یک جوری درباره احمدی نژاد حرف می زنند، انگار از آسمان افتاده زمین و هیچ کس تا دیروز رنگ او را ندیده بود. بابا! ایها المقامات! این جانور همانی است که گذاشتیدش روی سرتان و حلوا حلوا کردید. همان است که بهترین کابینه بعد از هخامنشیان را تشکیل داد. همان است که مثل آب خوردن دروغ گفت و همه آقایان گفتند عین حقیقت است. همانی است که رئیس دانشگاه کلمبیا به او گفت دیکتاتور حقیر، و همه تان کلمبیا را کردید صحرای کربلا، همان است که گفته بود من هاله نور دارم، یک نفر محض رضای خدا از علمای اسلام که حالا دارند زنش را به او حرام می کنند، نگفت این حرف ها دروغ است. همان است که معجزه هزاره سوم بود و یک فاطمه اره دیوانه رسما تصمیم گرفته بود هزار بار فدایش بشود. همانی است که موسوی گفته بود دولت رمالی و کف بینی دارد، و خامنه ای بخاطر همین تحفه تترنا دستور داد ملت را به گلوله بستند. البته من که اینترنتم الآن تبدیل شده به کولرگازی و جیگرم را گذاشتم جلوش دارد باد می خورد و خنک می شود، ولی خودتان که می دانید چه خبر است. هزار بار موسوی و کروبی گفتند این موجود دیکتاتور است، دروغگوست، خرافاتی است، می خواهد بازیهای خطرناک بکند، می خواهد مملکت را نابود کند، حتی به خود خامنه ای هم صد بار گفتیم، این که امروز همه را می زند، فردا خودت را هم می زند، حالا بخور، ما که دست مان را گذاشتیم روی پای مان، داریم نگاه می کنیم، ناخن به هم می زنیم و منتظریم که هر بلایی می خواهید سر هم بیاورید، نوش جان!
اعظم سادات رفت زیارت
امام جمعه تهران گفت “اگر احمدی نژاد حرف رهبر را گوش نکند، زنش به او حرام است و نمی تواند به او دست بزند.” نتیجه می گیریم که:
اول: هشتاد درصد مردم ایران حرف خامنه ای را سالهاست گوش نمی کنند، با این حساب اکثر بچه های این مملکت حرامزاده اند.
دوم: خود رهبر که نمی تواند به زنش دست بزند، لابد یک راههایی را بلد است که چطوری بدون دخالت دست تولید انبوه احمدی نژاد بکند. زبان که دارد، بلد است با همان زبانش مار را از سوراخ بیرون بکشد، و بالعکس.
سوم، یک ماه قبل اگر هر کسی به احمدی نژاد حرف می زد، زندان می رفت و پدرش را در می آوردند، حالا خودش در حال در آمدن پدرانش است، وقتی همه چیز به این سرعت اتفاق می افتد، عجیب نیست اگر یک ماه دیگر، خامنه ای هم برود لای دست مشائی، می گوئید نه، این تقویم، این هم سیب، بندازید هوا ببینید چند تا چرخ می خورد تا بخورد زمین.
چهارم، قبلا عین این حرف را مسعود رجوی زده بود که هر کس با رهبری او مخالفت کند، زنش به او حرام است، احتمالا بزودی انقلاب ایدئولوژیک و طلاق اجباری در مملکت جزو قانون اساسی می شود.
پنجم، معنی این حرف صدیقی این است که احمدی نژاد نمی تواند به زن خودش دست بزند، زن بقیه مشکلی نیست، به همین دلیل اگر دعوا شد و زد خواهر یا زن کسی را فرستاد زیارت، احتمالا خلاف شرع نکرده.
ششم، این اولین بار است که یک حکومت برای برکناری یک رئیس جمهور، به جای اینکه او را مثل آدم برکنار کند، زنش را به او حرام می کند. چی کار به زنش دارید، فعلا که توی خانه سرگرمی دیگری ندارد.
