چه کسانی حق ندارند نظر بدهند؟

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

البته بدیهی است که همه ماها که بیانیه حقوق بشر را به زور کوروش تا خرخره توی حلق یونانی های متجاوز فرو کردیم و حالا که حقوق بشر ما شده قانونی غربی ها، نامردها تنها تنها می خورند و یادی هم از ما نمی کنند، فکر کردیم باید ضمن روشن کردن این نکته برای غربیان عقب مانده بی تمدن که حالا ادعای حقوق بشر می کنند، بگوئیم که آن جمله ولتر هم که گفته است: “من حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی” در واقع یکی از گفته های کورش کبیر است که روی سنگ نبشته ای در پرس پولیس درج شده بود و یونانی ها آن را قاپیدند و سفیر یونان در فرانسه در قرن هفدهم آن را در ملاقاتی به ولتر گفته بود و آن نامرد ضدایرانی هم بدون دادن ماخذ به اسم خودش منتشر کرد. ما ایرانی ها همیشه طرفدار آزادی بیان بوده و هستیم، و سندش هم موجود است. البته این آزادی بیان استثنائاتی هم دارد که گاهی بر زبان و نوشته برخی ایرانیان جاری می شود. امروز من تصمیم گرفتم بگویم که از نظر ما ایرانیان چه کسانی حق ندارند، نظر بدهند. بقیه افرادی که در این فهرست نیستند، می توانند نظرشان را بدهند، و هیچ الزامی هم ندارد که نظرشان مخالف ما باشد.

یک، کسانی که بیرون گود نشسته اند و می گویند لنگش کن حق نظر دادن ندارند. منظور افرادی هستند که بیرون ایران زندگی می کنند. حتی اگر یک ایرانی برای سفر تفریحی سه روزه هم به آنتالیا رفته اند، در مدت سفر حق اظهار نظر ندارد.

دو، تو که نمی دونی زر نزن: در برخی موارد فردی بدون اینکه اطلاع داشته باشد، حرف می زند. مثل خارجی هایی که درباره ایران حرف می زنند، یا افرادی که مخالف ما هستند و نمی دانند که واقعیت چیست، یا ایرانی هایی که چون تحصیلکرده و متخصص هستند، فکر می کنند با یک ورق پاره می توانند نظر بدهند، در حالی که اصلا در جریان نیستند، چون اگر می دانستند مخالف ما نمی شدند، این افراد حق اظهار نظر ندارند.

سه، مزدوران حکومت: مزدوران جمهوری اسلامی حق اظهار نظر ندارند، چون خودشان می دانند که دارند نظرات اربابان شان را می گویند. مزدوران جمهوری اسلامی هم کسانی هستند که یا از جمهوری اسلامی حقوق می گیرند، یا زمانی حقوق می گرفتند، یا ما فکر می کنیم که حقوق بگیر جمهوری اسلامی هستند. برای اینکه اثبات شود کسی مزدور جمهوری اسلامی نیست، باید دلیلی بیاورد. ممکن است کسی بگوید من که ادعا می کنم شما حقوق بگیر جمهوری اسلامی هستید، باید این نظر را ثابت کنم، ولی کورخواندید، شما باید ثابت کنید که پول نمی گیرید. بعضی ها ممکن است مستقیما از حکومت پول نگیرند، مثل اکبر گنجی، ولی وقتی می بینیم که ایشان در آمریکا زندگی می کند، پس پولش را از کجا می آورد؟ ارث پدری که ندارد، ممکن است بگوید که استاد فلان دانشگاه آمریکاست، ولی غلط می کند چنین حرفی می زند.

چهار، کسانی که سابقه سیاهی دارند: خیلی افراد هستند که سوابق ننگینی دارند، افرادی که با بیت رهبری کار می کردند، افرادی که با احمدی نژاد کار می کردند، افرادی که اصلاح طلب بودند و خوردند و چریدند و حالا برای ما دموکرات شده اند، افرادی که با هاشمی رفسنجانی دزد کار می کردند، افرادی که با موسوی در دولت کشتار از کشتار ۶۰ تا کشتار ۶۷ همکاری می‌کردند، کسانی که در دولت بازرگان همراه با یزدی در اعدام سربازان میهن نقش داشتند، کسانی که باعث شدند تا حکومت ننگین جمهوری اسلامی ایجاد شوند و در کل افرادی که در ۳۷ سال گذشته در ایران زندگی می کردند، حق ندارند نظر بدهند، البته عوامل ساواک و عناصر سلطنت طلب که مردم ایران را کشته اند، کسانی که در استبداد رضاخانی نقش داشتند، کسانی که با دولت کثیف قاجار همکاری می کردند، حق ندارند نظر بدهند. پس لطفا خفه، بتمرگید سرجای تان.

