مبارزه ایرانی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

شاید فکر کنید چرا مبارزات سی ساله، یا حتی دقیق تر بگویم پنجاه ساله، و اگر بخواهم کمی عقب تر بروم نود ساله یا اگر مشروطیت را لحاظ کنیم، مبارزات صد و بیست ساله ما( کمی هم اغراق کردم که در مقابل ملت های دیگر کم نیاوریم) به نتیجه نمی رسد و با وجود اینکه این ملت روزی حداقل یک ساعتی به تغییر حکومت و کشور فکر می کند یا در مورد آن حرف می زند، چرا این سخنان و رفتارها حاصلی نمی دهد و اوضاع کشور گاهی که به دقت نگاه کنیم، همان است که صد سال قبل بود و پنجاه سال قبل بود و سی سال قبل بود. در همین راستا مشخصات مبارزه ایرانی در حال حاضر، که فرقی با قبل ندارد جهت عبرت کلیه مبارزین و زحمتکشان و انبوه خلق های تحت ستم و فوق ستم و رنجبران و دانشجویان و اپوزیسیون و پوزیسیون تقدیم می شود:

مبارزین داخل و خارج: هزاران مبارز داریم که در خارج از کشور تلاش می کنند بروند داخل و به مبارزان داخل کشور که تصمیم دارند بیایند خارج، کمک کنند.

اصلاح طلبان: اصلاح طلبان مهم ترین گروهی هستند که با وضع موجود مبارزه می کنند، برای این کار وارد قدرت می شوند، بعد از یک سال به این نتیجه می رسند که باید از قدرت بیایند بیرون و بعد از اینکه از قدرت بیرون آمدند، تازه متوجه می شوند که برای اینکه کاری بکنند، باید وارد دولت شوند، ولی دیگر کسی راه شان نمی دهد.


آلترناتیو: مهم ترین مشکل مبارزه ایرانی این است که همه می دانند که چه کسی باید برود، اما هیچ کس نمی داند چه کسی باید سرکار بیاید.

تندروها: در ایران هیچ گروهی تندرو، یا میانه رو یا محافظه کار نیست، بلکه همه گروهها وقتی عصبانی می شوند تندرو، وقتی در حال کنار رفتن هستند، میانه رو و وقتی سرکار هستند، محافظه کار می شوند. بنا بر این ما چپ تندرو، چپ میانه رو و چپ محافظه کار داریم، و راست تندرو، راست میانه رو و راست محافظه کار.

میانه روها: میانه رو ها کارشان ایجاد اعتدال است، اما چون کل سیستم غیر معتدل است، معمولا میانه روها بزرگترین دشمنان کشور هستند. آنها همیشه در حال حذف شدن هستند. بزرگترین مبارزه آنها این است که باقی بمانند تا روزی بتوانند وضعیت را درست کنند، اما آن روز نمی رسد.

مصلحت گرایان: مصلحت گرایان گروهی هستند که چون نتوانستند مصلحت خودشان را تشخیص دهند، بی موقع آمده اند و چون به مصلحت نبوده بی موقع رفته اند، در حال حاضر نیز سالهاست تلاش می کنند وقتی مصلحت بود برگردند، ولی هیچ وقت مصلحت نیست.

حکومت: در ایران حکومت ها وقتی می روند که تصمیم نداشته باشند بمانند، وگرنه توپ و ملت و تانک و مسلسل و جهان هم نمی تواند تکان شان دهد. ناصرالدین شاه وقتی رفت که پنجاه سال حکومت کرده بود، احمد شاه از حکومت فرار کرد و رفت خارج نزدیک بود پناهنده شود، ولی نمی توانست بگوید از حکومت دیکتاتوری فرار کردم، چون خودش شاه بود، رضاشاه وقتی رفت حتی ده نفر از اعضای حکومت طرفدار ماندنش نبودند، محمد رضا پهلوی به محض اینکه دو نفر با هم در تهران دعوا می کردند، فورا دست زنش را می گرفت و می رفت رم، مرحوم مصدق وقتی رفت که حتی هزار نفر هم حاضر نشدند برای ماندنش به خیابان بروند. حکومت جمهوری اسلامی تصمیم دارد بماند، در این حکومت هم موسوی و خاتمی رفتند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکردند….. آقای خامنه ای نمی خواهد برود و محکم روی صندلی نشسته است. ملت ایران هم سابقه ندارد بخواهند کسی را کنار بزنند که نمی خواهد کنار برود.

روشنفکران: در ایران روشنفکران دو رفتار اصلی دارند، وقتی حق ندارند حرف بزنند، سکوت می کنند و اگر کسی حرف بزند اعلام می کنند که او عامل حکومت است، وقتی هم که حق دارند حرف بزنند، یادشان می رود روشنفکر هستند و تصمیم می گیرند حکومت را عوض کنند و معمولا به جای اینکه مردم را رهبری کنند، دنبال مردمی راه می افتند، که آن مردم خودشان نمی دانند کجا می روند.

