فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

ezati_01.jpg

اکران چند فیلم پرفروش به شکل همزمان رونقی استثنایی به اکران سینماهای آمریکا و اروپا داده است و همه منتظرند ‏تا ببیند فاتح اکران تابستان امسال کدام فیلم خواهد بود. این هفته از میان شورآفرین ترین فیلم های روی پرده، هفت فیلم ‏را انتخاب و معرفی کرده ایم و بی صبرانه نتیجه این رقابت تنگاتنگ در گیشه را انتظار می کشیم. هر چند فیلم های ‏بزرگ دیگری نیز در راه است….‏

‎ ‎معرفی فیلم های روز سینمای جهان‏‎ ‎

wanted.jpg


تحت تعقیب‎‎‏ ‏Wanted

کارگردان: تیمور بکمامبتوف. فیلمنامه: مایکل براندت، درک هاس، کریس مورگان بر اساس داستانی از براتدت، هاس ‏و داستان مصور مارک میلر و ج. جی. جونز. موسیقی: دنی الفمن. مدیر فیلمبرداری: میچل آموندسن. تدوین: دیوید ‏برنر. طراح صحنه: جان مایهر. بازیگران: جیمز مک آوی[وسلی گیبسون]، مورگان فریمن[اسلوآن]، آنجلینا ‏جولی[فاکس]، ترنس استمپ[پکوارسکی]، تامس کرچمن[کراس]، کامون[اسلحه ساز]، کنستانتین خابنسکی[‏The ‎Exterminator‏]. 110 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. ‏

وسلی گیبسون حسابدار 25 ساله عصبی در یک شرکت کوچک کار می کند. رئیس هر روز با اعصاب وی بازی می ‏کند و دوست دخترش با یکی از همکارانش مشغول خیانت به وی است. زندگی برای گیبسون کسالت آور و گاه آزارنده ‏است تا اینکه یک روز در فروشگاهی با زنی زیبا و جذاب روبرو می شود که خود را فاکس می نامند. فاکس به او می ‏گوید که پدرش- که گیبسون هرگز او را ندیده- روز قبل کشته شده و قاتل- کراس- به دنبال اوست تا وی را نیز از میان ‏بردارد. گیبسون حرف های فاکس را باور نمی کند، اما با پیدا شدن سر و کله کراس نبردی میان او و فاکس بر سر ‏گیبسون درمی گیرد. فاکس گیبسون را نجات داده و به او می گوید که پدرش مانند وی آدم کشی حرفه ای و عضو انجمن ‏برادری بوده است. این انجمن که از هزار سال پیش موجودیت یافته، وظیفه دارد با از میان بردن آدم هایی که سرنوشت ‏مقدر کرده به زندگی دیگران کمک کند. فاکس گیبسون را نزد رئیس خود اسلوآن برده و او نیز از گیبسون می خواهد تا ‏به انجمن برادری بپیوندد. گیبسون این پیشنهاد را رد کرده و آن دو را ترک می کند. اما با پیش آمدن حادثه ای دیگر، با ‏پای خود به نزدشان رفته و از آنها می خواند تا او را تعلیم دهند. تعلیم سخت و طاقت فرساست و گیبسون ابتدا از تصمیم ‏خود پشیمان است. اما با یافتن اندکی اعتماد به نفس و پس از ترک دوست دختر خیانتکارش به هوای فاکس زیبا به ‏تمرین های ادامه می دهد. اولین ماموریت را با تردید ولی موفقیت آمیز انجام می دهد و سپس ماموریت های بعدی و ‏بعدی… سرانجام دستوری مبنی بر یافتن کراس دریافت می کند. تنها سرنخ موجود گلوله ای خاص است که اسلحه سازی ‏مشهور آن را می سازد. گیبسون به سراغ اسلحه ساز می رود و سرنخ ها او را به به صومعه ای قدیمی و محل تولد ‏انجمن برادری هدایت می کند. در آنجا با مردی به نام پکوارسکی روبرو می شود که تنها فرد مورد اطمینان کراس ‏محسوب می شود. اما برخورد با کراس حقایق تازه و پیچیده ای را بر گیبسون آشکار می کند…‏

