نگاهی به نمایش “پیچ تند”
تلاشی کهنسال برای یافتن واقعیت
در تئاتر با وجود آنکه رئالیسم تازه راه خود را میگشود و جای خود را باز میکرد و علیرغم تلاش کارگردانهای بزرگی همچون آندره آنتوان در فرانسه و استانیسلاوسکی در روسیه که سعی در نمایش واقعیتهای عینی و تاریخی بر صحنه داشتند، موج گستردهای به رهبری کسانی همچون کریگ، مایرهولد، آرتو، ماکس راینهارت و.. علیه واقعگرایی و به نفع تئاترگرایی به وجود آمد و در طول یک سده و علیرغم حرکت مداوم و خزنده واقعنمایی در تاریخ کارگردانی، این موج در نهایت تبدیل به جریان عمده تئاترهای پیشرو، هنری وغیر تجاری در سراسر دنیا شد.
در ایران اما با وجود تلاشهای کارگردانهای غیرواقعگرا همچون آربیآوانسیان، بهرام بیضایی، آشور بانیپال بابلا و… واقعنمایی هنوز امری بیش از حد رایج و حتی ارزشی انکارناپذیر شمرده میشود. نمایش “پیچ تند” نوشته آرش عباسی وکارگردانی کتایون فیض مرندی یکی از اجراهای نسبتا رئالیستی است که این روزها در مجموعه تئاتر شهر درحال اجرااست. نمایشی که در کنار نکات مثبت خود امواج منفی کمی را برای تماشاگر ارسال نکرد. فیض مرندی کارگردانی است که با نگاه ویژه خود به موضوعات زنان عملکرد وکارنامه خود را با هدفی واحد وکانالیزه شده پیش می برد. به نظر می آید اما کارگردان در تجربه هریک از تولیدات خود دچار سردرگمی های اجرایی می شود که دربحث گونه اجرا و شیوه نقشه کشی تولید خود به چندگانگی می رسد. پس ازتجربه نسبتا موفق مرندی دراجرای “آتن مسکو”این بار او به سراغ یک نمایش ایرانی می رود.
نمایشی که در تعریف خط فرضی و موضوع داستانی خود در شکل اولیمه نه تنها مشکلی ندارد بلکه بسیار جذاب هم نشان می دهد.مواجه یک خانواده ارمنی با مقوله ای به نام “جنگ”درایران که می تواند بازخوردها و عکس العمل های خلاقانه ای را به شکل مطلوب تولید کند.اما این موضوع نسبتا ویژه، درمرحله نمایشنامه نویسی دچار افت های محسوسی شده که درنهایت به اجرای صحنه ای لطمه وارد می کند. دقت داشته باشیم که درونمایه مطرح رئالیسم مسایل اقتصادی،سیاسی و فرهنگی جامعه است و این گونه آثار نمایشی به مشکلات تنگناها میپردازد و درواقع موضوع رئالیسم، به گونه ای “پاتولوژی” (آسیبشناسی) اجتماعی است. اما نویسنده دربرخورد با این تعریف کلی به پرداخت سوژه ای موازی با گره های اولیه داستان می پردازد که تا انتهای نمایش ادامه وسرانجام به تکرار بیهوده منجر می شود. به طور مثال درگیری های خانودگی دو خانواده که رابطه ای هم با یکدیگر نداشته وارائه صبر و تحمل کاراکترهای موجود دربرابر چالش ها تا دقایق آخر. البته مخاطب در برخی از لحظات اجرا شاهد کورسوهای ضعیفی از شکستن حصارهای رئالیستی بود که اتفاقاً همین لحظات نادر زیباترین لحظات نمایش را نیز به وجود میآوردند.
دومین شاخصه رئالیسم مساله “عصریت” است، یعنی همین زمان، همین مکان، همین اشخاص وهمین موضوعات مورد بررسی قرار میگیرند و داستان نمایشی براساس این عناصر شکل میگیرد. اما این بار هم درمتن وهم دراجرا شاهد هستیم که “ژانت”و”آنی”بارها به شکلی نامتعارف ازفضای ذهنی خود فاصله گرفته وقضاوت درمورد برخوردهای دوطرفه را به دیگران انتقال وبافت شخصیتی فردیا افراد دیگر را بازسازی می کردند.
سومین مساله در مکتب نمایشی رئالیسم، نمایش تناقضات و چالشهای اجتماعی است.عنصری که به انصاف درپی ریزی وچیدمان آن تلاش و دقت شده بود. کنکاش های “ آلبرت ” درطول اجرای برای گره گشایی وآشکارنمایی درگیری هامی تواند در اغلب مسیرها متوجه دیگران باشد وچنین است که ریتم وتمپوی اثر هرلحظه با این طرفند درجه بندی و گوش نواز می شود.
رئالیسم عنصر ساختاری با “ابژکتیویسم” (عینیت گرایی) همراه است و این امراساس رئالیسم به شمار میرود و دراین آثار تماشاگر باید باور کند آنچه میبیند دروغ و خلاف واقع نیست و حداکثر اینکه، این واقعیت خیالی شده است. همچنین رویدادهای نمایشهای رئالیستی باید در حوزه احتمال، امکان وقوع داشته باشند.اتفاقی که در”پیچ تند”به عنوان یک فرصت از بین رفت.
یک نمایش واقع گرایانه علاوه بر همه دشواری هایی که در حوزه اجرایی می طلبد، به لحاظ بازیگری نیز تابع قوانین و شیوه های سخت و دشواری است. بازیگران یک نمایش رئالیستی چون در فضایی کاملاً واقعی و ملموس برای تماشاگر، قرار گرفته اند ناچارند از فضای صحنه تئاتر فاصله بگیرند و در مدت زمان اجرای نمایش کاملاً در فضای واقعی داستان نفس بکشند. اما به نظر می آید الهام کردا درنقش “ژانت”وناهید مسلمی درنقش”آنی” قادر به انجام چنین وظیفه ای نیستند و نه تنها تصور یک زندگی واقعی به روی صحنه را ایجاد نمی کنند، بلکه بارها و بارها میان آنچه به عنوان داستان نمایش اتفاق می افتد و فرآیندی که به نام نمایش در حال اجراست فاصله ایجاد کرده، ارزش ارتباط رئالیستی مورد توجه کارگردان را از بین می برند. اما در کنار همه این شخصیتها و نقشها آلبرت با بازی علی سرابی شاید کاملترین و بهترین باشد. سرابی با بازی خوب و تاثیر گذارش در نقش آلبرت” به این شخصیت جان داده و آن را به عنوان بهترین و کاملترین شخصیت در پیچ تند معرفی میکند. البته در میان چهار شخصیت این نمایش”آلبرت” به واسطه منطقی و مشخص بودن رفتارها و انگیزههایش کاملترین شخصیت داستان هم هست. بنابراین به نظر می رسد کارگردان تا آن اندازه که خودش را به رعایت جزییات و مشخصات واقعی صحنه نمایش مقید کرده، به دیگر عناصر توجهی نداشته است.