تحریم انتخابات، خلوصِ اصلاح طلبی

محمد رهبر
محمد رهبر

سئوال بزرگ این است که اصلاح طلب به چه چیز باید متعهد باشد. به شخص، به نهادهای حکومتی و یا نشکستن ساختارهای حاکمیت؟ برای پاسخ به این سئوال بهتر است بازگردیم به یک روز بهاری.

آن صف بلند قد مردم، از صبح دلهره دوم خرداد تا غروب امیدوارش، آغاز پیدایی یک راه بود. ملت ایران پس از سالها به کسی اعتماد بیست میلیونی کردند و بیش از گفته اش، نیتش پسندیدند و سید محمد خاتمی، رییس جمهورِ نظام شد.

 رای به خاتمی را مخالفانش از سر ناچاری به تایید تمام قد نظام تعبیر کردند، اما حالا پس از 14 سال، از رهبری تا جنتی، چنان از آن منتخب و آرایش تبری جسته اند که دیگر شبهه ای برای بنی بشری نمانده که حاکمیتِ انتصابی، سر سوزنی راضی به آن رییس جمهور و انتخابش نبود.

خاتمی سالِ 76، خود حاصل دگردیسی و مدتی گوشه نشینی و عبرت آموزی از راه و رسم جمهوری اسلامی بود. قضا این شد که بخشی از زمامدارانِ جمهوری اسلامی که اتفاقا در انقلاب، نقش بسیار داشتند و به دهه شصت بر مسند و مقامی بودند، با آمدنِ رهبر تازه رسیده، به انزوایی ناخواسته تن دهند و این بر کناره بودن، موهبتی شد تا به عنوان یک شهروند و نه مسوولی توجیه گر، قامت ناسازگار نظام را ببیند و احیانا با قیاس با آنچه در دیگر جای ها می گذشت، راز این همه نامیزانی بجویند.

 از سوی دیگر جامعه ایرانی در اواسط دهه هفتاد، به گونه ای غریزی تغییری بزرگ را ضروری می دانست و می خواست. رای به خاتمی توده وار بود و نه حاصل حزب و حتی کار تبلیغاتی گروهی نخبه. این اقبالِ ناگهانی را نمی توان به حساب مجمع روحانیون و مجاهدین انقلاب گذارد که خاتمی را به صحنه آوردند و از او پشتیبانی کردند، گو اینکه حلقه کوچک حامیانِ خاتمی بعدها گفتند که در بهمن ماه سال 75، این طالع به خواب هم نمی دیدند.

 نیاز گنگ به تغییر که اتفاقا در هر بخش توده بی شکلِ جامعه ایرانی نیز متفاوت بود- ازخواست آزادی سیاسی روشنفکران بگیر تا آزادیهای اجتماعی مطلوب جوانان و بهبود اوضاع اقتصادی مد نظر عامه- نقطه تقاطعی در لبخند متفاوت وعبا و ردایِ بی تفاخر و پاکیزه خاتمی پیدا کرد.همه ی شعار خاتمی هم در “اصلاحات”، متراکم و شنیده شد و اکثریت رای دهندگان به خاتمی ندانستند و چندان هم برایشان اهمیتی نداشت که سال بعد رییس جمهور از شعار جامعه مدنی به مدینه النبی عقب نشینی کرد.

 با این حال مردم ایران، راهی را انتخاب کردند که در تاریخ بعد از مشروطه سابقه نداشت. ایرانیان با همه درد و رنجی که بردند از جنگ و دروغزنی بانیان نظام، اصلاح را بر جای بی تفاوتی و انقلابی کور نشاندند. حتی آنها که خاتمی راخوب نمی دانستند به انتخابی واقع گرایانه دست زدند و میان بد و بدتر، بد را انتخاب کردند. برای راهی پیوسته و آهسته البته خاتمیِ معتدل و محجوب انتخابی درست بود، ولی افتاد مشکل ها.

 

اصلاح طلب نشسته و مُصلح ایستاده

پیر روشن ضمیر، آیت الله منتظری با آن سابقه که در دوره بنیانگذار داشت به خوبی می دانست که حاکمیتِ انتصابی، اصلاحات را در حیاط مُعطل می کند و به اتاق نشیمن راه نمی دهد چه رسد به تالار آیینه. از همین بود که “دری نجف آبادی” را در وزارتِ اطلاعات ماشینِ امضا می دید.

 آیت الله خامنه ای در پشت سنگر شورای نگهبان و با گُرز و نیزه پاسداران، عملا مانع هر گونه تغییری می شد و رییس جمهور و دولتش در محدوده ای معین پیچ و تاب می خوردند. سیاست خارجی ایران حتی با درخشش گفتگوی تمدنها به نقطه آرامش نرسید، اقتصاد ایران نمی توانست از قید حکومت رها شود و با دست اندازی بنیادهای رهبری و چنگ اندازی سپاه، منطق بازار نمی یافت. قوه قضاییه با شیخ یزدی اش، عملا قوه عذابیه بود و رهبر هم شخصا میان هر چه فرهنگ و آزادی، قدم رُو می رفت و خلاصه اینکه انتصاب به انتخاب راهی نمی داد. خاتمی اصلاح طلب نشسته ای شد و مصلحت این می دید که برخوردی محتوم را به تعویق اندازد؛ تقدیری که ناگزیر باید روی می داد.

