بی خیال فرش، بیا تو با کفش

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

سعید جلیلی در پاسخ به صدای آمریکا گفت: “ کار دیپلماسی مثل فرش ایرانی است، میلی ‏متری جلو می رود، دقیق و ظریف و نهایتا زیبا و بادوام است.” در همین راستا برخی شباهت ‏های فرش ایرانی و دیپلماسی دولت احمدی نژاد به این شرح تقدیم می شود:‏

دیپلماسی انباری ‏

در همان هفته اول ورود احمدی نژاد به دفتر ریاست جمهوری خاتمی، رئیس جمهور جدید ‏اولین کاری که کرد این بود که تعدادی از فرش های زیبای ایرانی( که احتمالا حاصل یک ‏دیپلماسی بود) جمع کرد و فرستاد توی انبار. ‏

دیپلماسی لگد بخور ‏

همانطور که فرش ایرانی باید لگد بخورد تا درست بشود، دیپلماسی ایرانی هم عادت دارد تا ‏لگد نخورده است شکل درست خودش را پیدا نکند.‏

دیپلماسی روستاباف

هم فرش ایرانی و هم دیپلماسی دولت نهم را روستائیان می بافند، اما بعدا در شرایط اقتصادی ‏بد فروخته می شود.‏


دیپلماسی لوله ای

فرش ایرانی و دیپلماسی را آدم حسابی استفاده می کند، اگر آدم بعد از عمری به موقعیتی ‏رسیده باشد، یک عالمه فرش می خرد و همه را لوله می کند و می گذارد گوشه اتاق و فقط ‏برای دیدار رسمی و میهمانی از آن استفاده می کند و از دیپلماسی گلیم و موکت نمدی استفاده ‏می کند.‏

فرش و قطار ‏

درست است که دیپلماسی ایرانی دیروز تبدیل به فرش شده، ولی تا سال قبل قطاری بود که نه ‏دنده عقب داشت و نه ترمز، آدمی که با قطار بدون ترمز وسط شکم دیپلماسی می رود، کف ‏قطار فرش پهن نمی کند.‏

بی خیال فرش، بیا تو با کفش

یک فرش ایرانی دو سال طول می کشد که بافته شود، آدمی که بیست تا میهمان با توپ و تانک ‏و چکمه پشت درخانه اش ایستاده اند و تازه موشکش برای پرتاب احتیاج به فوتوشاپ دارد، ‏جلوی تانک فرش پهن نمی کند.‏


دیپلماسی توی قاب

فرش ایرانی ظریف است، زیباست، ماندگار است، قیمتی است، به همین دلیل قابش می کنند و ‏به دیوار آویزانش می کنند، دیپلماسی ایرانی هم همین طور است، فقط به دیوار آویزانش می ‏کنند که معلوم می شود داریم.‏

فرش نیم زرعی بد خواب ‏

آقا دیروز با ترکمن ها سر گاز دیپلماسی می کرد، یک فرش ترکمنی خرید انداخت کف اتاقش. ‏دو روز بعد بخاطر امام رضا تصمیم گرفت دیپلماسی را شرقی کند، یک خرسک مشهدی ‏خرید انداخت کف اتاق. سه ماه بعد با اروپایی ها دعوا کرد، فرش کرمانی ظریف درست و ‏حسابی را که بیست سال بافتش طول کشیده بود، فروخت و با پول نفت فرش چینی تقلبی وارد ‏کرد و انداخت آن گوشه اتاق. بعد بخاطر امام زمان دیپلماسی کشور را عوض کرد و رفت به ‏طرف سوریه و لبنان و فرش قمی دوزاری خرید و انداخت گوشه چپ اتاق. بعدا رفت با ترک ‏ها و روس ها حال پخش کرد، فرش تبریز نیم زرعی گرفت و آویزان کرد به دیوار. حالا کف ‏اتاق وزارت خارجه بیست جور فرش است و چهل جور دیپلماسی. نه رنگ شان به هم می ‏خورد نه بافت شان و نه خواب شان.‏

احساس فرشی و عرشی

یک روز احمدی نژاد وایستاده بود روبروی آینه و به خودش نگاه می کرد. گفت: یک عینک ‏دودی برام خریدن 250 دلار، یک کت و شلوار برام خریدن صد هزار تومن، یک کفش ‏مشکی برام خریدن شصت هزار تومن، یه ماشین سوار می شم که قیمتش صد میلیون تومنه، ‏یه هواپیما سوار می شم که قیمتش ده میلیارده، یه جوراب سفید برام خریدن که قیمتش چهار ‏هزار تومنه، یه فرش تبریز انداختن توی اتاقم که قیمتش دو میلیون تومنه… بعد نگاهی به آینه ‏کرد و گفت: ولی این قیافه ریده به همه اینها….‏

نتیجه گیری دیپلماتیک: آدم باید حرفی بزند که بهش بیاید، وگرنه شجریان بهتر از همه ما آواز ‏می خواند، عنصری هم بهتر از همه شعر می گوید.‏