محمد جواد ظریف از معدود کارشناسان وزارت خارجه و دستگاه دیپلماسی ایران است که سابقه و تجربه دیپلماتیک و نیز تحصیلات مرتبط با کار وزارت خارجه دارد. وزارت خارجه آمریکا او را می شناسد و او پای ثابت ۹ دور کنفرانس بین المللی مربوط به تشکیل دولت افغانستان و توافق بر سر آینده سیاسی دولت این کشور، طی ۱۱ سال گذشته بوده است. او از متوسط دیپلمات های شعار زده ایرانی، هم بیشتر مذاکره می داند، هم بهتر چانه زنی می کند و معامله کردن با او به دلیل روابطی که با رهبر جمهوری اسلامی دارد نتیجه ملموس تری به بار می آورد. او به قدری در محافل سیاسی آمریکا حضور داشته است که یک بار به مزاح به او گفته اند احتمالا قصد دارد در انتخابات آمریکا شرکت کند.
امروز هدایت سیاست خارجی در هم شکسته ایران بر عهده ظریف گذاشته شده تا در صورت امکان کشور را از سراشیبی که به آن دچار شده است ـ “اگر شد”ـ نجات دهد. عبارت “اگر شد” را به این دلیل به کار می برم که بیرون آمدن ایران از بحران بین المللی ناشی از صدور چهار قطعنامه شورای امنیت که مدیریت دیپلماسی احمدی نژاد در شکل گیری آن نقش اساسی داشته، بیشتر به امر محال می ماند تا محال. به عبارت دیگر، ماموریت ظریف مانند آن است که موظف شده باشد با مهندسی معکوس هر آنچه را که طی چهار سال گذشته علیه ایران از ته یک قیف باریک خارج و صادر شده دوباره از ته همان قیف به آن بازگرداند.
هفته گذشته او مانیفست خود را برای اداره وزارت خارجه منتشر کرد. مفاد این مانیفست به گونه ای تنظیم شده که به پایه ریزی یک وزارت خارجه از نقطه صفر، پس از دورانی از جنگ سراسری و ویرانی بیشتر شبیه است تا اصلاح وزارت خارجه کشوری که قبلا وزیر داشته است.ادبیات برنامه منتشر شده ظریف مروری کلی بر سر فصل هایی است که یک وزارت خارجه به آن نیاز دارد و به همین دلیل همانند واحد های درسی دانشجویان سال اول علوم سیاسی، ابتدا تعاریف از سیاست خارجی را مطرح می کند و سپس راهکارهایی بسیار کلی را برای آینده ارائه می دهد که تفاسیر مختلفی از آن به دست می آید.
او تاکید می کند که “مفهوم قدرت در جهان امروز با تحول محتوایی مواجه شده است. گذار از تمرکز بر قدرت نظامی سنتی به سایر ابعاد نوظهور قدرت، اصالت یافتن مشخصه های فرهنگی، هنجاری، گفتمانی و اشاعه معانی غیر نظامی قدرت مانند قدرت اقتصادی، قدرت تکنولوژیک، قدرت نرم، قدرت بازیگری و قدرت اجماع سازی از نمادهای این تحول است.” او نتیجه گیری می کند که به دلائل فوق فضا برای قدرت های منطقه ای ازجمله جمهوری اسلامی ایران به طرز بی سابقه ای باز شده است… اما اشاره ای به این ندارد که آیا سیستم سیاسی ایران و همه نهادهای درگیر در سیاست خارجی نیز درک مشابهی از فضای جدید بین الملل دارند یا اینکه فضای جدید جهانی و ذهنیت نهادهای موازی ایرانی هر کدام به یک سو می روند.
ظریف در مانیفست خود تاکید می کند که دوران انزواجویی ارادی و داوطلبانه در روابط بین الملل سپری شده و عدم نقش آفرینی و یا غیاب در عرصه های منطقه ای و بین المللی نه یک امتیاز که نوعی نقطه ضعف و کاستی محسوب می شود. حاصل این فرایند، گرایش به رفتارهای جمعی و چندجانبه گرایی بوده است.
به رغم تلاشی که مانیفست جدید ظریف به خرج می دهد تا طرحی مدرن برای وزارت خارجه ارائه دهد به یکباره تاکید می کند که “پیام جهانی مردم سالاری دینی و رسالت جهانی تعریف شده در قانون اساسی هویتی تأثیرگذار از ایران ساخته است که امکان فراتر رفتن گستره حضور و نفوذ ایران از یک قدرت میانی و منطقه ای را فراهم می سازد.”
