گفتگو با یک روح

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg


در راستای اینکه حجت الاسلام روح الله حسینیان دوست پسر مرحوم سعید امامی گفته است : ‏‏« باید ملی شدن صنعت نفت را از آیت الله کاشانی بدانیم، مصدق تا اواخر 1329 مخالف ملی ‏شدن صنعت نفت بود.» با این کارشناس تاریخ و مسوول سیاستهای اتفاق افتاده و نیافتاده در ‏گذشته، مصاحبه ای کرده و برخی حقایق تاریخی را افشا نموده و برای کلیه ارواح گذشتگان ‏آرزوی مغفرت می کنیم.‏

ما: لطفا بفرمائید که نهضت ملی شدن نفت اصولا چه جوریا بود؟

روح مذکور: نهضت ملی شدن نفت اصولا قیامی بود که آیت الله کاشانی برای برانداختن رژیم ‏پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی و قطع ید انگلیس و آمریکا آغاز کرد، اما در همان زمان دکتر ‏مصدق السلطنه که در خانه اش زیر پتو نشسته بود، یک دفعه باد آمد و پتو را پرت کرد به ‏خیابان قوام السلطنه و ایشان چون سردش شده بود، رفت توی خیابان و یک دفعه ایشان وارد ‏نهضت ملی شد ولی تا آن زمان اصلا در هیچ جا گفته نشده که مصدق السلطنه قصد ملی کردن ‏نفت را داشت، حتی گفته شده که انگلیس با قیف ایشان در بشکه نفت می ریخت.‏

ما: پس لطفا بفرمائید که نفت چه جوری بود که توسط آیت الله کاشانی ملی شد و نقش مصدق ‏این وسط چه بود؟

روح مذکور: همانطور که در اسناد تاریخی که در کشوی خانه من نگهداری می شود، بیان ‏شده است، اصولا مصدق السلطنه از سال 1320 تا زمان کودتا چهار بار از زیر پتو درآمد و ‏دو بار هم از نردبان بالا رفت و حتی مرحوم کاشانی وقتی می خواست نفت را ملی کند، ‏مجبور شد با ایشان برود زیر پتو، که مصطفی پسر مرحوم کاشانی می گفت که آن روز خیلی ‏روز سختی بود، چون دوتایی زیر پتو جا نمی شدند.‏

ما: با این حساب مرحوم مصدق از همان زیر پتو رهبری جنبش ملی را برعهده داشت؟ لطفا ‏بگوئید که قضیه نفت چطوری بود؟

روح مذکور: من چند عکس در اختیار دارم که این عکس ها از انواع پتوی کاشان گرفته شده ‏که نشان می دهد آیت الله کاشانی از همان موقع به فکر پتوی مصدق هم بود، و واقعا ایشان ‏چیزی کم نگذاشت. ظاهرا همان روزی که پتوی مصدق در روز سی تیر افتاده بود توی ‏خیابان قوام، ایشان که همیشه زیر پتو سردش می شد، یک پیت حلبی دستش گرفته بود و ‏جلوی یک شعبه نفت ایستاده بود که نفت بخرد، در همین موقع مرحوم آیت الله ابوالقاسم ‏کاشانی مصدق را دید و به او اشاره کرد و دقیقا ایشان گفت: « محمد! انگلیس» تازه در آن ‏روز بود که مصدق السلطنه متوجه حضور انگلیس در نفت کشور شد.‏

ما: آیا مصدق ملی کردن نفت را همان زمان انجام داد؟

روح مذکور: ظاهرا از سال 1327 تا 1329 طول کشید تا مرحوم کاشانی به مصدق بگوید ‏که نفت را می شود ملی کرد. ایشان دائما تکرار می کرد « محمد! ملی اش کن!» و مصدق ‏السلطنه نمی فهمید ملی یعنی چه، واقعا کسانی که از این عنصر معلوم الحال طرفداری بکنند ‏بیایند و ببینند که مصدق السلطنه دقیقا تا هفت دقیقه( به ساعتش نگاه می کند) قبل از ملی شدن ‏نفت، اصلا معنی ملی شدن را نمی دانست، تا اینکه گوستاو لوبون از مومنین فرانسه که از ‏اولیاء آن خطه است، و به مرحوم کاشانی ارادت داشت، به ایران آمد و به مصدق گفت: « سه ‏ناسیونال، موسیو!» و تازه آنجا بود که مصدق چون فارسی را خوب بلد نبود، فهمید نفت را ‏باید ملی کند. ‏

ما: علت دعوای مرحوم کاشانی و مصدق پس از ملی شدن نفت چه بود؟ لطفا این ناگفته ‏تاریخی را برای ما بگوئید.‏