 مجلس اصلاحات، چهار سالی به سد سکندر شورای نگهبان کوفت و آخرِ کار، فقهای ششگانه شورا، عملا جای اکثریت و اقلیت را در مجلس هفتم، تعویض کردند. آن رای توده ای مردم به خاتمی اگر این حُسن داشت که دست تقلب را شکست، این عیب نیز داشت که در بزنگاه دست یاری نمی شد. انبوه رای وقتی به کاریز احزاب و تشکل و سندیکا، سرازیر نشود و “جامعه مدنی” نسازد، به زیرِ زمین می رود و به وقتِ حادثه فرصتِ نَقب و قنات نیست. سید محمد خاتمی اشتباهی بزرگ کرد و انتخابات مجلس هفتم را با آن بی عدالتی نگهبانان، البته به اکراه برگزار کرد و عبرتی بر جای گذاشت که به هر انتخاباتی تن نباید داد.

در کارخانه ای که ندانند قدر کار / از کار هر که دست کشد کاردان تر است

عاقبتِ اصلاح طلبی نشسته به سوگواری ریاست جمهوری احمدی نژاد رسید و نهایت اینکه برخورد محتومِ انتخاب و انتصاب در شرایطی رخ داد که بستری مانند آن هشت سال خاتمی مهیا نبود گرچه مصلح ایستاده ای به نام میر حسین موسوی آمده بود.

 

روش اصلاح و هدف رادیکال

سئوال بزرگ این است که اصلاح طلب به چه چیز باید متعهد باشد. به شخص، به نهادهای حکومتی و یا نشکستن ساختارهای حاکمیت؟

راست اینکه “اصلاح طلب” قصد دارد تا با تراش و پیرایش و آرایش ساختار حکومت، نهایتا حکومت را لباسی فاخر سازد بر تن مردم. این حکومت است که برای مردم است و نه مردم برای حکومت. می توان خواستار عزل رهبر جمهوری اسلامی بود، خواهانِ محو نظارت استصوابی شد و حتی تغییر بزرگ و ساختاری در قانون اساسی و حذف اصل ولایت فقیه را هدف قرار داد و باز هم اصلاح طلب باقی ماند.

 نکته ی باریکتر از مو اینجاست که راهکارهاست که اصلاح طلب را مُصلح می کند. استمرار، آزمون و خطا و قبول داشتنِ سندی مورد وفاق، شرط اصلاح طلبی است.

 اگر عصر اصلاحات و اقبال عمومی یافتن این راه و روش در روزگار جمهوری اسلامی را از مبدا دوم خرداد بدانیم، اقرار باید کرد که اصلاح طلبان، تمامی راهکارهای انتخابی جز رفراندم را آزموده اند. شاهد اینکه همواره شاخصینِ اصلاح طلب، چه بزرگوارانی که امروز در حصرند و چه بزرگانی که امروز سکوتِ معنا دار کرده اند، همیشه پای ثابت صندوق رای بوده اند.

 حاصلِ این آزمون و خطا و حرکت پیوسته و گاه کسالت آور از نگاه ناظرانِ بیرونی با جنون حاکمیتِ انتصابی به قتل و زندان و شکنجه و حصر ختم شد.

 مومن که از یک سوراخ این همه گزیده نمی شود، اگر امر به معروف هست، نهی از منکر هم هست. سند هنوز پا بر جایِ قانون اساسی جمهوری اسلامی که همچنان به همان رای ماضی مردم معتبر است، حقوقی دیگر نیز به رای دهندگان داده است، اعتصاب، راهپیمایی و مفهوم مخالفی به نام تحریم انتخابات. اگر رای دادن حق است، رای ندادن به نشانه اعتراض نیز حق است.

 حرکت در بستر قانون اساسی، آن چیزی است که اصلاح را قانونمند و منضبط می کند. اگر چه قانون اساسی جمهوری اسلامی به صورتِ اورژانسی نیاز به اصلاحات بزرگی دارد و اتفاقا این اصلاحات دقیقا بر سر همان اصلی است که نویسندگانش ظالمانه لایتغیر دانسته اند. انگار که مستاجری در عقد اجاره، شرط کند که خانه رابه صاحبخانه نمی دهد، این شرط همان قدر باطل است که شرط تغییر ناپذیری اصل ولایت فقیه در قانون اساسی. ماجرای اصلاحات در ایران امروز به جایی رسیده است که جز با خلوص قابل ادامه نیست و تحریم انتخابات مجلس نهم، خلوصِ اصلاحات است.

 انتخاباتی با آن رهبر و این شورای نگهبان، هر لحظه ایران را از دموکراسی دورتر می کند و آنچنان که رهبر جمهوری اسلامی صراحتا گفته است، ایران را به پادشاهی فقیه می رساند که مجلسی مشورتی دارد و جمهوری و رییس جمهورش را باید در موزه تاریخ جست.

 اصلاحات با هدفِ رادیکال البته تندروی نیست، اگر عزیزانی به خاک خفته اند و گرامیانی در حصرند و نازنینانی در حبس البته تندروی نکرده اند، ماجرا عقب نشینی دیگران است و گرنه آنها همان جا که ایستاده بودند، ایستاده اند.