آشنایی با استاد ارجمندم خانم پوری سلطانی، یکی از برجستهترین و اثرگذارترین چهرههای علمی و فرهنگی روزگار ما، بزرگترین رویداد زندگیم بود. در ۱۳۵۰ پس از فارغالتحصیل شدن از دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه تهران تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل رشته کتابداری را انتخاب کنم و رشته الفت با کتاب را از دست ندهم. پس از قبولی در دانشکده کتابداری، در مرکز خدمات کتابداری که از مراکز جدیدالتأسیس وزارت علوم بود و بیشک بزرگترین نقش را در بهبود و گسترش علوم کتابداری و کتابخانههای ایران داشت استخدام شدم. در همانجا بود که نخستین بار از نزدیک با خانم سلطانی آشنا شدم، دیداری سرشار از لطف و محبت که تأثیری عمیق و ماندگار در من گذاشت. من از این بخت بلند برخوردار بودم که سالهای بسیار از نزدیکترین همکاران ایشان باشم، و بسیاری از این سالها در کنار او در یک اتاق، چه موهبتی بالاتر از این.
خانم سلطانی بیگمان در حوزة علم کتابداری و اطلاعرسانی شخصیتی یگانه و منحصربهفرد است. چه در ایران و چه در جهان شناختهشدهترین کتابدار ایرانی است. با ۵۰ سال حضور مداوم و مستمر توانست بیش از همه کتابداری نوین را در ایران بنیانگذاری کند، گسترش دهد و شکوفایی بخشد. گذر از کتابداری سنتی به کتابداری جدید، گذر از سنت به تجدد، در رشته علم کتابداری بسیار دیرتر از علوم دیگر آغاز شد. روشن بود که روش سنتی دیگر راه به جایی نمیبرد، ناگزیر از نوآوری است. در واقع تاریخ ۲۰۰ سالة اخیر ایران سرنوشت و سرگذشت پر فراز و نشیب دلسوختگانی است که میکوشیدند علیرغم گذشتهای پربار و غنی اما ناکارآمد، راهی تازه بیابند. این از بخت بلند کتابداری نوین ایران بود که خانم سلطانی با آن همت و پشتکار و پیگیری و عشق و ایثار شگفتانگیز در مرکز و کانون این گذار و گذر قرار داشت. اینگونه رویدادها فقط یک بار در تاریخ اتفاق میافتد و نظیری برای آن نمیتوان یافت. خانم سلطانی مجموعه مقالات کتابداری خود را فروتنانه «فرصت حضور» نام نهاده، ولی بواقع این «نعمت» حضور ایشان است که به دنیای کتابداری ارزانی شده بود.
خانم سلطانی در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده بود، مدتی هم در انگلستان، زبان و ادبیات انگلیسی خواند، چندی هم به فرا گفتن زبان «سریانی» پرداخت. به ایران برگشت و در سال ۱۳۴۴ در کتابخانه مرکزی کتابدار شد. تا اینجا هیچ اتفاق نوظهوری رخ نداده بود تا سال «معجزهآسای» ۱۳۴۷ پیش آمد. در این سال با کمی پیش و پس سه نهاد مهم به وجود آمد که سرنوشت کتابداری ایران را بکلی دگرگون کرد: گروه کتابداری دانشگاه تهران تأسیس شد. انجمن کتابداران ایران شکل گرفت و مرکز خدمات کتابداری آغاز به کار کرد. در آن سالها جز تعدادی معدود کتابدار تحصیلکرده دانشگاهدیده در خارج، کتابدار دانشآموخته دیگری نبود. هیچ متن کتابداری وجود نداشت، درواقع اثری از کتابداری نوین در ایران دیده نمیشد. البته در این میان کارهایی جستهگریخته به همت برخی کتابداران قدیمی انجام میگرفت که پاسخگوی نیازها نبود. بار اصلی این تحول و تغییر البته به دوش مرکز خدمات کتابداری بود که از امکانات بهتر و بیشتری برخوردار بود. در همینجا بود که خانم سلطانی به عنوان سرپرست گروه علمی مرکز خدمات کتابداری نقش اصلی و اساسی را بازی کرد و با مدیریتی کمنظیر و سرشار از عشق و ایثار مبانی کتابداری نوین ایران را پی افکند و به تدوین قواعد و علم کتابداری، بهویژه در حوزه فهرستنویسی کتابهای فارسی همت گماشت. در سال ۱۳۵۷ یعنی پس از گذشت ده سال، کتابداری نوین ایران به گفته استاد ایرج افشار «العشرة الکلامة» (به تعبیر قرآنی) شد و چهره امروزین به خود گرفت.