روح مذکور: من عرض کردم که مصدق السلطنه همیشه دنبال چاپلوسی دربار بود و من حتی ‏عکسی دارم که این عکس را که قبلا دو هزار بار چاپ شده برای اولین بار نسخه اصلی آن را ‏آوردم که خودتان ببینید، در این عکس مصدق السلطنه دست ثریا را که در آن زمان باصطلاح ‏ملکه بود، می بوسد که در این جا من بارها دقت کردم جای بوسیدن مصدق معلوم است که ‏کمی قرمز شده، البته در این عکس سیاه و سفید درست معلوم نیست، ولی در بقیه عکس های ‏سیاه و سفید من درست معلوم است. و اینجاست که باید گفت بای ذنب قتلت؟ آقای مصدق! چرا ‏دست ثریا را بوسیدی؟ در حالی که اگر یک مسلم مثل فدائیان اسلام بود این دست را گاز می ‏گرفت و یا برای حفظ مسائل شرعی لگد می زد به این زنک. ‏

ما: لطفا بفرمائید که دعوای مصدق و کاشانی از کجا شروع شد؟

روح مذکور: اصل قضیه برمی گردد به روزی که کاشانی و طلاب قم رفتند خوزستان که ‏انگلیسی ها را بیرون کنند که اکثرا این طلاب در پوشش توده ای و کارگر شرکت نفت رفته ‏بودند که ساواک که بعدا تشکیل شد آنها را شناسایی نتواند بکند. در همان روز مرحوم کاشانی ‏با شجاعت به خانه مصدق رفت و دید ایشان باز هم زیر پتوست، پتو را از روی ایشان کشید، ‏مصدق که شازده بود و همیشه زیر پتو بود، گفت: « پتوی منو بده» کاشانی با شجاعت گفت: ‏‏« نمی دم، برو یه پتو دیگه بیار.» مرحوم ازندریانی نقل کرده که مصدق گفت: « این پتوی ‏خودمه، بده، سرما می خورم.» که در اینجا اختلاف شروع شد و رسید به جایی که نباید می ‏رسید.‏

ما: اخیرا ریاست محترم جمهوری با همسر مرحوم دکتر فاطمی ملاقات کرد و از مرحوم ‏فاطمی بسیار تمجید کرد، در حالی که فدائیان اسلام یک بار فاطمی را ترور کرده بودند، لطفا ‏به عنوان یک تاریخ شناس که فدائیان اسلام را قبول دارید نظرتان را در این مورد بفرمائید، ‏بالاخره فاطمی مرد بزرگی بود یا باید ترور می شد؟

روح مذکور: بخش هایی از تاریخ که در کشوی خانه ماست پنهان است و ما این ها را بعدا ‏نشان ملت می دهیم. البته من خیلی هم از دست فاطمی راضی نیستم، ولی اینجا اشتباهی شده ‏است، اولا آن هایی که ترور کردند فاطمی را فدائیان اسلام نبودند، بلکه سازمان فدائیان خلق ‏بود که یک سازمان کمونیستی است، و کسی هم که ترور شد در واقع مرحوم فاطمی نبود، ‏بلکه سپهبد فرسیو بود که فدائیان خلق هم او را ترور نکرد، بلکه مجاهدین خلق او را ترور ‏کردند. این جا در تاریخ ابهام وجود دارد، چون در حقیقت فاطمی بعدا که فراری شد و زندان ‏رفت و ریشش بلند شد تازه معلوم شد که چه توانایی عظیمی در ایشان بود، و البته نقاط ضعفی ‏هم داشت از جمله اینکه ضد دین بود، خائن بود، به اسلام لگد زد و ایران را چند بار گاز ‏گرفت. ‏

ما: گفته شده است که پس از کودتای 28 مرداد آیت الله کاشانی گفت « من از سپهبد زاهدی ‏حمایت می کنم.» و در جای دیگر گفت که « بزرگترین اشتباه مصدق عدم اطاعت از اوامر ‏شاه بود.» لطفا در این مورد هم افشاگری بفرمائید.‏

روح مذکور: مرحوم کاشانی اگرچه خیلی آدم شجاع و نترسی بود و بخاطر حفظ بیضه اسلام ‏بسیار فداکاری می کرد، اما خیلی آدم افتاده و ماخوذ به حیایی بود، آنقدر آدم افتاده ای بود که ‏یک بار که افتاده بود پس از کودتا ژنرال زاهدی از کنارش رد شد و به او گفت: حاج آقا! ‏خوبین؟ ایشان هم از سر حیا فرمودند که من از ژنرال زاهدی حمایت می کنم که البته ایشان ‏حمایت خاصی هم نکرد، بلکه بیشترین نقش را در کودتا خود مصدق داشت که خودش علیه ‏خودش کودتا کرد و البته آمریکا در این کودتا نقش داشت و در حقیقت آمریکایی ها با کودتایی ‏که توسط مصدق راه انداختند می خواستند مصدق برود که کاشانی مجبور بشود جلوی شاه ‏کوتاه بیاید که آبروی روحانیت برود و بعدا به انقلاب اسلامی ضربه بزنند که نتیجه آن را در ‏قتل های زنجیره ای دیدیم.‏

ما: از اینکه گوشه های تاریک تاریخ را روشن کردید ممنونیم.‏

روح مذکور: اصولا ما همین چراغ را برای روشن کردن گوشه های تاریخ داریم. والسلام ‏علیکم و رحمه الله و برکاته. ‏

‏ ‏


‏ ‏