کدام جنبش؟

بیژن صف سری
بیژن صف سری

یادآوری خاطره خیزشی که سه سال پیش از این، از پی فراوانی ظلم و به بهانه تقلب در انتخابات از سوی مردم تحت ستم ایران زمین ایجاد گردید و مردمان بر علیه ظالمان حاکم بر خود، شوریدند، نیشتر بر زخم کهنه را می ماند که جز آه، تسکینی ندارد، چرا که به رغم القا زنده بودن خیزش خرداد 88، آن هم از سوی کسانی که بنام متولیان این جنبش، مردم را به دلسری کشانده اند، این جنبش هم نیز می رود تا کم کم همچون همه جنبش های ناکام مانده در تاریخ این کهنه دیار، عقیم مانده به تاریخ بپیوندد.

بی شک هر جنبش آزادیخواهانه از به تنگ آمدن ملتی از ظلم شکل می گیردو وقتی صحبت از مرگ جنبشی می شود که می توانست ارمغان آزادی را در بر داشته باشد، کنایه به ملتی است که با ظلم پذیری، به مردگان متحرک تشبیه می شوند و این فرض بر مردم ایران خطاست ونمی توان باور کرد که مردم جان به لب رسیده از ظلم این کهنه دیار، به صرف مصادره جنبش سبزو قهر با متولیان خود برگزیده این جنبش، تن به ظلم پذیری سپرده باشند.

بی گمان جنبش سبز با همه‌ هزینه‌هایی که تا به امروز متحمل گردیده در تاریخ جنبش های دموکراسی خواهانه به‌عنوان تلاشی دیگراز مردمی که در طول تاریخ خود همواره در حسرت در آغوش گرفتن آزادی بوده اند، ثبت می‌گردد، اما آنچه امروز نمی توان کتمان کرد واز آن چشم پوشید پوست اندازی خیزش خرداد سال 88 است که کم کم فارغ ازهر رنگ و تعلق خاطر به فرد یا گروهی، میرود تا به یک جنبش ملی مبدل گردد چراکه بعد از حصر دو رهبر معنوی جنبش سبز و مصادره آن توسط افرادی که معتقد به “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” جمهوری اسلامی هستند، بر ضرورت این پوست اندازی دامن می زند.دیگر امروز همگان دریافته اند که باید طرحی نو در انداخت خاصه که طی یک سال گذشته متولیان خود برگزیده شده جنبش سبز، با موضعگیری های منفعلانه خود، همتی چشمگیر در دلسرد نمودن مردم داشته اند.با چنین اوصافی است که این پرسش مطرح می گرددکه براستی امروز کدام جنبش پویا و بالفعل درجامعه تحت ستم ایران وجود دارد که با اتکا به آن بتوان بارقه ای ازامید به آزادی را به دل ها راه داد؟

دیگراز بس که خمیازه فریاد کشیدیم، آسمانمان بی حوصله و حجم هوای شهرمان ابری است؛پس از یک قرن در پی آزادی دویدن و یک صد سال مبارزه بی سرانجام ، اکنون باز هم در جایی ایستاد ه ایم که نا کجا اباد است ، و چون واماندگان به دام چه کنم، همه گان لب دوخته ایم و نظاره گر فنای خویش و سرزمین بر جای مانده از نیاکانمان هستیم؛ ساکن و بی تحرک اما به بهانه سالگرد جنبشی رو به اضمحلال پای می کوبیم ومدیحه سرایی می کنیم و این در حالی است که پس از یک سال حصر دو اسطوره ی جنبش، همتی جز نامه نگاری ها و الله اکبر گفتن های هر از گاه بر پشت بام های خانه ها نداشته ایم. براستی کدام جنبش؟

امروز دیگر بر همه آنهایی که گمان می کردند با دستگیری دو رهبر معنوی خیزش 88، اقایان موسوی و کروبی، جنبش از حرکت باز نمی ایستد ثابت گردید که این جنبش قائم به رهبری بوده است. حتی تشکیل “شورای هماهنگی راه سبز امید” که توسط گروهی نامشخص و غیابی بوجود آمده، هم نتوانست جنبش را با همان حالت لنگان لنگان رفتنش به سوی آزادی هدایت کند؛چه فرصت هایی که ساده انگارانه از کف دادیم و در مقابل، هر روز ناظر تحلیل هایی در باره چرایی کاهش حضور بالفعل مردم در فراخوان ها هستیم و این در حالی است که با توجه به شرایط امروزکشور، حضور فعال جنبش در صحنه بیش از گذشته ضرورت دارد. اما با این همه، میل به آزادی ملت ایران با مصادره جنبشی که با حصر دو سکاندار آن به سکون رسیده است، پایان نمی گیردو اگر چه امروز سکوت معنا داری در جامعه حاکم است، اما می توان امید داشت که عنقریب از پس این خموشی، جنبش ملی وهمگانی در حال شکل گرفتن است که فارغ ازهر رنگ و تمایلات گروهی و حزبی، محدود به کلان شهرهایی چون تهران نیز نخواهد بود و بار دیگر جهان را از میل به آزادی ملت ایران شگفت زده خواهد کرد. از هم اکنون هرم نفسهای این خیزش ملی احساس می شود و این قیام ملی، جنبش بی زوال است.