چرا باید دید؟

تیمور بکمامبتوف متولد 1961 گوری یف، شوروی سابق[قزاقستان فعلی] است و اکنون هر سینما دوستی او را به ‏خاطر دو فیلم نگهبان شب و نگهبان روز می شناسد. دو فیلمی که ماتریکس روسیه لقب گرفتند و آغازکننده انقلاب ‏تکنیکی و تجاری تازه ای در سینمای روسیه بودند. بکمامبتوف کارگردان شناخته شده فیلم های تبلیغاتی بود و در سال ‏‏1994 با ساختن والس پیشاور وارد عالم سینما شد که توانست جایزه بهترین کارگردانی جشنواره کارلووی واری را ‏برای وی به ارمغان بیاورد. اما توفیق نگهبان روز و شب باعث شد تا خیلی زود کمپانی فوکس او را به آمریکا احضار ‏کند و تحت تعقیب اولین فیلم آمریکایی اوست که در دو هفته اول نمایش خود به رقم 100 میلیون دلار دست یافته است. ‏

تحت تعقیب از روی داستان مصور فرانک میلر به همین نام که در سال 2003 منتشر شد، و با صرف 75 میلیون دلار ‏ساخته شده است. اما خود را چندان به منبع اقتباس اش وفادار نمی داند و حتی نقش هایی از جمله فاکس بعدها به آن ‏افزوده شده است. ‏

تحت تعقیب که با برخورد خوب منتقدان نیز روبرو شده، اما فیلم دو پهلویی است. یقین دارم که سازندگانش نیز به ‏مضمون اصلی فیلم یعنی رسیدن به خودباوری در نسل فعلی و کشتن برای هدفی خوب(نجات هزاران با کشتن یکی) ‏وقوف کامل دارند و آن را با وقایع پیرامونی به وحدتی شگرف رسانده اند. قهرمان جوان فیلم که می تواند نماینده نسل ‏جدید امریکایی و سرباز جدید این دولت باشد، فردی خجالتی و ظاهراً ضعیف است. پیوسته پوزش می خواهد و حتی در ‏اولین ماموریت هایش این عذرخواهی را برای قربانیان خود نیز ابراز می کند. اما خیلی زود به هدف عالی و غایی خود ‏ایمان پیدا کرده و خود را سرباز سرنوشت اعلام می کند. یعنی چیزی که دولت و ملت آمریکا آشکار ونهان به آن ایمان ‏و اعتقاد دارند و حضور خود را در هر جایی از کره زمین و توسل به زور را با اتکا به این هدف ستایش شده مشروع ‏نشان می دهند. جوان آمریکایی امروز نباید چون گیبسون اسیر مشاغل حقیر باشد، او برای جنگیدن و عشق ورزیدن ‏ساخته شده است. به همین خاطر فیلم نیز تخت گاز پیش می رود و هرگز از نفس نمی افتد. ‏

کارگردان روس تبار با چنین فیلمی کارنامه عظیم برای خود در هالیوود تدارک دیده و در آینده فیلم های بزرگ تری نیز ‏خواهد ساخت. البته این امر لاجرم به معنی جدی تر بودن شان نخواهد بود. ‏

دوستداران دنیای بکمامبتوف دو نفر از بازیگران فیلم های او را در تحت تعقیب خواهند یافت: کنستانتین خابنسکی ‏قهرمان اصلی نگهبان روز و شب که در نقش مامور دفع جانوران موذی ظاهر شده و داتو باختادزه که نقش قصاب و ‏استاد کار با چاقو را بازی می کند. خود جناب بکمامبتوف نیز در حال حاضر سرگرم به پایان رساندن قسمت سوم ‏نگهبان روز با نام نگهبان شفق است که در سال ‏‎2009‎‏ به روی پرده خواهد رفت.‏

