گفت وگو♦ تئاتر ایران

نویسنده

‏‏اکبر زنجان پور از بازیگر-کارگردانانی است که شماری از نمایشنامه های معاصر آمریکایی را به صحنه برده است. ‏گفتگویی که در تهران با وی ترتیب داده ایم درمورد بازی و کارگردانی نمایشنامه های بزرگانی چون آرتور میلر و ‏یوجین اونیل است… ‏

zanjanpour1.jpg


گفت و گو با اکبر زنجان پور

‎ ‎شرایط فرهنگی-‏‎ ‎اجتماعی مهم است‏‎ ‎

‎ ‎در مقام بازیگر اول یا در هیبت یک کارگردان شماری از نمایشنامه های معاصر آمریکایی را به صحنه ‏برده اید. آیا فقط میل شخصی به آنهاست یا دلایل فنی هم نقشی در این تولیدات داشته است؟‎ ‎

دلیل فنی که دارم این است که اینها با تبحر خاصی نوشته شده اند. این نویسندگان معمولا نگاه تک ساختی ندارند و ‏نمایشنامه های آنان از جنبه ها و جهات مختلف قابل بررسی هستند. اما برای اجرا بیشتر جذب نمایشنامه ها و قهرمانانی ‏می شوم که با آنها اشتراک حسی و عاطفی داشته باشم. شاید به دلیل اینکه قهرمانان اینها به شکل عجیبی با من ایرانی هم ‏خوانی دارد. مثلا اصلا سراغ آثار شکسپیر نمی روم. آنها را می خوانم ودیوانه می شوم. یا فیلم هایی که در رابطه با ‏آنها ساخته شده است را می بینم و به وجد می آیم. اما برای اجرا هیچ گاه سراغشان نمی روم به دلیل اینکه قهرمانانشان ‏را نمی شناسم. اما پرسوناژهای میلر را خوب می شناسم وبا آنها همذات پنداری می کنم. ‏

‎ ‎تا سال 1891 فرهنگ نمایشی آمریکا، چیزی فراتر از نمایش سیار یا تئاتر جاده ها نداشت. اما از 1900 به ‏بعد تئاتر آمریکایی ریشه گرفت و اونیل اولین نمایشنامه نویس آمریکایی به شهرتی جهانی دست یافت و بعد میلر و ‏وایلدر و… امکان خاص یا شرایط و ضرورت های این دوره چه بود که در طول صد سال حداقل ده نمایشنامه نویس ‏برتر به جهان معرفی می کنند؟‏‎ ‎

اساسا هر آدمی فرزند زمانه خود است. مثلا در ایران از قرن سوم هجری به بعد، اوضاع فرهنگی و اجتماعی طوری ‏رقم می خورد که بزرگترین نوابغ ما درآن دوران به وجود می آیند. اگر اوضاع فرهنگی مهیا نبود سعدی و حافظ و ‏فردوسی به وجود نمی آمدند. یا بعد از مشروطه شرایط فرهنگی و اجتماعی به گونه ای می شود که از دل آن نیما یوشیج ‏سر باز می زند. در آمریکا هم حتما چنین زمینه هایی بوجود می آید. اما دراین زمینه حتما فردیت نویسندگان اساس ‏قضیه است و تیزبینی و نبوغ آنها. به هرحال فرد و جامعه دو روی یک سکه اند و از یکدیگر تاثیر می گیرند. ‏

‎ ‎چقدر می توانیم درام های کلاسیک آمریکایی را دارای معنا باختگی یا رگ و ریشه ابسوردیستی بدانیم؟‎ ‎‎ ‎

معمولا تراژدی آنجا اتفاق می افتد که آدم نسبت به هر حرکتی که کرده است دچار یاس شود. آنجا که یا سمی آید معنا ‏باختگی نیز روی می دهد. اصولا همه درام های معتبر آمریکایی دارای این رگ و ریشه هستند. در اونیل به شکل ‏مشهودی این روش موجود است و در میلر به گونه ای دیگر. در آثار اونیل معمولا تم ابسورد حرف اول را می زند. ‏ببینید در “گوریل پشمالو” قهرمان داستان به چه شکلی درمی آید. همه چیز را می خواهد ولی هیچ چیزی ندارد و این ‏اوج تراژدی و پوچی است. ‏

