ایران اسلامی و خوش اقبالی چین و روسیه

سعید رضوی فقیه
سعید رضوی فقیه

حالا معلوم شد اینکه گفته ایم در نظام سیاسی حاکم بر ایران دیگر از وصف “اسلامی” جز اسمی باقی نمانده چندان بیراه نبوده است .مسلمانان در شمال شرقی چین ده ده به خاک و خون می افتند اما رهبران و دولتمردان ام القرای جهان اسلام که خود را وکیل تسخیری همه ملت های مسلمان می دانند دم بر نمی آورند و اعتراضی نمی کنند و حتی هواداران خود را به یک راهپیمایی تشریفاتی پس از آیین نماز جمعه هم فرمان نمی دهند.

سهل است رسانه ملی که ذره بین گرفته و در چهار گوشه خاک، موارد نقض حقوق بشر را از سوی غربیان رصد می کند تا ثابت شود حکومت ما در این میدان تنها نیست ؛ حادثه بزرگ سرکوب مسلمانان چین را با لاپوشانی شرم  آور به فراموشی عمدی می سپارد تا مردم از خود نپرسند چرا دولت و حکومتی که مدعی مدیریت جهان است در باره حوادث مهم یک قسمت مهم از جهان، نفس هم نمی کشد و به بهانه داخلی بودن مسائل یاد شده حتی جرات اعتراض را هم به خود نمی دهد.

در روزهای پایانی تابستان پنجاه و هفت یکی از رهبران چین کمونیست در سفری رسمی جهت گسترش روابط با رژیم شاه به تهران آمد و در حالی که بر خون شهیدان جمعه سیاه پا می نهاد با ملکه دست داد.چینی ها که پیش از آن در زمانه نیکسون با امپریالیسم امریکا نرد عشق باخته و بند ناف استراتژی ملی خود را از ایدئولوژی جهانی بریده بودند در فهم این نکته محق بودند که امنیت و منفعت ملی بر مصلحت و واقعیت استوار است و نه بر جزمیات ایدئولوژیک اما در تشخیص مصداق جزئی این اصل کلی، راه خطا پیمودند چرا که شاه رفتنی بود و سلطنتش در حال زوال.

شاهد خطای چینی ها انکه بلافاصله پس از سفر یاد شده یک شعار خود جوش به یکباره از ذهن میلیون ها ایرانی تراوید و بر زبانشان جاری شد که حکایت از بی اعتمادی مردم ایران به همه ابر قدرتها حتی “جمهوری مردمی چین” داشت. مردم در راهپیمایی ها شعار می دادند “چین؛ شوروی؛ امریکا؛ دشمنان خلق ما” تا با همه ابر قدرتها از هر مرام و مسلک مرزبندی کرده باشند.

پس از پیروزی انقلاب هم شعار “نه شرقی نه غربی” بیانگر سیاست جمهوری نو پای اسلامی در نفی سلطه همه ابرقدرتها بود و از همین رو جمهوری اسلامی ایران در اوج بحرانهای خود و در حالی که در مرزهای غربی با صدام می جنگید، دست از حمایت مجاهدان افغان در مرزهای شرقی نکشید و آنان را در مقابله با شوروی اشغالگر تنها نگذاشت. تاوان این مبارزه همزمان در چند جبهه اما سنگین بود و صدام در جنگ با ما هم از آواکس های امریکایی عربستان و میراژها و سوپر اتانداردهای اهدایی فرانسه بهره می برد، هم از میگ ها و موشکهای روسی .در ان روزها انقلاب ایران و نظام بر آمده از آن واقعا نه شرقی بود نه غربی و در اوج مبارزه با امپریالیسم غرب، حاضر به رودربایستی با سوسیال امپریالیسم شرق نبود.شاید خیلی ها از یاد برده باشند اما در تاریخ ثبت است که رهبر فقید انقلاب ایران در پیام نوروزی فروردین پنجاه و نه با شفافیت تاکید کرد که: “خطر شرق تجاوزگر از غرب جنایتکار کمتر نیست.”

