اینکه رهبران جنبش سبز در حصر و فعالان آن هنوز در زندان هستند، فقط قدر و ارزش آنان را افزون میکند و مطالبات سبز را در یاد و ذهن حاکمان و مردمان زنده نگاه میدارد.
همچنانکه ۱۵ سال حبس خانگی آنگ سان سوچی و ۲۷ سال زندان نلسون ماندلا، نه تنها از تأثیر حضور آنان در صحنهی سیاسی کشورهاشان نکاست، بلکه امیدها و آرزوهای جامعه را تا روز موعود در انتظار آنان زنده نگاه داشت و چون فرصتی پیراسته، آنچنان که آنان میخواستند، برای تداوم مبارزهی مسالمتآمیز پدید آمد، صفحهی نویی در تاریخ کشورشان گشود.
سبز زنده است و میبالد. نه از آن رو که جنبشی سوای اصلاحات یا بر فراز آن بود، سبز آمده است و میماند زیرا نهالی برآمده از باغ اصلاحات بود و هست. سبز خروج اصلاحات از کودکوارگی است و بدیهی است که این برخاست آگاهانه را نیروی واپسگرا برنمیتابید. پس به ابلهانهترین شیوهها آنچنان که رقیبی را در بند کنی، در بند و حصارش کردند؛ بیخبر از اینکه جانهای رهبران و فعالان سبز به جانهای آگاه جامعه پیوند خورده است و زندگیشان در زندان و در آزادی معنایی یگانه یافته است.
در ایران با وجود این همه فشار و بیعدالتی، این حد از بلوغ سیاسی به وجود آمده است که هنوز و در همین شرایط نیز درک میشود که حمله به دولت روحانی و اعلام بازگشت از رأی بیست و چهارم خرداد، جز خدمت به اقتدارگرایانی که کشور را به لبهی پرتگاه کشاندهاند، نیست.
سبز از رویش نمیماند، اما!
اینکه رهبران جنبش سبز در حصر و فعالان آن هنوز در زندان هستند، فقط قدر و ارزش آنان را افزون میکند و مطالبات سبز را در یاد و ذهن حاکمان و مردمان زنده نگاه میدارد.
همچنانکه ۱۵ سال حبس خانگی آنگ سان سوچی و ۲۷ سال زندان نلسون ماندلا، نه تنها از تأثیر حضور آنان در صحنهی سیاسی کشورهاشان نکاست، بلکه امیدها و آرزوهای جامعه را تا روز موعود در انتظار آنان زنده نگاه داشت و چون فرصتی پیراسته، آنچنان که آنان میخواستند، برای تداوم مبارزهی مسالمتآمیز پدید آمد، صفحهی نویی در تاریخ کشورشان گشود.
سبز زنده است و میبالد. نه از آن رو که جنبشی سوای اصلاحات یا بر فراز آن بود، سبز آمده است و میماند زیرا نهالی برآمده از باغ اصلاحات بود و هست. سبز خروج اصلاحات از کودکوارگی است و بدیهی است که این برخاست آگاهانه را نیروی واپسگرا برنمیتابید. پس به ابلهانهترین شیوهها آنچنان که رقیبی را در بند کنی، در بند و حصارش کردند؛ بیخبر از اینکه جانهای رهبران و فعالان سبز به جانهای آگاه جامعه پیوند خورده است و زندگیشان در زندان و در آزادی معنایی یگانه یافته است.
در ایران با وجود این همه فشار و بیعدالتی، این حد از بلوغ سیاسی به وجود آمده است که هنوز و در همین شرایط نیز درک میشود که حمله به دولت روحانی و اعلام بازگشت از رأی دوازدهم خرداد، جز خدمت به اقتدارگرایانی که کشور را به لبهی پرتگاه کشاندهاند، نیست.
روحانی اما! اگر در قید عموم رأی دهندگان نباشد، در قید زندانیان و رهبران سبز باید باشد که از زندان پیغام دادند که نمیخواهند آزادی آنان وجهالمصالحهی حمایت از او بشود.
