کروبی تا پایان راه نمی ماند‏

نویسنده
سها سیفی

با توجه به ورود همزمان چند کاندیدای دوم‌خردادی، این روزها، بازار سیاست در وبلاگ‌ها اندکی گرمتر از ‏همیشه است. با توجه به تمایل بیشتر بلاگرهای دوم خردادی به محمد خاتمی، بیشتر این بلاگرها کروبی و ‏کاندیداتوری او را نشانه رفته‌اند.”احمد طالبی” نوشته است:‏

جایگاه کروبی در انتخابات آینده چیست؟ او به چه میزان و از کدام اردوگاه کسب رای خواهد کرد؟ به سبب پیشینه ‏اصلاح طلبی اش رای خاتمی را خواهد شکست یا با شعارهای اقتصادی و رفتارهای عوام گرایانه اش موجب ‏کاهش آرای احمدی نژاد می شود؟ شاید من زیادی خوشبین هستم اما فکر می کنم کروبی تا پایان راه نمی ماند و به ‏زودی با اعلام حمایت از خاتمی رقابت انتخاباتی را بی خیال خواهد شد. اما این نوشته را با فرض ماندنش در ‏عرصه رقابت می نویسم.‏

به نظر من هیچ یک از طرفین نباید نگران آرای کروبی باشند. در انتخابات دوقطبی آرا به سمت دو سر طیف ‏متمایل می شود و کروبی کسی نیست که بتواند در منتها الیه طیف بایستد. نه تنها کروبی که بسیاری کسانی که ‏امروز نامشان طرح می شود، همین خاصیت را دارند. تجربه انتخابات هفتادوشش و کاندیداتوری ری‌شهری به ما ‏می گوید که در انتخابات دو قطبی دیگران فقط خودشان را ضایع خواهند کرد و شانسی برای کسب رای ندارند. ‏کروبی اساسا رای چندانی نمی آورد که بخواهیم محاسبه کنیم از سبد چه کسی کم شده. اما در این میان نکته ‏دیگری وجود دارد و آن تاثیر کروبی به عنوان یک فعال سیاسی است نه کاندیدای انتخاباتی.‏

‎ ‎هیچ‌وقت هم به او رأی نخواهم داد‏‎ ‎

“آق بهمن” هم نوشته که کروبی هرگز در میان انتخاب‌هایش قرار نداشته:‏

من تا به حال به کروبی رأی نداده‌ام. در انتخابات مجلس ششم جزو دو سه نفری بود که از لیست جبهه مشارکت ‏خط زدم و دو سه نفر دیگر را اضافه کردم. در انتخابات مجلس هفتم هم اصلاً رأی ندادم. در دور اول انتخابات ‏ریاست‌جمهوری قبل هم که به معین رأی دادم. فکر می‌کنم هیچ وقت هم به او رأی نخواهم داد. راستش من از اول ‏مطمئن بودم خاتمی می‌آید و این احتمال را منتفی می‌دانستم که روزی مجبور شوم بین احمدی‌نژاد و کروبی انتخاب ‏کنم. ولی واقعیتش این است که رأی دادن به هاشمی برایم آسان‌تر بود تا به کروبی.‏

این را هم بگویم که به نظر من کروبی نه در این انتخابات و نه در هیچ انتخابات دیگری شانس برنده شدن ندارد. ‏آمدنش در این انتخابات هم خطری برای خاتمی نیست، چون به نظر من بیشتر از رأی احمدی‌نژاد کم می‌کند تا ‏خاتمی. به همین دلیل تا به حال درباره‌اش ننوشته بودم. ولی فکر کردم حالا که جماعت زیادی دارند برایشان تبلیغ ‏می‌کنند و می‌خواهند بگویند او هم اصلاح‌طلب است و فرق معناداری با خاتمی ندارد و شاید بهتر هم هست، بگویم ‏من درباره کروبی چه فکر می‌کنم.‏

‎ ‎رای آوردن خاتمی خیلی بعید است‎ ‎

اما“بهاره آروین” با اشاره به جمله ای از محمد خاتمی که طی آن ورود خود به صحنه رای‌گیری دهم را اعلام ‏کرده نوشته:‏