طرح ظریف برای وزارت خارجه سپس ادعا می کند که “موفقیت حرکت های مردمی در منطقه، چالش های فراروی حکومت های سکولار اسلام گرا و ضرورت تبیین الگوی بومی مردم سالاری دینی فرصت مناسبی برای تبیین و ارائه مدل ایرانی گفتمان انقلاب اسلامی فراهم کرده است.”
ظاهرا آقای ظریف با تجربه و اشرافی که بر مسائل منطقه دارد عمدا از یاد برده است که از قضا یکی از علل مهم قیام های مردمی در منطقه خاورمیانه، هراس از این است که به سرنوشتی شبیه مردم ایران دچار شوند. آقای ظریف و همکاران او حتما می دانند که نفرت از آمریکا و فرار از الگوهایی که منجر به شکل گیری حکومت های تک صدایی مانند ایران شود از موضوعات مهمی است که حداقل تظاهر کنندگان در مصر و ترکیه بر آن تاکید داشته اند. تیم ظریف حتما اذعان می دارد که یکی از علل مهم سقوط محمد مرسی و اغتشاش در مصر، اعتراض مردم به این بود که سیاست های او مصر را به سرنوشت ایران دچار می کند پس باید حتما در مقابل او ایستاد.
با وجود تاکید مانیفست ظریف بر عقلانیت و خرد جمعی، تدبیر و ابتکار عمل در سیاست خارجی، استقامت در پاسداری از منافع و آرمان ها، صلح طلبی و عدالت خواهی و همچنین صداقت، پاسخگویی و اصلاح پذیری در سطح ملی، به نظر می رسد او با طرح موضوعی همانند مردم سالاری دینی به یکباره از منطق کارشناسی فاصله می گیرد و به فضای شعاری دوران وزرای خارجه قبلی یا به فضای شرکت کنندگان در نماز جمعه نزدیک می شود که پس از برگزاری نماز در یکی دو تا تظاهرات مربوط به موضوعات خارجی ـ مثلا بحران غزه - شرکت می کنند تا شب در اخبار ساعت ۸ شب از آن استفاده شود. شاید هم محمد جواد ظریف محدودیت های خاص و بازیگری خاص خود را دارد که باید صبر کرد و فرجام آن را دید.
مانیفست ظریف در مورد راهکارهای خروج از بحران هسته ای تاکید می کند که “حل و فصل تدریجی و هوشمندانه موضوع هسته ای با حفظ حقوق و دستاوردهای علمی کشور نیاز به اجماع سازی داخلی بر اساس فهم مشترک، شفاف سازی شرایط و توقعات، تعیین شفاف اهداف، توافق بر روی دستاوردهای ممکن، توافق بر روی هزینه های قابل قبول، توافق در مورد زمان بندی واقع بینانه دارد.” در واقع مانیفیست ظریف برای اداره بحران مذاکرات هسته ای به صورت ضمنی بر این اشاره دارد که ظاهرا کسی دقیقا نمی داند در بخش فعالیت های هسته ای یا مثلا موشکی ایران جه می گذرد یا ابتدا و انتهای اهدافی که برای آن تعریف شده است کجاست. منظور مانیفیست ظریف این است که ابتدا او و نیز شخص رئیس جمهور باید در جریان واقعیت فعالیت های هسته ای ایران قرار بگیرند تا معلوم شود واقعا و به دور از فضاهای شعاری نماز جمعه ای، ایران در کجا و کدام بخش از فعالیت های هسته ای قرار دارد و احتمالا قرار است وارد چه مرحله ای شود. اینکه چه کسانی و چند نفر در جریان این فعالیت ها در ایران قرار دارند و طراحی های تئوریک آن در کجاها و از سوی چه نهادهایی انجام شده موضوعاتی است که ممکن است از کاه تا کوهی از دستاوردهای علمی و فنی حساسیت برانگیز با هم فاصله داشته باشد.