مصباح: احمدی دروغگو، شصت و سه درصدت کو
واقعا هوش و فراست و ادراک چیز مهمی است. من گفتم اینکه می گویند مصباح آدم باهوشی است، مزخرف است. چیزی را که ملت پنج سال قبل فهمیده بودند و دو سال قبل دو میلیون نفر در خیابان گفتند “احمدی دروغگو، شصت و سه درصدت کو” تازه آقای موسیو مصباح فهمیده. خبرگزاری ها نوشتند “ صباح احمدی نژاد را دروغگو خواند” فعلا برو جلو که تازه اولشه. من از اولش هم گفتم این علما اصولا از همه پوپولیست ترند و زودتر از همه دنبال مردم راه می افتند.
زاویه قائمه، منفرجه، حاده
احمد خاتمی عضو شورای نگهبان گفت “احمدی نژاد با رهبر زاویه دارد.” البته معلوم نیست که چه نوع زاویه ای دارد، اگر زاویه اش قائمه باشد، احتمالا یکی شان بزودی راست راست وارد آن یکی می شود، اگر منفرجه باشد، باید دراز کش بخوابد و توبه کند، تازه معلوم نیست بطری های کهریزک تمام شده باشد یا نه، اگر حاده باشد، کار به دخالت مستقیم نمی کشد، ولی بدجوری می خورد به آنجای طرف. و کلا دیگر هیچ انرژی هسته ای برای مموتی باقی نمی ماند.
ما از اول می دانستیم
واقعا دیوانگی می خواهد، مثلا فرض کن شما بدانید که اگر فلان آدم دیوانه و خطرناک وارد خانه تان شود، همه خانه را آتش می زند و خودتان را هم می فرستد لای دست باباجون، شیشه ها را هم می شکند، کل خانه را هم می کند توالت اوپن، بعد با زور او را بیاورید داخل خانه، و همه کلیدها را هم بدهید به او. آخرش هم وقتی بپرسند این که خطرناک بود، چرا راهش دادید به داخل خانه، خیلی با خیال راحت، خجسته و سرخوش، بفرمائید “ما از اولش می دانستیم” خوب، اگر از اول می دانستید، چرا آن همه آدم را کشتید و زندانی کردید. مگر حرف آنها همین حرفی که امروز شما می زنید نبود؟ طائب گفت “ما می دانستیم تیم احمدی نژاد خطرناک است.”
اهمیت خانواده در اسلام
واقعا خانواده در اسلام خیلی مهم است. رئیس جمهور مملکت، البته با تقلب، رفته نشسته خانه و قهر کرده، آن وقت مامانش را می فرستد سراغ آقا که واسطه بشود. مامانش هم کلی از دست و پای بلوری ملخ جانش تعریف می کند، بعد هم دست از پا دراز تر برمی گردد و برای پسرش کاچی درست می کند که بچه اش نیافتد. دیروز هم خودش نرفت بیت رهبری، پسرش را فرستاد. پسرش هم دست آقا را بوسید و هی نگاهش کرد و حضار در بیت هی علیه باباش شعار دادند، حالا پسرک، بعد از شش سال که هم از توبره دختر مشائی خورده، هم از آخور دفتر ریاست جمهوری، شده چوب دو سرطلا. احتمالا رفته به حاج آقا وحید گفته “ببخشید، آقا مجتبی هستند؟” وحید هم گفته “ نه پسر جان! باباش گفته دیگه با شما بازی نکنه، شما برو تو کوچه خودت بازی کن.” فعلا مامان پسره هم به باباش حرام شده، فقط مانده پروین جان برود سراغ آقا، مثل دمی مور یک استریپ تیز حسابی بکند، شاید موضع آقا تغییری بکند. اگر چه فکر نمی کنم کار یک شب دو شب و یک نفر دو نفر باشد.
مموتی در میدان “چه کنم؟”
مشکل مموتی این است که چهار پنج میلیون هوادار دارد که نمی تواند نقدشان کند. یعنی اگر پای شان به خیابان برسد، یک مارک محارب، از پیش آماده می زنند پیشانی طرف، مامانش هم شیرش را حرام می کند، زنش که جای خودش دارد. خامنه ای هم هواداری ندارد که بتواند نقدشان کند، من برایم عجیب است، در ایران، هر کسی که رئیس باشد، بگو چوب خشک باشد، بالاخره وقتی بخواهد برود خیابان، یک میلیون آدم به استقبالش می روند. حتی اگر از او متنفر باشند، می خواهند ببینند چه شکلی است، همین! ولی خامنه ای تنها آدمی است که بکلی هوادار موادار خبری یخدی. لامروت نچسب است. هر یک نفری که بخواهد بیاید پیش او یا به استقبالش برود، حداقل یک میلیون خرج دارد. اما این آقای نامبروان قدرت نظامی و پلیسی دارد. نظامی اش را نمی دانم چقدر، ولی پلیسی اش را مطمئنم. حالا این وسط لابد می پرسید پس چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چند حالت دارد.
