صل علی محمد، بوی مشایی اوه اوه

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

بالاخره این اسفندیار رحیم مشایی هم خبر مرگش از دفترریاست جمهوری، رفت. البته فقط با داستان بازی می کند، وگرنه خیلی هم راه دوری نرفته. احمدی‌نژاد، این«عارف به آرمان مهدوی» را به عنوان مشاور خودش و رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد نصب کرده و آشنایی و همکاری با او را «هدیه‌ الهی و افتخاری بزرگ» برای خودش دانسته … همزمان سید حسن موسوی را هم که قبلا معاونش و رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری بوده ، برداشته نصب کرده به جای مشایی روی دیوار دفتر ریاست جمهوری که جایش خالی نباشد، دلش تنگ بشود. همزمان مخالفت مجلس با طرح اقدام وزارت خانه های راه و ارتباطات را هم دایورت کرده به مواضع هسته ای نظام و مهندس نیکزاد را با حفظ سمت قبلی اش، به عنوان سرپرست وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات نصب کرده بالای در وزارت خانه، تا برود توی چشم نمایندگان مجلس و همزمان دکتر تقی پور راهم به عنوان مشاور خودش در امور ارتباطات و فناوری اطلاعات نصب کرده توی حرمسرا… (والله ناصرالدین شاه هم با آن سبیل یک وجبی ، این قدری که این نیم وجبی مشاور دارد، زن نداشت) حالا هی شما بگویید این دولت کار نمی کند. الان دارد این همه کار را همزمان با هم می کند، خیلی کارهای دیگری را هم که بعدا صدایش در می آید فعلا گذاشته روی استندبای تا بعدا بکند. باز هم حرفی هست؟

این وسط فقط برای مجید امیدی شهرکی، مدیر کل سیاسی دفتر رئیس جمهور کاری نبود بکند، که او هم دارد روزی سه بار با خبرگزاری فارس مصاحبه می کند. در همین مصاحبه ها هم گفته است: « جابه جایی آقای مشایی امری عادی است و این جابه جایی در حیطه وظایف قانونی رئیس جمهور است و مانند جابه جایی‌های قبلی است و مسأله‌ای غیر عادی نیست.» و به هیچ کس هم ارتباطی ندارد. هیچ کس هم دخالت نکند. وزیر اطلاعات را که جابه جا نکرده کسی بخواهد دخالت کند، معاون خودش بوده، دلش خواسته … بعد هم خیلی عصبانی اعلام کرده: « هر کس آزاد است هر طور می خواهد در این باره تفسیر کند و نظر بدهد.»

الان از صبح تا همین حالا هم ما یک لنگه پا توی صف بودیم تا نوبتمان بشود نظرمان را بگوییم. مگر می گذاشتند، سوزن می انداختی پایین نمی آمد. همه آمده بودند چون آقای مجید امیدی شهرکی اجازه داده بود، یعنی آزاد کرده بود که هر کسی هر طور دلش می خواهد در این باره تفسیر کند و نظر بدهد، تفسیر کنند و نظر بدهند.

یک عده ای از مردم همیشه در صحنه که همان اول صبح آمدند، دیدند خیلی شلوغ است، نوبتشان نمی شود، همان جا گوشه دیواری، پشت درختی، جایی را پیدا کردند تفسیرشان را کردند، نظرشان را هم دادند، رفتند دنبال زندگی و بدبختی خودشان.

اما بعدش یک تعداد عریضی آمدند، حالا نمی دانم عریض بودند، ارزی بودند، درزشان عریض بود، عرضشان مریض بود، ما که نفهمیدیم. بالاخره یک ارتباطی با همین ارزی و نذری و این چیزها داشتند. خیلی هم داد می زدند. می گفتند پول ما را بدهید این یهودی که خودش مرده وگرنه … گویا همین طوری جنبش و عدم و تعهد خورده بود به گوششان، مغزشان طاقت نیاورده بود، هنگ کرده بودند، یا به قول خودشان نتوانسته بودند درست تحلیل کنند، به این جمع بندی رسیده بودند که مشایی خودش دچار تعهد عدم جنبش شده، یعنی تعهد داده دیگر جنبشی نکند. می گفتند پول ما را بدهید.

از آن طرف یک تعداد دیگری آمده بودند اصرار داشتند که قبول نیست. ما هیچ شباهتی بین عورت و عارف و آرمان نمی بینیم. ما گفتیم احمدی نژاد گندم خورده، عورتش زده بیرون، قرار بود عورتش را بپوشاند. نه اینکه نصبش کند یه جای دیگر. بعد هم حالا هدیه الهی یک حرفی، ولی افتخار بزرگ نه . بعد هم خیلی حرف های بی تربیتی زدند که اصلا اینجا جای گفتنش نیست.

از 173 متر آن طرف تر هم از مرکز تحقیقات مجلس که این لیاخوف درد گرم خورده، یک گلوله توپ حرام اش نمی کند، یک آقایی آمده بود هی قاه قاه می خندید، حالا اصلا رعایت نمی کنند که طرف اجازه داده ما هم می خواهیم دو کلمه نظر پرتاب کنیم، قاه قاه می خندد. می گوید این که مشایی ممکن است برای انتخابات مجلس تائید صلاحیت بشود، خنده دار است. انگار کدام کار مملکت خنده دار نیست؟ رهبر مملکت یک حکومت را نابود کرده برای اینکه این نیم وجبی را با کودتا فرو کند به اعماق امت شهید پرور، حالا طرف شده اره و حتی جای شکری باقی نگذاشته. یک انتخابات چهار سال قبل برگزار شده، دو کاندیدایش توی خانه شان حبس هستند، یکی شان سندرم حاد ناموسی پیدا کرده، چهارمی هم شده رئیس جمهور، از حالا بیت دارد برایش آش پشت پا می پزد می فرستد خانه ملت که این توپ نخورده ها کوفت کنند، مجلس هم توی کاسه آش گل محمدی می گذارد و برمی گرداند بیت و زیرلب می گویند ایشالله بره دیگه برنگرده. نماینده رهبری در سپاه خودش می گوید که ما اشتباه کردیم که این طرف را آوردیم سر کار، بعد می گوید شما هم اشتباه کردید به او رای ندادید. واقعا تنها دلیلی که وقتی این آقایان حرف می زنند ما از خنده روده بر نمی شویم این است که گوش نمی کنیم چه می گویند.

بعد هم که نماینده معترض رفت همین طور این قدر هی دسته دسته و گروه گروه آمدند نظرشان را دادند که نوبت به ما نرسید. ما که فعلا توی صف ایستاده ایم تا نوبتمان بشود نظرمان را بگوییم.حالا شما هم اگر دلتان خواست، فردا بیایید همین جا، هم نظرات دیگران را برایتان می گوییم . هم اگر نوبتمان شد نظر خودمان را.