از نظر من پیامدهای فاجعه‌آمیز این خبر تنها با یک خبر دیگر برابری می‌کند، خبر نتیجه‌ی انتخابات در تیرماه ‏هشتادوجهار. آن‌زمان هم آن‌چنان سرخورده و مایوس شدم که احساس کردم حالا دیگر هیچ‌کاری نمی‌توان کرد جز ‏آن‌که منتظر اخبار ویرانی‌های کوچک و بزرگ بعدی باشیم، آن‌زمان هم سعی کردم خودم را گول بزنم و به ‏معجزه اعتقاد پیدا کنم، سعی کردم ساده‌لوحانه خوش‌بین باشم که شاید اوضاع آن‌قدر‌ها هم بد نشود، شاید واقعا ‏بی‌معنی‌ترین تحلیل‌ها در مورد یک‌سره شدن کار موثر واقع شود و ویرانی همین بنای نصفه‌ونیمه دموکراسی در ‏کوتاه‌مدت به ساخت بنایی محکم و ریشه‌دار از آن در بلندمدت منجر شود.‏

‏ چهارسال گذشت و کمتر روزی در آن بود که از فاجعه‌های ریز و درشت خبری نباشد. حالا باز دارم سعی ‏می‌کنم، دارم سعی می‌کنم به معجزه اعتقاد پیدا کنم، دارم سعی می‌کنم ساده‌لوحانه خوشبین باشم و فکر کنم شاید ‏اوضاع آن‌قدر‌ها هم بد نشود، شاید واقعا یک‌بار برای همیشه کار این اصلاح‌طلبی نصفه‌نیمه یک‌سره شود و از ‏ویرانه‌های آن، تلاش‌های واقعی و بلندمدت دموکراتیک پا بگیرد، دارم سعی می‌کنم. ‏
از نظر من رای آوردن خاتمی خیلی بعید است اما حتی اگر معجزه اتفاق بیفتد و رای هم بیاورد، کمتر تاثیری بر ‏ویرانی چهارساله‌ی بعدی خواهد داشت. ‏

‎ ‎میر حسین، فعلا خودش را دور زمین گرم کند!‏‎ ‎

از بین نامزدهای دوم خردادی، “مهجاد” به کاندیداتوری میرحسین موسوی پرداخته و نوشته است:‏

درست است که سیاست، بحث کوچه و بازار ماست و هر ایرانی وظیفه خود می داند که در هر محفلی نظرات ‏گرانبهای خود را با سایرین در میان بگذارد، اما اینگونه هم نیست بازار سیاست، محله برو بیا باشد و هرکسی هر ‏وقت خواست وارد عرصه شود و به دلخواه کنار برود و رو به استراحت بیاورد. سیاست ورزی و سیاستمداری ‏آدابی دارد که اهالی سیاست اگر به آن پایبند نباشند بدنام ترین آدمیان شده و حرفه ای ها می توانند خوشنامی ابدی ‏برای خود فراهم بیاورند.‏

از جمله آداب سیاست ورزی یکی هم به موقع برخاستن از سر میز است. سیاستمدار باید بداند چه زمان وقت ‏خداحافظی می رسد و با چه تدبیری می تواند بیشترین منافع را به دست آورد. اما این فقط دیر بلند شدن از سر میز ‏نیست که شکست سیاستمداران را رقم می زند، ورود نا به جا و سکوت نا به جا هم می تواند در کار سیاست، ‏مشکل افرین باشد. میر حسین فعلا باید مدتی دور زمین گرم کند، شرایط را بسنجد، آمادگی جسمانی اش را نشان ‏دهد و بازی های تدارکاتی انجام دهد تا عیارش مشخص شود. او با فعالیت سیاسی، مصاحبه با روزنامه ها، ‏سخرانی های سیاسی و اظهار نظر در خصوص مسائل روز می تواند، کم کم شرایط بازی را به دست بیاورد؛ اما ‏اینکه انتظار داشته باشد پس از سال ها سکوت و انزوا، با تحرکات اخیر، بلافاصه در ترکیب اصلی قرار گیرد و ‏بازوبند کاپیتانی را به بازو ببندد انتظار گزافی است.‏

‎ ‎آقای خاتمی! سیاست امری ذاتاً سکولار است‏‎ ‎

اما “عبدی کلانتری” منتقد کلامی از خاتمی در نفی سکولاریسم است. کلانتری معتقد است نفس حضور در صحنه ‏سیاست، خود عملی سکولاریستی است:‏

سید محمد خاتمی، سیاستمدار مسلمان و رئیس جمهور پیشین ایران به تازگی در یک سخنرانی «سکولاریسم» را ‏نفی کرده است. آقای خاتمی معتقد است جامعه‌ی ایران جامعه ای دینی (به زعم او فقط مسلمان) است و نمی تواند ‏سکولاریسم را بپذیرد. حقیقت ساده و پیش پا افتاده ای که به نظر می رسد از چشم آقای خاتمی افتاده این است که ‏سیاست امری سکولار است. مفهوم سیاست بدون مفاهیم دیگری چون قدرت، دولت، ایدئولوژی، و منافع گروهی ــ ‏که همه امور این جهانی و سکولارند ــ قابل تصور نیست. هیچ چیز سکولارتر از سیاست نیست.‏

