ما قبل از اینکه “بابا” و “مامان” گفتن یاد بگیریم، رقص یاد گرفتیم. هنوز به حرف زدن نیفتاده بودیم و فقط به زحمت صداهای نامفهومی از ته حنجرهمان بیرون میآمد که میدانستیم وقتی آوای “دس دسی، دس دسی” میشنویم باید بخندیم و کمرمان را تکان بدهیم. شاید تا یکسالگی هیچ درکی از اتفاقات اطرافمان نداشتیم، شاید هیچکس بهما رقص یاد نداده باشد، شاید اگر هم کسی دور و بر ما رقصیده باشد، ما اصلاً نمیدانستیم که دارد چکار میکند، ولی همین که نوای “دس دسی” به گوشمان میخورد، خودمان را تکان تکان میدادیم.
بعدها بزرگتر که شدیم و به مدرسه رفتیم فهمیدیم رقص حرام است. دیگر برای ما طبیعی شده که یکی هنرهای هفتگانه -بسته به مورد- “حرام” بشوند. تقابل از همانجا شروع شد. عموماً میز و نیمکت مدرسه اولین سازهائی بودند که همهی ما نواختیم. بعضیهایمان بعدها رسماً نوازنده شدند، ولی من مطمئنم هیچکدام به اندازه صدائی که ما از میز و نیمکتمان درمیآوردیم روحمان را شاد نمیکرد. این یکی را دیگر واقعاً از اطرافیانمان یاد گرفته بودیم. بسکه با هر وسیلهای که دستشان رسید ساز زدند.
من مطمئنم در ایران بعد از انقلاب آنقدری که از وسایل آشپزخانه نوا درآمد، از تمام سازهای موجود در ایران درنیامده. به هر فرصتی و هر جمعی و هر دور هم نشینیای، یکی میرفت یک قابلمه برمیداشت و گرِنگ میگرفتگ و الباقی یکی یکی یا دسته جمعی میرقصیدند. روزهای تعطیل اگر میرفتی جاجرود، نوازندههای قابلی با دیگ و قابلمه و سینی و دبه آب میدیدی که دور از چشم “مامورها”، هر کدام یکطرف کنسرت تک نفرهای برپا کرده بودند. دیگران هم از زن و از مرد، دورش میچرخیدند و میرقصیدند. ما مثل تمام گذشتهمان از هر فرصتی برای “زدن و رقصیدن” استفاده کردیم.
من شنیدم (و دیدم) که رهبر ایران از اینکه بازیهای قدیمی و سنتی بچهها کم کم دارد فراموش میشود ناراحت است. این بنده خدا یادش نمیآید که “دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده” اساسش رقص است. اساس خیلی از بازیهای کودکی ما که ایشان نگرانش است همان حرکات موزونی است که خود حضرت ممنوعشان کرده.
وقتی آنهمه مقابله با “رقصیدن” را دیدیم، رقص ما هم یکجور اعتراضمان شد. ما حتی در فرصتهای نامربوط هم زدیم و رقصیدیم. وقتی استرالیا را در مجموع بردیم و به جام جهانی رفتیم، شاید برای اولین بار بعد از اتقلاب همه به خیابان ریختیم و رقصیدیم. اینجا دیگر نه راهپیمائی بود، نه شعاری در کار بود، نه هیچی. اصلاً ما آمدیم در خیابان رقصیدیم که بعد از سالها اعتراض خشمگین، یک جور دیگری همه بفهمند که اعتراض داریم.
حالا جام جهانی است و هوا برای رقصیدن خوب! ما با نیجریه مساوی کردیم و مردم همه نصف شب آمدند و در خیابانها رقصیدند. نه اینکه نیجریه خیلی قوی باشد و ما از این مساوی خوشحال، نه اینکه تیم ما درخشیده باشد و ما از این بابت شادمان، نه آقا خیلی ساده، مردم برای رقصیدن “بهانهاش” را پیدا کردند. شما خیال میکنی اگر ما از نیجریه میخوردیم هم کسی در خانهاش مینشست؟ مرسی از تیم ملی که نه درخشید و نه قهرمان بازی درآورد و مساوی را گرفت تا این “بهانه” را به مردمش بدهد.