محمدحسین لطیفی متولد 1341 تهران است. فعالیت هنری خود با نقاشی، مجسمه سازی و نقاشی متحرک شروع کرد و سپس وارد عرصه فیلمسازی حرفه ای شد. دستیار کارگردانی، طراحی صحنه، چهره پردازی و فیلمنامه نویسی را آزمود و در سال 1379 اولین فیلم بلندش را به نام عینک دودی کارگردانی کرد. کار بعدی اش دختر ایرونی نیز با توفیق نسبی روبرو شد و هم اکنون آخرین فیلمش توفیق اجباری بر پرده سینماهاست. آخرین فیلمساز چهل و پنج ساله ای که به گفته خودش “فقط تا 51 سالگی” فیلم خواهد ساخت…
توفیق اجباری
کارگردان: محمد حسین لطیفی. نویسنده: پیمان عباسی. مدیر فیلمبرداری: محمدرضا سکوت. تهیه کننده: سید کمال طباطبایی. بازیگران: محمدرضا گلزار، باران کوثری، رضا عطاران، نیوشا ضیغمی، بهاره رهنما.
رضا گلزار بازیگر سینما پس از جدایی از همسرش قصد ازدواج مجدد دارد، اما ابتدا باید همزیستی با پدر زن و برادر زن طفیلی صفت اش را نیز بپذیرد و همین امر باعث بروز تعارض هایی در زمینه کاری و اجتماعی برای وی فراهم می کند.
مصائب کمیک یک بازیگر سینما
سوء استفاده در سینمای ایران به اوج خود می رسد و مسئولین سینمایی هم که زمام این امر را برعهده دارند در عمل به این سوء استفاده ها دامن می زنند. فیلم توفیق اجباری از همان مصداق های فیلمفارسی است که امروز در سینمای ایران بسیار رواج پیدا کرده است. فیلمی را محمد حسین لطیفی کارگردانی کرده که بیش از سینما یک تبلیغ مسلم برای محمدرضا گلزار است. فیلم ساخته شده تا علاقمندان گلزار او را 90 دقیقه روی پرده سینما ببینند و جاهایی هم که احتمالاَ از او خسته می شوند رضا عطاران معروف تلویزیون با کمی خوشمزگی به داد فیلم برسد و به این ترتیب سرو ته فیلم هم بیاید.
جالب اینجاست که چنین فیلمی زمانی هم که پای بحث و نقد به میان می آید خود را منتسب به سینمای رایج هالیوود می داند و کارگردانش در توجیه کاری که کرده هزار عنوان فیلم خارجی را ردیف می کند و فیلم خود را پشت آنها پنهان می کند.
محمد حسین لطیفی امسال فیلم توفیق اجباری را بعد از فیلم جنگی روز سوم ساخت. او که سال گذشته به مدد روز سوم توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره فیلم را به دست آورد مجوز ساخت چنین فیلمی را هم دریافت کرد که در ظاهر خود را حرفه ای نشان بدهد و ثابت کند به اصطلاح توانایی ساخت هر فیلمی را دارد و نباید فراموش کنیم اگر روز سوم ساخته نمی شد از مجوز ساخت چنین فیلمی هم خبری نبود. در داستان ساخت و ساز سالن های سینما قانونی وجود دارد که هرکس می خواهد پاساژ بسازد اگر درون این پاساژ یک سالن سینما هم بسازد به او تخفیف ویژه می دهد و حکایت بده بستان لطیفی با مسئولین هم حاصل چنین تفکری است.
مهمترین مشکل فیلم توفیق اجباری این است که ما با فیلمی واقعگرایانه رو به رو هستیم. فضا نه سوررئال است و نه فانتزی. اما تمامی آدم های فیلم شیرین عقل هستند. شخصیت اصلی فیلم یعنی گلزار بازیگر سینما هم بسیار منگ است. معلوم نیست جایگاه این همه آدم مشنگ در جامعه ما کجاست؟ آدم هایی که زندگی خود را به سختی اداره می نمایند چگونه می توانند در اداره جامعه نقش داشته باشند. طرح و توطئه فیلم هم بیشتر شبیه و در سطح دبیرستان های هنرآموزی طراحی شده است.برای نمونه زمانی که گلزار و سیمین به سفارت فرانسه برای انجام کاری رفته اند، لیدا هم از آنجا سر درمی آورد.
لیدا بلافاصله بدون هیچ معطلی با دوربین تلفن همراهش از آنها عکس می اندازد و شب هنگام وقتی سیمین مشغول تعریف از گلزار است در همان لحظه لیدا سر می رسد و عکس ها را به وی نشان می دهد و یا زمانی که فیلم یک برگ برنده در فیلمنامه رو می کند. گاف ها و سوراخ های فیلمنامه آنقدر زیاد است که کار به بررسی نقاط ضعف موجود در کارگردانی و تصویر پردازی نمی رسد. همه عوامل فیلم در خدمت گلزار هستند. تمامی دکوپازها در نماهای دو نفره به نفع این بازیگر است [حتی فیلمنامه سر صحنه چندبار به خاطر بهتر دیده شدن گلزار تغییر کرده]. اینکه بازیگری مطرح شود و مردم او را دوست داشته باشند اصلا مسئله ای خلاف عرف استاندارد های سینمایی جهان نیست. اما با بضاعت سینمای ایران و نحوه ارائه اش می شود همان تقلید هایی که ما از سینمای هالیوود انجام می دهیم. گلزار در فیلم یک بازیگر است درحالی که ما او را هیچگاه جز صحنه های ابتدایی فیلم سر صحنه نمی بینیم. در ازای آن فیلم پر از پلان های تکراری است.
لطیفی فیلم های پرفروشی را کارگردانی کرده است. در تلویزیون هم بین مدیران از اقبال خوبی برخوردار است. بنابراین هیچگاه بی کار نمامده و نمی ماند. اما اگر کارنامه اش را بنگریم همواره عناصری وجود داشته اند که به او در موفقیت تجاری فیلم هایش کمک کرده اند. او هیچ گاه به تنهایی نتوانسته عامل فروش یک فیلم باشد. بنا براین اگر انتخاب عوامل را کاملا تحت اختیارات او بدانیم وی کارگردانی موفق در چیدن آدم ها کنار یکدیگر است.
فیلم توفیق اجباری خوب می فروشد و سلیقه مخاطبان را به شدت با سرعتی که صفرهای مقابل رقم فروش بالا می رود، کاهش می یابد. سلیقه ای در سطح سریال های روتین طنز تلویزیونی. این یک هشدار جدی و بسیار خطرناک است.