حال این به عهده‌ی روحانیان سیاسی و ایدئولوگ است که روشن سازند فعالیت آنها و نظام مقدس سی‌ساله‌ در ‏کجای این طیف قرار می گیرد. آنچه مسلم است این است که اسلام بدون سکولاریسم یعنی “اسلام منهای سیاست” ‏ــ درست همان چیزی که آقای خاتمی و همفکرانش دست کم سی سال است خلاف آن عمل کرده اند.‏

‎‎یکی از تلخ‌ترین فیلم‌های ‏تاریخ سینمای ما‏‎‎

در میانه فضای نسبتا گرم سیاسی این‌روزهای وبلاگستان، “فهمیه خضر” منتقد نحوه داوری در جشنواره فجر ‏امسال است که از دادن جایزه بهترین فیلم به “درباره الی” خودداری کردند:‏

وقتی همه چیز تا بن استخوان سیاسی است، هیات داوران ‏جشنواره فیلم هم به خودش خیلی راحت اجازه می‌دهد که ‏‏با تبانی‌ها و برنامه‌ریزی‌ها و مصلحت‌اندیشی‌های از ‏پیش‌تکلیف‌شده، بهترین فیلم جشنواره را کنار بگذارد و ‏با ‏چهار تا جایزه از سر بازش کند و جایزه بهترین ‏فیلمش را بدهد به فیلمی که اگرچه خودش و کارگردانش ‏خیلی ‏قابل احترامند اما واقعا بهترین فیلم جشنواره ‏نیست!‏

یک بازیگر زن رفته جایی خارج از این مملکت، روسری اش را درآورده و عکس گرفته و فیلم بازی ‏کرده…همین ! و به همین دلیل حاصل کار یک گروه فوق العاده عالی با این همه حاشیه و قر و اطوار وارد ‏جشنواره می‌شود و آخرش هم همه می‌ترسند که به یکی از درخشان ترین فیلم‌های سینمای کشور جایزه بدهند…این ‏همه ماجرا، این همه قصه به خاطر یک تکه روسری…تازه آن هم فرسنگ‌ها دورتر از اینجا.‏

‏”درباره الی” فیلم محشری‌است، یکی از تلخ‌ترین فیلم‌های ‏تاریخ سینمای ماست و در همین حال یکی از ‏‏واقع‌نماترین‌شان.برای من “درباره الی” در ضمن یادآور ‏‏”سیمای زنی در میان جمع” هاینریش بل است و شکل ‏‏ایرانیزه شده و البته متفاوت این رمان.همه آدم‌های ‏این فیلم،عجیب واقعی‌اند،عجیب وجود دارند و ‏زنده‌اند.‏

‎ ‎استبداد از کفر هم بدتر است‎ ‎

آخرین پست “امیر حسین ایرجی” به نقل بخش‌هایی از دفاعیات بازرگان در دادگاه رژیم پیشین اختصاص دارد:‏

می گویند این مردم بی سواد و نادان محتاج به قیم و توسری زننده هستند. اولا به آقایان می گویم از کجا معلوم خود ‏شما بی سواد و نادان و محتاج به قیم نباشید؟ کسی شما را صالح و لایق قیمومیت بر سایرین و توسری زدن بر بقیه ‏و صاحبت چنین حقی قرار داده است؟… ملت ایران همواره نقش جوجه مرغ را داشته است که در عروسی و عزا ‏سرش را می برند و می گذارند لای پلو!… اگر ما به دنبال قدرت بودیم، چه ادعایی داشتیم که همه جا پشت به ‏قدرت کرده و مقامات را از دست بدهیم و خانه نشین و کنج نشین شویم؟ چرا پیشنهاد وزارت پست و تلگراف و ‏ریاست دانشگاه را رد کردیم؟… چرا که ما می دیدیم آزادی از بین رفته و جای عدالت را ظلم گرفته است… وقتی ‏آزادی رفت، همه چیز رفته است… این استبداد بزرگترین دشمن انسان است… استبداد از کفر هم بدتر است.‏