آری سبز از رویش نمیماند اما آبیاری میخواهد. آبیاری آن بیگمان از وظایف آزادیخواهان و فعالان جامعهی مدنی است، اما از وظایف دولتی نیز هست که با حمایت زندانیان و خانوادهی شهدای سبز بر سر کار آمده است. غفلت فعالان جامعهی مدنی از توجه به نهالی که در اسارت میروید، هزینهی نسلهای آتی را افزون میکند و اگر آشکار شود که دولت، چه آگاهانه و چه ناگزیر، نقشی در مبارزان در بند و حصر ندارد، اقای روحانی باید با ریسک بالایی به استقبال دورهی دوم مبارزه انتخاباتی خود برود.
تلاشگران جامعهی مدنی در کسوت فعالان حقوق بشر، روزنامهنگاران، هنرمندان و فرهنگیان نشان دادهاند که دارند هزینهی زنده نگاهداشتن مطالبات سبز را با زندان، از دست دادن آرامش و امنیت روانی خود و خانوادههایشان میپردازند و تردید نیست که گسترش و تعمیق این مبارزه در سطح جامعه، موجب کاهش هزینههای آنان و شتاب گرفتن روند استقرار آزادی و دموکراسی در ایران خواهد شد.
در نهایت، از آنجایی که جنبش سبز در ذات خود جنبشی اجتماعی و محصول فعالیت طبقهی متوسط بوده است، روشن است که جامعهی مدنی ایران برجستهترین نقش را در سرنوشت این جنبش و روندهای آتی آن و به طبع آن در ارتقای سطح مبارزه ایفا میکند.
دو رویکرد در مبانی تعریف جنبش سبز؛
اما در بررسی نقش جامعهی مدنی برای تأثیرگذاری بر سرنوشت جنبش سبز، با دو مسئله و دو رویکرد متفاوت و گاه متضاد، اما همریشه مواجه هستیم که هر دو به نوعی عدول از وظیفهی پاسداری و ارتقای جنبش است و اساساً به سود مبارزهی پیچیده و دشواری که جامعهی مدنی ایران در مقابل خود دارد نیست:
رویکرد اول، تحلیلی است که پایان کار “سبز” را اعلام میکند. صاحبان این تحلیل برخی به دلیل شکست مطالبهی انتخاباتی ۸۸، عدهای به علت توقف رویکرد مشخص حضور خیابانی و برخی دیگر نیزاز منظر پایان یافتن مأموریت تاریخی آن، به این نتیجه رسیدهاند.
این رویکرد در هر سه گونهی خود نادرست است:
یعنی پایان یافتن حضور خیابانی، پایان جنبش سبز نیست زیرا انبوهی کار فرهنگی، هنری، پژوهشی در همان زمان در راستای این جنبش در جامعه جریان داشت و ماندگار شد و خیابان تنها یک شکل از اعتراض و لاجرم مختص دورهای خاص بود.
نگاه دوم، یعنی اشاره به شکست مطالبهی معین انتخاباتی و به قدرت نرسیدن موسوی یا کروبی نیز، در فرهنگ مبارزه سیاسی در هر کجای دنیا یک شکست همیشه محتمل نمونهوار و عادی محسوب می شود و نه یک شکست استراتژیک و نه دلیلی برای تغییر استراتژی یا راهبرد اصلی بلکه خبر از ضرورت شرکت هوشیارانهتر در ادوار بعدی انتخابات را میدهد.
نگاه سوم نیز که با تأکید بیش از حد بر چهره انتخاباتی جنبش سبز شکل می گیرد، از این بابت واقع بینانه نیست که فهرست بلند مطالبات سبزها که همهی کاستیهای هشت سالهی دولت احمدینژاد و اساساً همهی کمبودهای اجتماعی و سیاسی کشور را، پیش از انتخابات، در حین و پس از انتخابات در خود داشت، نشان میدهد که مأموریت سبز به پایان نرسیده و به پایان نمی رسید حتا اگر رئیس جمهور منتخب خود را برمی کشید.
رویکرد دوم، برخورد نوع دیگری وجود دارد که “سبز” را رقیب یا بدیل اصلاحطلبی، برتر از آن و به عبارتی، حاصل اشتباهات یا خطاهای جنبش اصلاحات میداند.
این رویکرد نیز که به نوعی مقابله یا رقابت میان اصلاحات و جنبش برآمده از آن قائل است، خدمتی به سبز و مبارزهی جاری برای دموکراسی نمیکند و مستدل نیز نیست؛ به این علت که “سبز” از نخستین گامهای تشکیل خود از حمایت مؤثر اصلاحطلبان شناخته شده نظیر خاتمی و دیگرانی که به علت همین حمایت به بند کشیده شدند برخوردار بود.