عباراتی که مانیفیست ظریف برای مطرح کردن موضوع مدیریت مذاکرات هسته ای به کار برده بسیار حساب شده و دقیق، اما ابهام برانگیز انتخاب شده است. این عبارات حاکی از این است که واقعا شاید تعداد کسانی که در جریان تمام واقعیت های فعالیت هسته ای قرار دارند کمتر از تعداد انگشت های یک دست باشد و شاید هم هریک در جریان فقط یک بخش از آن قرار دارند. همانند روحانی که تاکید کرده بود باید سانتریفیوژ ها و زندگی مردم هر دو با هم بچرخند نه اینکه برای چرخیدن سانتریفیوژها چرخ زندگی مردم تعطیل شود، مانیفست ظریف هم بر این تاکید می کند که باید دید برای تحصیل هر دستاوردی پرداختن چقدر هزینه و در چه ظرف زمانی مقرون به صرفه است. این عبارات اولین جملاتی است که مدیریت ابهام برانگیز طرح ها و فعالیت های هسته ای ایران را در معرض این سئوال قرار می دهد که چه چیزی در ایران بیش از آینده کشور ایران ارزش دارد و اینکه آیا منطقی است برای تحصیل ابزار و ادوات و تکنیک هایی که ممکن است به حفظ امنیت کشور کمک کند خود کشور را خرج کرد را بر باد داد.
در مورد مدیریت مذاکره با آمریکا مانیفست ظریف بر “مهار تشنج و جلوگیری از بروز تنش های غیرضروری در روابط دو کشور، شناسایی واقع بینانه اهداف، سیاست ها و نگرانی های متقابل، و نیز گرفتن ابتکار عمل از آمریکا در حوزه های مختلف روابط دوجانبه…” تاکید می کند. مانیفست ظریف برای برقراری مذاکرات شفاف و منطقی با آمریکایی ها، که خداوندگار تاریخ دیپلماسی هستند نیاز دارد تا مدیریت موضوع مذاکره با آمریکا از دفتر رهبری و سپاه قدس به وزارت خارجه بازگردانده شود. در ضمن ایشان قبل از هر اقدامی باید اطمینان یابد که نتایج مذاکرات طولانی و طاقت فرسا با سخنرانی های گاه و بیگاه رهبر ایران با بحران مواجه نشود.
درضمن آقای حسن روحانی رئیس جمهور و ظریف وزیر خارجه نیاز دارند تا اختیارات و بودجه و نیز امکانات ویژه سپاه قدس و بخش برون مرزی سپاه و همچنین بخش برون مرزی وزارت اطلاعات را در چهارچوب های کنترل شده تری دوباره تعریف کنند. در ضمن لازم است تا جایی که امکان دارد کادرهای وزارت خارجه و کارکنان سفارت های ایران در سراسر دنیا از کادر های غیر نظامی و غیر وزارت اطلاعات گزینش شوند.نفوذ کادرهای سپاه و وزارت اطلاعات در وزارت خارجه بخصوص طی ۸ سال گذشته منجر به بروز فجایعی شده است که آبروی و حیثیت ایرانیان را در سطح جهان مخدوش و هزینه های کلانی را نیز بر ملت ایران تحمیل کرده است.
اگر قرار است واقعا ظریف اداره همه ادارات وزارت خارجه را بر عهده داشته باشد شاید لازم است در درجه اول تعریفی عینی از دوست، رقیب، و متحد در سیاست خارجی ایران تعریف شود. اگر ظریف هشیاری کافی داشته باشد، که بزودی آشکار می شود، سیاست خارجی ایران نیاز ندارد تا تعریفی از دشمن را در چهارچوب استراتژی خود بگنجاند. در دنیای امروز همه در پی این هستند تا از هم بهره ببرند. ارائه تعریف از دشمن در سیاست خارجی دستاورد دوران ماقبل نظام دو قطبی است. امروزه کشورها هر تلاشی را به کار می برند تا موضوعی به نام “دشمن ” در اطراف حوزه های سیاسی امنیتی شان شکل نگیرد.به همین دلیل از همه فرصت ها استفاده می شود تا با مذاکره و معامله هر معضلی مرتفع گردد و منجر به درگیری و اتلاف منابع نگردد.
نگاه به سیاست خارجی با تاکید بر مقوله “دشمن”، که متاسفانه طی ۳۳ سال گذشته بر آن تاکید شده و همواره در سخنان رهبر ایران شاهد آن هستیم، بزرگترین انحرافی است که سیاست خارجی ایران به آن دچار بوده و خسارات جبران ناپذیری را بر کشور تحمیل کرده است. امروزه با انزوای همه جانبه کشور مردم ایران شاهد ثمرات نکبت بار این عقب افتادگی و تعریف کشورها به دوست و دشمن هستند.