دموکراتها: تقریبا در ایران هیچ نیروی مبارزی وجود ندارد که تا وقتی مجبور نباشد به آزادی فکر کند، تنها مشکل مبارزان ایرانی این است که چرا بقیه دزد هستند و خودشان هیچ قدرتی ندارند( فکر بد نکنید). معمولا وقتی یک انسان دموکرات در ایران قدرت را در دست می گیرد، در یک دوره زمانی یک ساله، یا تبدیل به دیکتاتور می شود، یا استعفا می دهد و از حاکمیت خارج می شود، یا برای اصلاح بقیه که دموکرات نیستند، مجبور می شود با همه درگیر شود و نهایتا از ایران بیرون می رود، یا خانه نشین می شود، یا پس از مدتی اقدام به انتشار فرهنگ لغت می کند.

ملی گرایان: یکی از مهم ترین گروههای مبارز ایرانی ملی گرایان هستند. این گروه پنجاه سال قبل مبارزه ای را آغاز کردند که تا صد سال دیگر به همان شکل به آن مبارزه دامه می دهند، اکثر آنها از قدرت تحرک برخوردار نیستند و اکثرا توانایی جسمی ندارند، اکثر ملی گرایان اینقدر ایران را دوست دارند که آرزوی قلبی شان بازگشت به وطن است.

تجزیه طلبان: این گروه برای آزادی وطن مبارزه می کنند، بعد که وطن آزاد شد قسمت خودشان را برمی دارند، قسمت ما را هم می دهند. گروه مذکور اول با ملی گرایان مبارزه می کنند، بعد با اصلاح طلبان، بعد با چپ ها، بعد با روشنفکران، بعد با ملت ایران و معمولا وقتی همه اینها خسته شدند، خودشان هم خسته می شوند و در اروپا و آمریکا و عراق و ترکیه به مبارزات خود برای سرنگونی مخالفان حکومت ادامه می دهند.

ضد امپریالیست ها: دو حالت وجود دارد، یا حکومت ایران وابسته به امپریالیسم است، یا وابسته به امپریالیسم نیست، یا دشمن امپریالیسم است. در حالت اول معمولا حکومت و امپریالیسم دست به دست هم می دهند و مخالفان ضدامپریالیست حکومت را در عرض دو ماه کاملا نابود می کنند، در حالت سوم مخالفان ضدامپریالیست معمولا در عرض دوماه طرفدار حکومت می شوند و شروع می کنند به مبارزه با مخالفانی که ضد امپریالیست نیستند و دولت هم به ریش هر دوشان می خندد. در حالت دوم هم معمولا مخالفان ضدامپریالیست معمولا اگر در ایران باشند کتابفروشی درست می کنند و ورشکست می شوند و اگر در خارج از ایران باشند، کنسرت موسیقی برگزار می کنند و ضرر می دهند.

اصلاح طلبان بیرون حکومت: اصلاح طلبان بیرون حکومت معمولا مهم ترین گروه مبارز در داخل و خارج از ایران هستند. این گروه هر سال ده ماه فکر می کنند و به این نتیجه می رسند که تنها راه مبارزه پیروزی در انتخابات است، اما وقتی وقتی انتخابات نزدیک می شود به این نتیجه می رسند که بهتر است انتخابات را تحریم کنند، آنها همین کار را هر سال انجام می دهند و هر سال هم فکر می کنند دارند به نتیجه بهتری می رسند.

جنبش نافرمانی مدنی: این جنبش هر چند سال یک بار شکل می گیرد، گروهی در مورد آن تحقیق می کنند، بعد در مورد آن سخنرانی می کنند، بعد در مورد آن کتاب می نویسند و سالها در مورد آن تلاش می کنند. این گروه همه کار می کنند جز نافرمانی مدنی.

ملت شریف ایران: ملت ایران اصولا از وضعیت اینقدر خسته هستند که توانایی مبارزه با آن را ندارند. اما حوصله تغییر آن را هم ندارند، آنها مطمئن هستند که روزی همه چیز تغییر می کند، اما ناامید هستند که تا وقتی زنده هستند، این تغییرات اتفاق بیفتد یا نه.

نتیجه گیری اخلاقی: مهم ترین دلیل شکست مبارزات سیاسی علیه حکومت در ایران این است که حکومت نمی خواهد برود و مخالفان هم نمی خواهند بیایند.

نتیجه گیری احتمالی: یک آقایی فوت می کنه، اعلامیه اش رو می زنن به دیوار، انتخابات برگزار می شه و اون مرحوم رئیس جمهور می شه.