گوناگون، عاقبت از تابستان گذشته از دانشگاه تربیت مدرس به گوشه ای در “موسسه حکمت و فلسفه” تبعید شده است و ضمن بازگشایی پرونده جدیدی در دادگاه ویژه روحانیت، امکان تدریس در دانشگاه های خارج را نیز به گونه ای بدیع از او سلب کرده اند. در میان اساتید مسلمان غیرمعمم هم می توان نمونه هایی ارائه داد. دکتر رئیس طوسی سال پیش، و دکتر هادی سمتی چند ماه قبل از کادر علمی دانشگاه تهران حذف شدند.

در مراکز آموزشی مذهبی و حوزه های علمیه هم سال هاست که در بر همین پاشنه می چرخد، حتی درسطحی بسیار بالاتر و در شرایط برخوردی شدیدتر. از تبعید خانگی آقای حسینعلی منتظری گرفته و بستن حسینیه ایشان در قم، به عنوان یک پایگاه دینی و مذهبی گرفته تا فشارهایی که طی هفته های اخیر در پی صدور و انتشار فتاوی جدید آقای یوسف صانعی، در راستای “ارائه مستمر فکر نو، عمیق، مستدل، تحسین برانگیز وقانع کننده دینی”، بر ایشان وارد شده و می شود. در این میانه استقبال از “نگاه نو و منطبق به روشنفکری” و توجه به “حرف‌های نو، جذاب و پرطراوت” می شود نامه اعتراض آمیز مرحوم آیت الله مشکینی، خطاب ریاست “دانشگاه مفید” در مورد مقاله “حقوق بشر” به قلم دکتر کدیور. رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در آخرین روزهای حیاتش در این نامه که توسط آیت الله مقتدائی نایب رئیس جامعه مدرسین خطاب به آیت الله موسوی اردبیلی ارسال می شود منتقدانه می نویسد که چرا در دانشگاه تو در شهر قم همایشی برگزار شده است که در آن آرای کدیور ارائه می شود.

در این زمینه، در سطوح پائین تر، دستگیری و بازداشت آقایان هادی قابل و محمود دردکشان، دو روحانی اندیشمند و خوش فکر و دارای “منطق قوی اسلامی” و دارای “نگاه نو و مبتکرانه به مسائل دینی و فکر اسلامی، منطبق با معیارهای روشنفکری” و”حرف های نو، جذاب و پرطراوت” که چند هفته ای است، به حکم دادگاه ویژه روحانیت در بازداشتگاه های ناشناس قم، به عبادت مشغول هستند. پایگاه های دینی این گروه از علما و روحانیون مذهبی افراد نیز که چون عربستان دولتی شده است و مدیریت حسینیه ها و مساجد در انحصار حکومت، نه در دست ملت مسلمان.

در حوزه کتاب، جایی که محصولاتشان می تواند در “ارتقای فکر دینی در دانشگاه ها” نقش داشته، به ویژه دانشجویان را تغذیه فکری و معنوی کند، باز وضع بر همین منوال است. درنتیجه، تراوشات فکری و قلمی روشنفکران دینی و علمای مذهبی و حتی آثار متفکران و اندیشمندان پیشین و یا نقد و تبیین آثارشان با “ممیزی شدید” یا “عدم صدور مجوز” مواجه است.

راه چندان دوری نمی روم، و تنها اشاره ای می کنم به وضعیت کتاب های “شرکت انتشارات قلم”؛ مکانی که با توقیف فله ای مطبوعات و ممنوع الکار شدن رسمی و غیررسمی، ساعاتی در روز را به کار در آن اشتغال دارم. در آخرین روزهای رژیم پهلوی، آن گاه که حکومت شاه به فکر بستن موسسات مذهبی و انتشاراتی های اسلامی چون رسا، بعثت و شرکت سهامی انتشار افتاد- اما خیزش انقلابی مردم و سرنگونی آن، فرصت چنین کاری را به آن نداد- انتشارات قلم درست سی سال پیش به عنوان چرخ پنجمی تاسیس شد در جهت جبران خلا احتمالی توقیف یکی از انتشارات اسلامی فوق الذکر. لوگوی آن را میرحسین موسوی طراحی کرد و جمعی وسیع در هویت سرمایه گذار، نویسنده، مترجم و همکار و همراه برای سامان دادن کار آن گردهم آمدند؛ جمعی که چهره های شاخص آنان در پیش از سرنگونی رژیم شاه در مسند عضویت شورای انقلاب قرار گرفتند و سپس در مناصبت سیاسی و جایگاه های مذهبی گوناگون، از ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری گرفته تا نخست وزیری و وزارت و حتی رهبری.

در این میان، انتشارات پاتوقی نیز بود و مکانی برای انجام “گپ و گفت و گوها” و “رفت و آمد”های “سیاسی- مذهبی” و “ملی- اسلامی”. از جمله امور غیررسمی مسئولان انتشارات دینی نیز فراهم آوردن زمینه ها و مقدمات دیدار مراجعان بود با شخصیت های ملی - مذهبی، از آن جمله تقاضای دیدار طلاب و روحانیون مذهبی سفر کرده از شهرستانی سیاسی - مذهبی چون اصفهان و مشهد به تهران، برای ملاقات و گفت و گو با مهندس مهدی بازرگان.

حال در این شرایط تصور کنید، فردی از نظر دینی و اسلامی در آن سطح که روحانیان نیز برای حل مشکلات مذهبی و سیاسی خود پیش از انقلاب به او مراجعه می کردند و سخنان، نوشته ها و آثار اسلامی اش “تحسین برانگیز و قانع کننده” بود، اکنون باید چاپ زندگینامه اش با مشکل مواجه شود، و کتاب مباحث مطرح شده در مورد او و آثارش در همایش های علمی و مذهبی ماه ها زیر دست ممیزان وزارت ارشاد، یا قفسه های غبارگرفته ساختمان مستقر در میدان بهارستان، مننظر مجوز انتشار باقی بماند. به این نمونه ها اضافه کنید، برخی از متون سخنرانی ها و نوشته های مرحوم دکتر علی شریعتی را که ماه هاست در اتاق های دربسته و نیمه باز خاک می خورند و ماه هاست که منتظر صدور پروانه انتشارند.

شواهد و مستندات بیش از آن است که بتوان در یک مقاله به همه آنها اشاره کرد، تنها می شود مواردی را ارائه داد به عنوان “مشت نمونه خروار” تا مشخص شود که بحث اصلی “ ارتقای فکر دینی و توسعه ی فرهنگ اسلامی” نیست، بلکه بحث بنیادین تفکیک مروجان و مبلغان دینی و اسلامی، اعم از دانشگاهی و حوزوی است، به حکومتی و غیرحکومتی و به عبارتی رویارویی دوباره “مذهب علیه مذهب” و “تشیع صفوی” علیه “تشیع علوی”.