یک، مموتی سرش را بیاندازد پائین بگوید “گه خوردم” و برود سر کارش. تقریبا چنین چیزی محال است، نه او اینکاره است، و نه خامنه ای به او اعتماد می کند. خامنه ای به خودش اعتماد ندارد و دائم هی “کیه کیه کیییییییییییییییییییییه؟” می کند از صدای هیچ، آن وقت بیاید به کسی که روبرویش ایستاده اعتماد کند. بعید می دانم. در این حالت، اگر بفرض محال بشود، مموتی می شود چوب خشک، دو سال باید طبق فرموده آقا کار کند، هر کسی هم بالای سرش بیاید، یکی توی سرش می زند. مجلس هم زرت و زرت علیه او کار می کند، وزرایش هم می روند طرف آقا. خودش هم دیگر نه کوهدشت و اردبیل می رود نه نیویورک و سلسبیل. آخرش هم یک پرونده برایش درست می کنند، آخر دوره اش، اطرافیانش را می اندازند زندان، خودش هم مثل آنها، آن وقت یا باید برود تیمارستان، یا بماند زندان. هیچ تپه گلکاری نشده هم باقی نگذاشته که لااقل دو تا آدم از او دفاع کنند.
دو، مموتی می تواند روبروی آقا بایستد و در یک بیانیه در اینترنت از طرفدارانش بخواهد علیه خامنه ای دست به اقدام بزنند. در این حال، اول سه چهار میلیون غرغر می کنند، بعد یک میلیون در تمام کشور به خیابان می آیند، بعد احمدی نژاد را تا آخرین جن هوادارش می گیرند و شانس بیاورد باید از مملکت برود و در جاهای دیگر جهان تحت تعقیب قرار بگیرد. خبرش هست که امروز درگیری میان اراذل و اوباش طرفدار احمدی نژاد و خامنه ای در میدان امام حسین شروع شده. فکر کنم محمود زده به سیم آخر.
سه، مموتی استعفا بدهد. از کار برکنار می شود و تمام پرونده فسق و فجور همه اطرافیانش را می کشند بیرون. خامنه ای مهم ترین کاری که با او می کند، این است که تلاش می کند او را مفتضح کند و تا آخرین ذره اعتمادی که کرده از او پس بگیرد. همه اطرافیانش هم می شوند دود و به قول مش قاسم می روند به آسمان.
چهار، مموتی با آقا معامله کند. یعنی محترمانه استعفا بدهد و تضمین بگیرد که کاری به او و اطرافیانش نداشته باشند. آقا هم به او تضمین بدهد. او هم برود خانه. به همین راحتی. فکر کردی اینجا افغانستان است مردم به حرف شان احترام بگذارند، هم چوب را می خورد و هم پیاز را.
این مموتی هیچ جایی باقی نگذاشته که آدم از او طرفداری کند، یا اصلا برایش آرزوی سالم ماندن بکند، من البته حدس می زنم براحتی نمی رود، اما می رود. بد جوری هم می رود. البته این وسط فقط یک بازنده است، احمدی نژاد که با باسن عریان آمد و با باسن عریان خواهد رفت، ولی این وسط خامنه ای بازنده همه بازی است.