در ۱۳۶۰ مرکز خدمات کتابداری همراه با مدیر دلسوزش خانم سلطانی به درخواست خود به کتابخانه ملی پیوست که البته از اول هم جای واقعیش همانجا بود. کتابخانه ملی در تاریخ ۷۰ سالهاش فراز و فرودهای بسیاری دیده، بسیاری آمدند و دیر یا زود رفتند. به گذشته که مینگریم میبینیم چه زود گذشته، تنها یاد و خاطرهای از آن مانده که گاه مبهم و تار و گاه روشن و واضح به جای مانده است. سالهای قبل از انقلاب، کتابخانه ملی یک کتابخانه عمومی تقریباً فراموششده بود. چند سالی پس از انقلاب هم وضع مشخصی نداشت و چشمانداز تحولی بنیادین در آن به چشم نمیخورد. تا اینکه در دهه هفتاد اساسنامه جدید کتابخانه تصویب شد. برنامه ساختن بنای جدید کتابخانه ریخته شده بود و امید به آیندهای روشن هویدا گشت. کتابخانه ملی در آستانه یک تحول اساسی و دورانساز بود و اینهمه البته مدیون بانوی مشعلدار کتابداری نوین ایران، خانم سلطانی بود که در این میان نقش اصلی و اساسی را به عهده داشت. بنا بود یک عمر تجربیات ارزنده او به ثمر بنشیند. امری که اینک به شاگردانش سپرده شده بود تا راه او را دنبال کنند و در تحققش بکوشند. توصیه او به آنان این است که: حرفهای که انتخاب میکنید با عشق و ایثار و دلبستگی به آن بپردازید. با تمام وجود، خود را وقف آن کنید. این دلبستگی بیشائبه و شورانگیز در سراسر زندگی خود او همواره جلوهگر بود و همین چهرهای چنین اثربخش و ماندگار از او ساخته است. هر رشتهای بهویژه در آغاز بهوجود آمدنش نیاز به شخصیتی اسطورهای دارد تا دیگران آن را الگو و اسوه خود قرار دهند و به آن اقتدا کنند. چهره امروز خانم سلطانی را اینک هالهای از تقدس فرا گرفته است. هالهای که حرمت و احترام میطلبد. من چنین برداشتی را بهویژه در میان کتابداران جوانی دیدهام که به دیدن او میآیند و شیفتهوار گرد او میچرخند. امروزه در دنیای الکترونیک، الکترونها مسؤول ثبت و ضبط دادهها و دانستنیها هستند. اما در پس پشت میلیاردها الکترون که شیفتهوار میچرخند ذهن انسان برنامهریز و برنامهنویس دارد که به آنها میآموزد چگونه کار کنند. در ایران در دنیای کتابداری این ذهن والای خانم سلطانی است که چنین نقشی بازی میکند.
کتابداری، علوم کتابداری و اطلاعرسانی، علم اطلاع و دانششناسی، به هر نامی که میخواهید و میخوانید همواره خود را مدوین خانم سلطانی میداند. اما این فقط کتابداران اطلاعرسان نیستند. همه شیفتگان ایران و فرهنگ ایرانی وامدار اویند. نقش او و حضور پرمهر او هرگز فراموش نخواهد شد و همواره پایدار خواهد ماند.