در خاطرات نویسنده بزرگ کشورمان بزرگ علوی، درباره دهخدا خواندم که: استاد ( دهخدا ) گاهی به سراغ ما هم می آمد. تابستان ها در کافه ای در یکی از کوچه های لاله زار واقع در باغی جمع می شدیم… در این باغ خیابانی بود نیمه تاریک که به حوض آبی منتهی می شد و دور آن گلدان های شمعدانی چیده بودند. یک شب که ما در فاصله ده متری از این منظره نشسته بودیم و نق می زدیم و خیال می کردیم می توانیم گیتی را هموار کنیم، استاد همه حرف های ما راشنید و فهمید که همه ی ما، از اوضاع ناراضی هستیم وانتقاد می کنیم و بد می گوئیم، آن شب استاد نگاهی به حوض آب که بر فراز آن یک چراغ برق آویزان بود و نور می افشاند انداخت و گفت: چه تان است، بچه ها؟ چرا آنقدر غم می خورید؟ نگاهی از همین دور به این گلها بیندازید که در پرتو چراغ، چقدر زیبائی و طراوت و صفا پخش می کند. چرا آنقدر نزدیک می روید؟. هر یک از این پشه ها هزارها میکروب مالاریا و حصبه و مطبقه در نیش دارند. بگذارید آنها کار خود را بکنند. شما هم کنار بنشینید وزیبائی و صفا را تماشا کنید. (نقل به مضمون ).
حال حکایت برخی از دوستا ن بی اطلاع از بازی های سیاست را می ماند، که بی جهت و بدون آگاهی از مکر سیاست، خود را در معرض گزند نیش پشه های مهلکه سیاست قرار می دهند با این امید که آب رفته را به جوی باز گردانند که اگر هم چنین شد، نام نیکی هم از خود بعنوان ناجی و قهرمان، در مبارزات حق طلبانه برای کسب آزادی، باقی گذارند غافل که امروزه، در آشفته بازار سیاست، مطاعی جز دورغ و مکر و حیله نمی فروشند و هر چه به دیده می آید، نه آزادی که سرابی در کویر خشک و لم یزرع است.
شاید گروهی بر این قلم، عارض شوند و به طعنه، خرده گیرند که مگر بدون مبارزه هم به وصال آزادی می توان رسید؟ که از قدیم این پند بزرگان بوده است که حق گرفتنی است و در تمام طول تاریخ مبارزات حق طلبانه ملت ها، مردمی با دست بر روی دست نهادن، به آزادی و استقلال دست نیافتند، آنچنانکه پیشنیان این کهنه دیار هم جز این راه نرفته اند.
این درست اما در پاسخ، این نگارنده کمترین هم خواهم گفت، آنچه از میارزه در راه آزادی و حق خواند ه و شنیده ایم، همه متعلق به زمانی است که امروز جز در تاریخ و افسانه ها یافت نمی شود، چرا که نه زمانه، زمانه نیاکانمان است و نه ما چون پیشینیان خود، مانند هستیم. نقل است روزی ظل السلطان بر سر طویله ایلخان بختیاری، حسینقلی خان رفت، بعد از آنکه ایلخان بختیاری، نژاد اسب هایش را یکی یکی برای او شرح داد، ظل السلطان آهی کشید و گفت : خان، واقعا آن اسب هایی چون رخش و سمندر و شبدیز کجا رفتند ؟ چرا دیگر نژاد شان نیست ؟ خان بختیاری جواب داد : حضرت والا، آن اسبها را مردانی چون رستم و پرویز، سوار شدند و همراه خود بردند.
حال چرا نه زمانه و نه ما، همچون گذشته و پیشینینمان نیستیم، به دو دلیل است که به اختصار و به اشاره در ذیل خواهم گفت:
اول : سی سال از آنچه به اشتباه انقلابش می خوانیم می گذرد و هنوز در گرداب همان آرزوهای محالی بسر می بریم که در حسرتش، از یک قرن پیش، مردم این کهنه دیار، سینه ها به زخم خنجر و شمشیر و گلوله ها، سپر کردند تا عدالت خانه ای باشد و خانه ملتی به پا گردد، اما دریغ از قانون و فریاد رسی، طرفه آنکه بعد از هر تغیر و تحول درنظام و حکومت این گستره تاریخی، دست کم نیم قرن درظلم پذیر باقی ماندیم تا دریابیم:
گفتم مگر از کعبه نشانی یابیم
دیدم که تمام راه ترکستان است
حال آنکه پیشینیان این اب و خاک این چنین نبودند، و هرگز تن به ظلم پذیری نداده و امروز را به فردا وا نمی نهادند و در اوهام بسر نمی بردند تا چشم براه قهرمان و یا ناجی باشند، با همین اندک گفته که آمد، و ایضا با مطالعه در تاریخی که امروز چون قصه را می ماند، خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل را.
دوم : به قول عوام، دوره، دوره نامردی است که این واژه (نامردی ) را، امروزمی توان مترادف با سیاست دانست چرا که به شهادت آنچه در این سی سال بر ما روا داشتند، جز این نبوده است که اول در آسمان، نشان از عکس رخ یار می دهند و امروز کار را به کندو کاو در مزبله سیاست و زد و بند های پشت پرده می رسانند و هر روز با یک افشاگری، پایه های ایمان ملتی را می لرزانند تا بدانجا که تشخیص دوست و دشمن بسیار سخت می گردد که برای نمونه نگاه کنید به آمار صادرات آمریکا به کشورمان که درست بعد از تروریست خواندن ایران از سوی این شیطان بزرگ، ده برابر می شود و این در حالی است که تمام دنیا بنا به خواست این ابر قدرت از تجارت و معامله با ایران منع می شوند و از سوی دیگر دولتمردانمان نیز علا رغم دشمن خواندن این ابر قدرت در سی سال گذشته، در خفا با شیطان بزرگ به معامله می نشینند آنچنانکه در همین چند شب پیش ( شنبه شب 22 تیر ماه ) در VOA آمریکا، که امروزه مرجع اخبار گروهی از ایرانیان شده است، در مصاحبه ای با یکی از مقامات باز نشسته وزارت خارجه آمریکا، حکایت دید و یازدید های پنهانی و بعضا آشکاراین رجل سیاسی آمریکایی با دولتمردان کشورمان، بر ملا می شود که البته شاید این هم به نوعی از بازیهای سیاست باشد برای تخریب رقیب، اما با قطع برنامه دو رسانه تصویری اپوزیسیون خارج از کشور که به سادگی خوردن یک لیوان آب، در پی توافقی نهانی از ادامه کار در ماهواره هات برد، باز می مانند، حکما باید به خوش باوری خود تردید نمائیم و باور کنیم گفته های دولتمردانمان را که احتمال حمله شیطان بزرگ به کشورمان را، شوخی بیش نمی دانند.
حال با چنین اوصافی آیا پند استاد دهخدا را نباید آویزه گوش کرد که می گفت، باید کنار نشست و تماشاگر بود؟