نمیتوانیم از یاد ببریم که چگونه یک شبه همهی نهادها و سازمانهایی که برای حمایت و تدارک کاندیداتوری آقای خاتمیشکل گرفته بودند، به ستادها و دفاتر انتخاباتی آقای موسوی تبدیل شدند!
این نظریه که سبز رقیب اصلاحات و بدیل آن است در صورتی درست بود که رهبران بهنام اصلاحات، قبل یا بعد از حمایت از سبز، کردهی اصلاحطلبانهی خود را نقد و آن را منتفی اعلام کرده بودند! اما چنین نیست و هنوز اثرگذارترین و مقاومترین نیرو در صحنهی سیاسی ایران نیروی مادی و معنوی اصلاحات است. رویکرد سبز این جنبش اگر چه در چهرهی یک برآمد انتخاباتی بروز کرد، اما چیزی نبود مگر حضوری دوباره و متناسب با شرایط تاریخی، از سوی جنبشی که در نخستین تجربهی حکومتی خود به دلایل توامانِ کمتجربگی تاریخی و قدرت مادی و ذهنی جریان مقابل خود دیر نپاییده بود.
راهبرد مبارزه تا عبور قطعی از استبداد، اصلاحات است.
پیدایش اندیشهی اصلاحات پس از دههی هفتاد، به مثابهی یک راهبرد برای مبارزهی سیاسی، حاصل فراز و فرودهای مبارزاتی یک ملت بود در آزمونهای سنگین تاریخی. از نهضت کمنظیر مشروطیت، تا نهصت ملی در دههی دوم و سوم خورشیدی تا صدمات و فجایع دههی شصت و هفتاد که فاجعهی کشتار هزاران آزادیخواه را که در اکثریت نزدیک به تمام خود جوانان این کشور بودند -آنهم نه در صحنهی مبارزهی مسلحانه که در اسارت و زندان- به انقلاب ایران رنگ خون زد.
برخی منتقدین دیروز و امروز اصلاحات همواره با طرح گفتمانهای غیرواقعی و برانگیزانندهای نظیر “اصلاح از بالا”، “اصلاحطلبان حکومتی”، و به اصطلاح بدیل آن که گویا “اصلاحات از پایین” بوده و هرگز مثال و شاهدی هم برایش نیاوردند، سعی کردهاند تا از اهمیت بروز این سرفصل در تاریخ سیاسی ایران بکاهند.
برای بخشی دیگراز فعالان سیاسی از نحلههای مختلف فکری، که من خود را از آنان میدانم، حمایتی که جنبش اصلاحات در دامنهی حکومت داشت، خود بخشی از آن چارهجویی ملی بود و از ضرورتهای رشد چنین پروژهای. بدون یافتن اندیشه و پایگاهی در میان حکومت، آن هم در عهد و زمانهای که استبداد با هزار چهرهی آشکار و پنهان در جامعه و حکومت زیست میکند، هرگز امکان موفقیت تا درجهای که بتوان مطالبات اجتماعی را در سطح کلان طرح کرد و قدمهایی هر چند کوچک در جهت تعدیل مصائب و دشواریها برداشت، غیر ممکن بود و خواهد بود. حرکت اصلاحطلبانه اگر نتواند نمایندگانی را به درون حکومت بفرستد و پژواکی از صدای ملت را در بالا ایجاد کند، گام های اولیه را برای موفقیت برنداشته است.
روشن است که این بحث فقط در چارچوب مبارزهی مسالمتآمیز اعتبار دارد و اساساً خود را درگیر آن بحث یا نگاهی نمیکند که جایی گذاشته است برای
تحول انقلابی. زیرا که نه صاحبان آن طرز تفکر پای بحث ما مینشینند و نه سودی از بحثهای چندین جانبه برای هیچ طرفی در کار است.
باری، این بحثهای بعضاً تکراری را که تداوم و تکرار واقعیات موجب آن است، از این بابت لازم دیدم که همهی ما این روزها در یادآوری خردادها و اندکی پیش از این، در سالگرد توطئهی حصر سران جنبش سبز، این دوگونه برخورد را در رسانههای خارج کشور شاهد بودهایم؛ و به نظر من میآید که این برخوردها به ویژه پس از تعامل برگزیدگان اصلاحات و سبز با دولت بنفش از دقت کافی برخوردار نیست.