رمال ها، جن گیرها، روضه خوان ها
آخرش از اسلام اصلاح طلب و روشنفکری دینی فرار کردند، دو دسته افتادند به جان هم. جن گیرها و رمال ها و کف بین ها یک طرف، روضه خوانها و مداح ها طرف دیگر و اراذل و اوباش هر دو طرف. به نظرم این اسلام اصیلی که خامنه ای و احمدی نژاد دائم می گفتند که در این بیست سال نبود و حالا آمده، یکی از این دوتاست. ببین خدا آن بالا چه گریه ای می کند؟
نیویورک، نیویورک، خداحافظ
یکی پرسید “ آیا احمدی نژاد امسال هم به نیویورک سفر می کند؟” البته بعید نیست. به همان اندازه که بعید نیست همین الآن کویر لوت بشود جنگل آمازون، راستی گفتم آمازون، بعدا یادم نرود چیزی را بگویم. حالات مختلفی که ممکن است طی آن احمدی نژاد به نیویورک برود، موارد زیر است:
یک، بفرستندش که برود و سنگالی اش کنند، به محض اینکه برود، برکنارش کنند و نامه اش را بدهند در خانه به همسر حرام شده اش. خودش هم همانجا پناهنده بشود. مطمئنم مجری خوبی برای سی ان ان می شود.
دو، سرش را بیاندازد پائین و بشود عبد و عبید آقا، بعد برود نیویورک، از فرودگاه یک راست برود خانه حمید مولانا، هر چه زنگ بزند، کسی در را باز نمی کند.
سه، سوار هواپیما بشود و برای توبه برود به مشهد، هواپیما را وسط راه بدزدد برود نیویورک.
چهار، کلی زور زدم این راهها را پیدا کردم. راه دیگری نیست، خودش هم زور اضافی نزند.
چرا مبارزه با مواد مخدر به نتیجه نمی رسد؟
در این که هر سال هزاران نفر بخاطر مواد مخدر زندانی و صدها نفر اعدام می شوند شکی نیست، ولی چرا مصرف این مواد دائم بیشتر می شود؟ “زاهد شیخی، رئیس روابط عمومی دادگستری زاهدان به دلیل حمل 500 کیلوگرم مواد مخدر با خودروی دولتی دستگیر شد.” موارد زیر قابل توجه است:
اسمش زاهد است، فامیلش شیخی، حالا اگر اسمش کامبیز هوخشتره بود چه سروصدایی راه می انداختند.
رئیس روابط عمومی دادگستری بوده، تا حالا هم لابد صدها نفر را به جرم بدحجابی دستگیر کرده.
با ماشین دولتی قاچاق می کرد. فکر کنم اگر همه ماشین های دولتی را یک دور بازرسی کنند، نصف دزدی ها و فساد و فحشای کشور کم می شود.
چکار کنیم که شرکت کنند؟
امام جمعه اردستان گفت: “در برخی مدارس اصلا معلمان در نماز جمعه شرکت نمی کنند و دانش آموزان هم به اجبار به نماز جماعت می آیند، بطوری که دو نفر باید اطراف آنها بایستند که فرار نکنند.” برای جلوگیری از فرار آنها چند راه پیشنهاد می شود:
راه اول، بعد از وضو نمازگزاران را با طناب به هم ببندند.
راه دوم، کلا وقتی کسی تصمیم به خواندن نماز می گیرد، او را دستگیر و پس از اتمام نماز آزاد کنند.
راه سوم، از محصولات چسب رازی برای حفظ بیضه اسلام استفاده کنند. قبل از مصرف حتما اپیلاسیون بشود.
کوچه بن بست در آمازون
کتاب جدید من، یعنی خودم، همین ابراهیم نبوی، در انتشارات آمازون منتشر شد. اسم کتاب “کوچه بن بست” است و حاوی 24 داستان کوتاه منتشر نشده است. کتاب های “حلزون” و “شلوارهای پاره احساس” هم بزودی منتشر می شود. می خواهم اگر این کتابها انتشار خوبی داشت، کلا بجز ستون طنز بقیه کارهایم را تعطیل کنم و فقط این سی و چند کتابی که در هفت سال گذشته نوشته ام، منتشر کنم. البته با این اوضاع مملکت، به گمانم تا چند ماه دیگر، خرید کتاب در آمازون در ایران هم امکان پذیر شود. در هر حال من که دیگر قصد ندارم در جای دیگری کتاب منتشر کنم. هر کس می خواهد من به عنوان نویسنده مستقل کار کنم. البته تا حالا هم فکر کنم می کردم، برود به اینجا و کتاب را بخرد.
،