اما چرخ روزگار گشت و دولتمردان جمهوری اسلامی نیز بالاخره دریافتند سیاست در عالم واقعیات جریان داردو از قوانین و سنت های خاص این عالم پیروی می کند و نادیده انگاشتن هر یک از این سنت ها، دشواری های بزرگ ببار می آورد . با این همه اما این واقع بینی به واقعگرایی منجر نشد، بلکه به سوی نوعی دو گانه گرایی راه برد و در نهایت نیز سیاست خارجی جمهوری اسلامی به جای اعتدال و توازن، به سر درگمی و تناقض دچار شد .

داستان سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نوسانات آن میان آرمان گرایی و واقعگرایی داستان پر آب چشم است و جای دیگر باید بدان پرداخت اما آنچه این جا گفتنی است، دروغ و فریب زمامدارانی است که بیرق اسلام خواهی بر افراشته و از این علمداری خودخوانده نامی به هم زده و نانی به کف آورده اند اما به لوازم اصلی و آشکار شعارها و ادعاها پایبند نمانده و هر کجا منفعت اقتضاء کند فرصت طلبانه عهد شکسته و بر خون مسلمانان مظلوم پا نهاده و با قاتلان ایشان دست داده اند.

از مثلث شوم غارتگران بین المللی که در صدر انقلاب اسلامی دشمنان خلق ما بوده اند، امریکا همچنان و دست کم به قصد مصارف داخلی شیطان بزرگ است اما چین و روسیه با خوش اقبالی از لیست سیاه به در آمده اند و مدعی العموم های منافع مسلمین جهان در تبعیضی آشکار از حمایت مسلمانان این دو کشور به بهانه عدم مداخله در امور داخلی سرباز زده و می زنند.

ابتدا در ماجرای کشتار بی رحمانه مسلمانان چچن به دست دولت روسیه که پیشینه ای خوش تر از دولت های انگلیس و امریکا در تاریخ معاصر ما ندارد این دم خروس آشکار شد و اینک در ماجرای کشتار مسلمانان چین تشت رسوایی جناب “جهان گیر” از  بام افتاده که حتی حاضر به موضعگیری صریح و شفاف هر چند ملایم و معتدل نیست. نمی دانم رهبران جمهوری اسلامی می دانند یا نه که بسیاری از مسلمانان سین کیانگ صد ها سال است مطابق با فتوی ابو حنیفه نماز خویش را به پارسی می گزارند و از این رهگذر با ما هم پیوند دینی دارند وهم پیوند فرهنگی و بنابر این جا داشت زمامداران ام القرای جهان اسلام که در هر معرکه خود را یک پای ثابت ماجرا می انگارند از ترکان پارسی گوی دارالاسلام سین کیانگ نیز حمایت می کردند و گوش خود را بر فریاد مظلومانه این مردم نمی بستند؟

راستی مگر از پیامبر اسلام روایت نشده اگر کسی صبح از خواب برخیزد و به امور و مسائل مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نیست؛ مگر از ایشان روایت نشده که هر کس دادخواهی مسلمانی را بشنود و به فریاد او نرسد مسلمان نیست؛ پس چرا رهبران جمهوری اسلامی در برابر مظلومیت خونبار مسلمانان شرق چین ساکت و بی اعتنا نشسته اند؟و چگونه می توان بر مسلمانی بزرگانی که به طمع تداوم روابط حسنه با چین بر کشتار بی رحمانه مسلمانان چشم بسته اند شک نکرد.  وقتی برای حفظ قدرت، خون مسلمانان بی گناه معترض را در تهران می ریزند چه انتظار دلسوزی برای خون پاک مسلمانان چین و چچن که هزاران فرسخ آن سو تر در سر زمینی دور دست ریخته می شود می توان داشت.