‎ ‎و اما درمورد بازیگری. آیا روش آمریکایی برای بازیگر ایرانی قابل اجراست؟‏‎ ‎

بله. ما با شرایط مان، همین وضعیتی را که داریم، باید این روش را پشت سر بگذاریم و به بازی مدرن تری برسیم. ‏

‎‎تفاوت بازی بازیگر آمریکایی و بازیگر ایرانی در یک نقش آمریکایی چگونه است؟‏‎ ‎

بازیگر آمریکایی جامعه اش را درآن قصه بهتر می شناسد. اما من ایرانی نمی شناسم. پس اجرایی را که می کنم ناچار ‏اجرایی ایرانی است. هرچند قهرمان داستان درآن محیط نفس می کشد و بازیگر و تماشاگر خیال می کنند که قصه در ‏آمریکا اتفاق می افتد ولی واقعیت امر این است که در ایران و توسط ایرانی بازی می شود. ‏

zanjanpour2.jpg

‎ ‎در متون آمریکایی کدها، نشانه ها و حتی اصطلاحاتی موجود است که از دل فرهنگ عمومی اجتماع ‏آمریکایی برخواسته است. این نشانه ها را چطور کشف و ما به ازای شخصیت های آمریکایی به کار می برید؟‎ ‎‎ ‎

واقعیت این است که ما کمتر امکان شناسایی داریم. اما به هر حال از طریق مشاهده، مشاهده فیلم ها آن را می بینیم و با ‏آنها ارتباط داریم. پس به گونه ای آنها را می شناسیم ضمن اینکه از راه مطالعه، با رفتار شناسی، رفتار شناسی عمومی ‏و فردی آمریکایی می شود با ظرایف و مختصات فرهنگ آمریکایی تا حدودی آشنا شد. ‏

‎ ‎جنس بازی شما در تئاتر با فرا روی از حد طبیعی بازیگری در ایران به یک ژانر خاص بدل شده است که ‏مختص و ویژه خودتان است. از نخستین تا آخرین بازی شما بر صحنه چقدر تفاوت است تا بدانیم از کجا به کجا رسیده ‏اید؟‎ ‎

اولین بازی من “چوب زیر بغل” بهمن فرسی بود. درست چهل سال پیش. دقیقا نمی دانم از کجا به کجا رسیده ام. اما ‏هنوز دیدگاه ها و رهبری های بهمن فرسی در ذات من است. نه، تفاوت را دقیق نمی دانم. آن موقع خیلی برخودم واقف ‏نبودم. اجزا، خودم، بافتها و سلول های خودم را به خوبی نمی شناختم. اما در تجربه آن را شناختم و دربا امکاناتش کنار ‏آمدم. برای بازیگری من معمولا همیشه در مویرگ هایم به دنبال این چیزها می گردم و الان فکر می کنم بازی خود را ‏می شناسم. ‏

‎ ‎‏”دشمن مردم” را استانیسلافسکی که به صحنه می برد، “مه یرهولد” بازیگر نقش دکتر استوکمان برای ‏ایفای نقش ژستی بدنی اختیار می کند که از کشف مدام استوکمان به آن رسیده است. شما درفرایند خلق استوکمان چه ‏کردید؟‎ ‎

من دستی ست که مدام در هوا منتشر می کنم، اما انگار می رود به خلا. در واقع این دست به هیچ دستی نمی رسد. ‏

‎ ‎نقش ازلی ابدی که تا همیشه دوست دارید کدام است؟‎ ‎

گالیله. ‏

‎ ‎اگر قرار باشد جایزه صد سال نمایشنامه نویسی آمریکا را شما بدهید، کدام متن و کدام نویسنده را لایق آن می ‏دانید؟‎ ‎

سیر طولانی روز در دل شب اثر یوجین اونیل. ‏