سروده های خانم مقدس ساده، روان و بی تکلف است. عاشقانه میسراید. و مخاطبین خود را با مفهوم ذاتی عشق آشنا می کند. با زبان مردم شعر می گوید…
رؤیاهای عاشقانه، عاشقانه های رؤیا
رؤیا مقدس
چاپ نخست: تابستان 1387 – 2008
ناشر: شرکت کتاب لس آنجلس
این نخستین دفتر رؤیا مقدس است که منتشر شده. ولی قبلا درسایت های گوناگون با سروده های ایشان آشنا بودم. سپتامبرگذشته درنشست پرتشنج انجمن قلم ایران درتبعید درماینز با ایشان از نزدیک آشنا شدم. هنرمندی لایق و آگاه، که همین دفتر نمونه ای از توانائی هایش را توضیح میدهد.
سروده های رویا مقدس ساده، روان و بی تکلف است. عاشقانه میسراید. و مخاطبین خود را با مفهوم ذاتی عشق آشنا میکند. با زبان مردم شعر میگوید:
دفتررا که باز می کنم، با خواندن این سرودۀ زیبا نمی توانم زبان به تحسینش نگشایم.
من اگر شاعربودم
امشب
شیواترین واژه های مهر را
ارزانی آمدنت می کردم
امشب.
زیباترین الفبای زمین را
گستران گام هایت،
می خواندم
و مهربان ترین عاشقانه ها را
بربلندای قامتت می نوشتم،
امشب.
من اگر شاعر بودم
امشب
رنگ و نور و نوا را
برفضای نشستنت می باریدم
امشب
وچندان پای کوبان به سور می رقصیدم
تا به سر درپایت درافتم
امشب
من اگر شاعر بودم
امشب
نرم و ناز و نجیبانه
دیوانگی ام را ازآمدنت
قطره قطره به فریاد می سرودم
تا سپیده صبح، شرم شوکتِ حضورت را،
پشت دربماند، تا همیشه
امشب.
خوانندۀ عادی، همینقدر که پختگی کلام، مفهوم وحالت موسیقیائی شعر را درک می کند، لذت می برد. جذب و جلب مخاطب برای شاعر بزرگترین موفقیت است. به کارگیری کلمات ومفاهیم غیرمأنوس که با گوش بیشتر مردم آشنا نیست، دراین دفتر کمتر به چشم می خورد. بیگمان، حفظ این شیوۀ زبان یکی از راز های موفقیت شاعران است. خوشبختانه رویا مقدس با رعایت سادگی کلام دراین راه گام برمی دارد.
شاعر، در قطعۀ “بوسه”، احساس خود را عریان می کند. حسرت های بربادرفتۀ هزارسالۀ زن را با نگاهی تیز یادآور می شود:
هربوسۀ تو شگفتن دوبارۀ من است
هربوسه که به سوی همه می پرانی
راست به میان جانم فرود میرود
و مرا درفراسوی همه به سوی تو به پرواز وا می دارد.
بیا و دهانم را بگشای
تارها شود این پچپچۀ هزار ساله از دلم
درآنچه درفراسوی تو و همه سوی من
مرا به شکفتن، به پرواز، به باز باز وا می دارد.
او پاره تنی از زن جهانی ست. احساس و حسرت هایش نیز رفتارهای زنِ جهانی را توضیح میدهد. در دایرۀ تنگ اقلیمی خود را گرفتار نمی کند. جهان و هرجا که انسان است، زن و مرد حضور دارد او نیز عاشقانه میسراید. در قطعۀ ”خواب نهان”، روایت توراتی شاعر دراثبات این مدعاست.
”تو فرازی، تو نشیبی
تو خود آن گندم و سیبی
که زفردوس مقدس به خرابات گناهم بکشاندی.“
زیباترین و رساترین عاشقانه ای از تبلور پاکی و صراحت عشق است. “زن” اظهارعشق را از ید قدرت مرد بیرون می کشد. عصیان می کند. زنجیربردگی و بندگی را می گسلد. بیزارازآرایش عوام پسند، اهرم بازدارندۀ “نجابت” و “شرم” را برسر کله پوکهای تاریخ و هواخواهانش میکوبد. با عقل نقاد، تاریخ و فرهنگ مرد سالاری را به مقابله میطلبد. از سختی و سنگلاخی این جاده جانکاه به درستی آگاه است.
در “سنگینی حوادث” می گوید:
راه دراز است
و
سوسوی نگاهت دور.
با چشمانی لبریز از شدن
ودلی سرشار از شوق عبور
تا پایان راهواژه ها گام می زنم.
چرا که آغوش مهربانی درانتظار است
وسنگینی حوادث
و گام های من – اینک - درراه
چشمۀ نگاهت را درنور بجوشان
تا راه سوی تو را گم نکنم
شاعر، با نگاهی همه سویه دراین قطعه ازحسرت دوری آمال زن سخن میگوید. بامعرفت ازسنگینی حوادث، اطمینان دارد که آغوش مهربانی درانتظار است. آیا رهائی زن از یوغ مردسالاری آغوش مهر و مهربانی برای زن در اجتماع بشری نیست؟ همچنانکه پیوند او با نور جوشان، روایتِ تأکید برتساوی حقوق زن و مرد را تداعی میکند. نگران گمگشتگی ست. ییم و هراس خود را پنهان نمیکند. با زبان نرم و لطیف، این احساس را بروزمیدهد. و سرشار ازعشقی مادرانه سخن میگوید. همجنسان ش را میبیند با مسئولیت های بزرگ در جهان غرب، حتا در کشور های اسلامی که زنان بسیاری در کمال لیاقت و توانائی برمسند قدرت اند.
هر قطعه ازسروده های این دفتر، طراوت ویژه ای دارد. شعور و آگاهی شاعر را به رخ میکشد. در شعر “مرا ازفردا آبیاری کن”، کلمه های جاندار خواننده را در وادی اندیشه جولان میدهد.
جنگل پوشیده از برف طپش هاست.
و رازی نهفته شناور درسرما
چگونه با که بودن ها
خفتن ها در خش خش یخبندان
وبادهای سرد امروز
درآغوش ذوب فردا.
زمان ازعطش تا سراب جاری است
و نگاه من درانبوهی جنگلِ پوشیده از برف
پایاب پایان گاهنامه ها
درپرسه های فردا جاودانه می ماند.
رؤیا مقدس شاعراست. شاعری که فرهنگ خود را می شناسد. با آگاهی ازمسئولیت گام برمیدارد. درایت رو به کمال ش این نوید را می دهد که بالندگی وحضور این هنرمند را در ادبیات تبعید باید جدی گرفت.