‎ ‎مگر انسان نبود؟‎ ‎

“اعظم ویسمه” به رویداد اخیر در برابر مچلس ایران پرداخته و نوشته:‏

شنبه یک نفر مقابل مجلس خودش را به آتش کشید. در اولین خبرها گفته شد این فرد جانباز انقلاب بوده و به دلیل ‏آنکه نماینده شهرش با درخواست ملاقات او موافقت نکرده به دلیل مشکلات فراوانی که داشته خود را به آتش کشیده ‏است.یکشنبه علاالدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت که او سابقه جبهه و جنگ نداشته و علی ‏لاریجانی رییس مجلس در تکمیل اظهارات بروجردی گفت که این فرد معتاد و دزد بوده است. سوال اینجاست ‏رزمنده یا معتاد این فرد انسان بود؟ مشکلاتش در جمهوری اسلامی آنقدر بوده که خود سوزی کند؟ ‏

‎ ‎ابطال کارت سوخت به جرم هدر دادن بنزین برای خودسوزی!‏‎ ‎

در همین زمینه “اتوپیا” به طنز و کنایه و از زبان رئیس مجلس چنین نوشته است:‏

باز هم تاکید می کنم این فرد خودفروخته که برای به خطر انداختن امنیت ملی اقدام به خودکشی کرده نه جانباز ‏بوده، نه بسیجی، نه آقازاده، نه مومن به انقلاب بوده، نه ذره ای عشق به ولایت در دلش بوده، نه سابقه راه پیمایی ‏بیست و دوی بهمن داشته، نه نمازجمعه می رفته، نه حتی از خواص بوده، او تا همین حالا هم که زنده بوده از ‏رافت نظام بوده! پس چه ارزشی دارد این چنین آدم عوامی! بنده همینجا به آتش کشیده شدن یکی از منافقین و ‏جاسوس سرویس های خارجی را به تمام نمایندگان محترم و خودم تبریک می گویم. خداوند می فرمایند این منافقین ‏تا ابد در جنهم مخلود و جاویدانند. اصلاً اگر او خودش را به آتش نمی کشید ما به آتش می کشیدیمش! ‏

در ضمن به نمایندگی از این ملت غیور و همیشه در صحنه، از اولیای دم این مفلوک مرحوم خودسوخته! و به ‏ویژه از آن پسرک پدرسوخته نامبرده که آن روز همراه پدرش بوده، به اتهام اقدام علیه امنیت ملی اعلام جرم می ‏کنم! به وزیر محترم نفت هم که در اینجا به منظور ماسمالی آن دزدی یک میلیارد دلاری حاضرند دستور می دهم ‏تا در اسرع وقت “کارت سوخت” آن خائن به ملت را باطل نماید. چه معنی دارد بنزینی که با کلی زحمت و دزدی ‏در اختیار این فرد قرار گرفته، برای خودسوزی هدر رود!‏

‎ ‎چرا آیت آلله زنجانی به مشهد کوچ کرد؟‏‎ ‎

“تورجان” با توجه به وفات آیت‌اله زنجانی، در پشت مفصلی به بررسی زندگی و رفتارهای سیاسی او در بعد از ‏پیروزی انقلاب پرداخته و در بخشی از آن نوشته است:‏

ظاهراً روابط نزدیک وی با مهندس بازرگان و طیف وی فشارها را افزایش داد و چند تن از عناصر فعال سپاه ‏زنجان، امام جمعه شهر و نماینده امام در استان را هنگام وضو گرفتن در حیاط خانه اش به رگبار بستند. اگرچه ‏هدف عملان، تنها تهدید آیت الله زنجانی و ترساندن وی بود و هیچ آسیبی به وی نرسید، اما آنها به هدف اصلی ‏خود رسیدند و با وجود حمایت های امام خمینی و اصرار ایشان به باقی ماندن نماینده اش، امام جمعه با سابقه و پر ‏نفوذ شهر مجبور به ترک دائمی زادگاهش و بازگشت به مشهد شد. ‏

رهبر و مغز متفکر این عملیات، یک دانشجوی بیست و دو ساله ساله دانشکده کشاورزی زنجان به نام ابوالفضل ‏نوری بود که دو سال و نیم بعد در جبهه های جنگ در حالی که از فرماندهان لشگر عاشورا بود به شهادت رسید. ‏امام جمعه زنجان، ترور کنندگان خود را بخشید و آنها آزاد شدند. با این حال آنها هیچگاه از کرده خود نادم نشدند. ‏این مخالفت سی ساله حتی در برابر آیت الله سید محمد حسینی زنجانی فرزند آیت الله العظمی عزالدین زنجانی نیز ‏که جانشینی پدر و تولیت مسجد جامع زنجان را در بیست سال گذشته بر عهده داشته است، وجود دارد.‏