باید کنار نشست و تماشاگر بود

بیژن صف سری
بیژن صف سری

در خاطرات نویسنده بزرگ کشورمان بزرگ علوی، درباره دهخدا خواندم که: استاد ( دهخدا ) گاهی به سراغ ‏ما هم می آمد. تابستان ها در کافه ای در‏‎ ‎یکی از کوچه های لاله زار واقع در باغی جمع می شدیم… در‎ ‎این ‏باغ خیابانی بود نیمه تاریک که به حوض آبی منتهی می شد و‏‎ ‎دور آن گلدان های شمعدانی چیده بودند. یک ‏شب که ما در فاصله ده متری از این منظره‎ ‎نشسته بودیم و نق می زدیم و خیال می کردیم می توانیم گیتی را‏‎ ‎هموار کنیم، استاد همه حرف های ما راشنید و فهمید که همه ی ما، از اوضاع ناراضی هستیم وانتقاد می کنیم ‏و بد می‎ ‎گوئیم، آن شب استاد نگاهی به حوض آب که بر فراز آن یک چراغ برق آویزان بود‎ ‎و نور می افشاند ‏انداخت و گفت: چه تان است، بچه ها؟ چرا‎ ‎آنقدر غم می خورید؟ نگاهی از همین دور به این گلها بیندازید که‎ ‎در پرتو چراغ، چقدر زیبائی و طراوت و صفا پخش می کند. چرا آنقدر‎ ‎نزدیک می روید؟. هر یک از این ‏پشه ها هزارها میکروب مالاریا و‎ ‎حصبه و مطبقه در نیش دارند. بگذارید آنها کار خود را بکنند‎. ‎شما هم کنار ‏بنشینید وزیبائی و صفا را تماشا کنید. (نقل به مضمون )‏‎.‎

حال حکایت برخی از دوستا ن بی اطلاع از بازی های سیاست را می ماند، که بی جهت و بدون آگاهی از ‏مکر سیاست، خود را در معرض گزند نیش پشه های مهلکه سیاست قرار می دهند با این امید که آب رفته را ‏به جوی باز گردانند که اگر هم چنین شد، نام نیکی هم از خود بعنوان ناجی و قهرمان، در مبارزات حق طلبانه ‏برای کسب آزادی، باقی گذارند غافل که امروزه، در آشفته بازار سیاست، مطاعی جز دورغ و مکر و حیله ‏نمی فروشند و هر چه به دیده می آید، نه آزادی که سرابی در کویر خشک و لم یزرع است.‏

شاید گروهی بر این قلم، عارض شوند و به طعنه، خرده گیرند که مگر بدون مبارزه هم به وصال آزادی می ‏توان رسید؟ که از قدیم این پند بزرگان بوده است که حق گرفتنی است و در تمام طول تاریخ مبارزات حق ‏طلبانه ملت ها، مردمی با دست بر روی دست نهادن، به آزادی و استقلال دست نیافتند، آنچنانکه پیشنیان این ‏کهنه دیار هم جز این راه نرفته اند.‏

این درست اما در پاسخ، این نگارنده کمترین هم خواهم گفت، آنچه از میارزه در راه آزادی و حق خواند ه و ‏شنیده ایم، همه متعلق به زمانی است که امروز جز در تاریخ و افسانه ها یافت نمی شود، چرا که نه زمانه، ‏زمانه نیاکانمان است و نه ما چون پیشینیان خود، مانند هستیم. نقل است روزی ظل السلطان بر سر طویله ‏ایلخان بختیاری، حسینقلی خان رفت، بعد از آنکه ایلخان بختیاری، نژاد اسب هایش را یکی یکی برای او ‏شرح داد، ظل السلطان آهی کشید و گفت : خان، واقعا آن اسب هایی چون رخش و سمندر و شبدیز کجا رفتند ‏؟ چرا دیگر نژاد شان نیست ؟ خان بختیاری جواب داد : حضرت والا، آن اسبها را مردانی چون رستم و ‏پرویز، سوار شدند و همراه خود بردند.‏