پنج، کسانی که فقط بلدند مخالفت کنند: یک عده ای از ایرانی ها مثل مخالفان حکومت و سیاسی ها، اینها فقط بلدند مخالفت کنند. هر کسی بیاید با او مخالفند، اینقدر بدم می آید از اینهایی که فقط تخصص شان در مخالفت کردن است، ای کاش یک بار با یک چیز موافق بودند که آدم به آنها فکر کند، اینها لطفا حرف نزنند.

شش، کسانی که ترک یا کرد یا ترکمن یا بلوچ یا عرب نیستند و در مورد مسائل این گروههای قومیتی نظر می دهند، البته اشکالی ندارد که وقتی ترک ها طرفدار چیزی هستند، ما هم بدون اینکه بفهمیم آن چیز چیست، حرف شان را قبول کنیم، ولی هیچ معنی ندارد کسی که کرد نیست، و حتی ممکن است کرد هم باشد، ولی نظرش مثل بقیه کردها نباشد، یعنی مثل من نباشد، حق حرف زدن ندارد. مثل عرفان قانعی فرد که بهتر است بمیرد یا حرف نزند.

هفت، کسانی که شعورش را ندارند: دقت کرده اید که اکثر کسانی که با ما مخالف اند، شعورش را ندارند. طرف آمده به من می گوید چرا سمرقند را ثمرقند نوشتی؟ اصلا کسی که با این خشونت کلامی حرف می زند و درباره چیزی که اهمیت ندارد، سخن می گوید یعنی یک بی شعور تمام معنی است. الآن عربها دارند دخترهای سه ساله ایرانی را خرید و فروش می کنند، و هنوز یک هفته هم از جوانمرگ شدن عزیز از دست رفته مرتضی پاشائی نگذشته، طرف می گوید چرا سمرقند را ثمرقند نوشتی؟ انگار این همه آدم که دانشگاه رفتند و ثمرقند را سمرقند می نویسند، چه گهی خوردند که تو می خواهی بخوری؟ خودتان در زمان شاه عباس ساسانی سمرقند عزیز ایران را به افغانها دادید، حالا غلط مرا می گیرید؟ من حداقلش آیلتز دارم، تو چی بدبخت!

هشت، کسانی که سبیل یا ریش یا شکم بزرک یا سرکچل دارند: حتما برایتان اتفاق افتاده که مقاله ای نوشتید و گفتید من صدای محسن نامجو را دوست دارم. بعد یکی پیدا شده که همان زیر برایتان کامنت می نویسد که “تو اول برو اون شیکم گنده ات رو درست کن، یا اون یه تپه ریش که مثل ان گذاشتی بتراش، یا اون سبیلت که مثل قصابهاست اصلاح کن، بعد درباره موسیقی نظر بده.” در نتیجه لازم است توجه کنیم که وقتی شکم مان بزرگ شد، یا ریش و سبیل داشتیم، یا کچل بودیم، یا موهایمان را رنگ کردیم، نظر ندهیم. خوب نظر نده، نمی میری که!

نه، کسانی که انگلیسی بلد نیستند، یا انگلیسی شان روان نیست: خیلی از افراد می آیند درباره صادق هدایت نظری می دهند، مثلا کسی به کتاب مدیرمدرسه صادق هدایت ارجاع داده و شما یادآوری می کنید که کتاب مدیر مدرسه نوشته جلال آل احمد است. بعد طرف از روی مقاله فارسی شما و بدون اینکه صدای شما را شنیده باشد، می گوید: “تو اصلا بلدی دو کلمه انگلیسی حرف بزنی؟ یا مثل عربها با لهجه حرف می زنی، اول برو دو کلمه هلو و اوکی و اومای گاد یاد بگیر، بعد بیا درباره استاد هدایت نظر بده، همه مردن که تو نظر می دی؟”

ده، کسانی که چهار تا کتاب نوشتند: بطور کلی روشنفکران حق حرف زدن ندارند، چون یک مشت روشنفکر هستند که این مردم را بدبخت کردند، همین شما روشنفکران که باعث شدید رضاخان معمار ایران نوین از ایران برود، همین شما کمونیست ها که آخوندها را آوردید و انقلاب جهل و سیاهی را ایجاد کردید، هر بلایی هم سرتان بیاید حق تان است. مخصوصا آنها که چهار تا کتاب هم نوشتند، من اگر وقت بگذارم و فقط زندگی خودم را بنویسم، آنوقت می فهمی کتاب یعنی چه. “چهارپایی برو کتابی چند”، برای شماهاست. آدمیت به کتاب و مدرک نیست. بقول دکتر حسابی جهان سوم جایی است که در آن یک مشت پفیوز کتاب می نویسند تا مردم در ناآگاهی بمانند. به همین دلیل روشنفکران حق حرف زدن ندارند.