حال چرا نه زمانه و نه ما، همچون گذشته و پیشینینمان نیستیم، به دو دلیل است که به اختصار و به اشاره در ‏ذیل خواهم گفت:‏

اول : سی سال از آنچه به اشتباه انقلابش می خوانیم می گذرد و هنوز در گرداب همان آرزوهای محالی بسر ‏می بریم که در حسرتش، از یک قرن پیش، مردم این کهنه دیار، سینه ها به زخم خنجر و شمشیر و گلوله ها، ‏سپر کردند تا عدالت خانه ای باشد و خانه ملتی به پا گردد، اما دریغ از قانون و فریاد رسی، طرفه آنکه بعد از ‏هر تغیر و تحول درنظام و حکومت این گستره تاریخی، دست کم نیم قرن درظلم پذیر باقی ماندیم تا دریابیم:‏

گفتم مگر از کعبه نشانی یابیم ‏

دیدم که تمام راه ترکستان است ‏

حال آنکه پیشینیان این اب و خاک این چنین نبودند، و هرگز تن به ظلم پذیری نداده و امروز را به فردا وا نمی ‏نهادند و در اوهام بسر نمی بردند تا چشم براه قهرمان و یا ناجی باشند، با همین اندک گفته که آمد، و ایضا با ‏مطالعه در تاریخی که امروز چون قصه را می ماند، خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل را.‏

دوم : به قول عوام، دوره، دوره نامردی است که این واژه (نامردی ) را، امروزمی توان مترادف با سیاست ‏دانست چرا که به شهادت آنچه در این سی سال بر ما روا داشتند، جز این نبوده است که اول در آسمان، نشان ‏از عکس رخ یار می دهند و امروز کار را به کندو کاو در مزبله سیاست و زد و بند های پشت پرده می ‏رسانند و هر روز با یک افشاگری، پایه های ایمان ملتی را می لرزانند تا بدانجا که تشخیص دوست و دشمن ‏بسیار سخت می گردد که برای نمونه نگاه کنید به آمار صادرات آمریکا به کشورمان که درست بعد از ‏تروریست خواندن ایران از سوی این شیطان بزرگ، ده برابر می شود و این در حالی است که تمام دنیا بنا به ‏خواست این ابر قدرت از تجارت و معامله با ایران منع می شوند و از سوی دیگر دولتمردانمان نیز علا رغم ‏دشمن خواندن این ابر قدرت در سی سال گذشته، در خفا با شیطان بزرگ به معامله می نشینند آنچنانکه در ‏همین چند شب پیش ( شنبه شب 22 تیر ماه ) در ‏VOA‏ آمریکا، که امروزه مرجع اخبار گروهی از ایرانیان ‏شده است، در مصاحبه ای با یکی از مقامات باز نشسته وزارت خارجه آمریکا، حکایت دید و یازدید های ‏پنهانی و بعضا آشکاراین رجل سیاسی آمریکایی با دولتمردان کشورمان، بر ملا می شود که البته شاید این هم ‏به نوعی از بازیهای سیاست باشد برای تخریب رقیب، اما با قطع برنامه دو رسانه تصویری اپوزیسیون خارج ‏از کشور که به سادگی خوردن یک لیوان آب، در پی توافقی نهانی از ادامه کار در ماهواره هات برد، باز می ‏مانند، حکما باید به خوش باوری خود تردید نمائیم و باور کنیم گفته های دولتمردانمان را که احتمال حمله ‏شیطان بزرگ به کشورمان را، شوخی بیش نمی دانند. ‏

حال با چنین اوصافی آیا پند استاد دهخدا را نباید آویزه گوش کرد که می گفت، باید کنار نشست و تماشاگر ‏بود؟‎ ‎