ژانر: اکشن، درام، مهیج. ‏

hancock.jpg

هنکاک‎‎‏ ‏Hancock

کارگردان: پیتر برگ. فیلمنامه: وینست نگو، وینس گیلیگن. موسیقی: جان پاول. مدیر فیلمبرداری: توبیاس ای. ‏اسکلایسلر. تدوین: کولبی پارکر جونیور، پل ریوبل. طراح صحنه: نیل اسپایسک. بازیگران: ویل اسمیت[جان هنکاک]، ‏چارلیز ترون[مری امبری]، جیسون بیتمن[ری امبری]، جی هید[آرون امبری]، ادی مارسن[رد]، دیوید ماتی، ‏میتریکس فیتن[ماتریکس]، تامس لنون[مایک]، جانی گالکی[جرمی]. 92 دقیقه. محصول 2008 آمریکا. نام دیگر: ‏John Hancock، ‏Tonight, He Comes‏. نامزد جایزه بهترین آنونس از مراسم گولدن تریلر. ‏

جان هنکاک ابرقهرمانی غیر عادی است. او به دلیلی نامعلوم افسرده و الکلی است و هر قدمی که برای تادیب خلاف ‏کاران و افراد شرور برمی دارد هزینه زیادی برای شهر لس آنجلس به دنبال دارد. چون اعمال او باعث وارد شدن ‏خسارت به ساختمان ها، اتومبیل ها و اموال عمومی می شود. آخرین بار که او برای متوقف کردن چند تبهکار اقدام ‏کرد، مبلغی نزدیک به 9 میلیون دلار برای شهر آب خورد. از این رو افکار عمومی و رسانه ها مرتباً از مسئولین می ‏خواهند تا جلوی دخالت های او را بگیرند. تا اینکه یک روز، هنکاک جان ری امبری را نجات می دهد. امبری ‏متخصص روابط عمومی است و دوست دارد در ازای نجات جانش راهی برای بهبود وضعیت هنکاک و در نتیجه از ‏بین بردن سوء شهرت او بردارد. ری او را به خانه برده و با همسر و پسرش آشنا می کند. مری همسری ری عقیده دارد ‏هنکاک اصلاح ناپذیر است. اما ری از هنکاک می خواهد تا خود را تسلیم کرده و در یک دوره بازپروری شرکت کند تا ‏مردم در غیاب او پی به ارزش وجودش ببرند.‏‎ ‎هنکاک می پذیرد، و یک روز مری به همراه پسر کوچکش به دیدار او ‏آمده و از وی می خواهد تا ری را نا امید نکند. به دنبال این ماجرا رئیس پلیس از هنکاک برای دستگیری گروهی سارق ‏به رهبری رد که تعدادی انسان بیگناه را به گروگان گرفته اند، کمک می خواهد. هنکاک این بار دقت و احتیاط ‏تبهکاران را دستگیر و بار دیگر شهرت نیک خود را به دست می آورد. در میهمانی که ری به افتخار این موضوع داد، ‏هنکاک می گوید که حافظه اش را از دست داده و از گذشته هیچ به یاد ندارد. همان شب هنکاک کشف می کند که مری ‏نیز دارای قدرت های غیر عادی است و به نظر می رسد که از گذشته او با خبر است…‏

چرا باید دید؟

چهار سال قبل که انیمیشن شگفت انگیزها ب نمایش در آمد، تماشاگران خود را با ابرقهرمانانی روبرو دیدند که جامعه ‏آنها را طرد کرده و خود را بی نیاز از خدمات شان می دید. بنابراین شگفت انگیزها به زندگی عادی رو آورده و تقریباً ‏دچار افسردگی هم شده بودند. حال نسخه سینمایی روزآمدتر و زنده آن ابرقهرمان ها روی پرده ظاهر شده و این یکی بر ‏خلاف آنها مشکلی با گذشته خود دارد و الکلی و افسرده است. هیچ کس به او احترام نمی گذارد، عوضی خطابش می ‏کنند و خدماتش مایه دردسر شهر و اهالی آن است. ‏

البته این ظاهر قصه است و زمانی که به کارنامه سازنده آن نگاه کنید که فیلم پر سر و صدای قلمرو را سال گذشته روی ‏پرده داشته، به بطن ماجرا تولید این یکی هم پی خواهید برد. فیلمنامه هنکاک که ابتدا “امشب، او می آید” نام داشت، ‏نزدیک به یک دهه در هالیوود سرگردان بود و کسی حاضر به ساخت آن نبود. پس چرا پیتر برگ حالا به ساختن آن ‏علاقمنده شده است؟ و حتی نمایش افتتاحیه آن را در پایگاه ارتش آمریکا در خاورمیانه و پیش از آمریکا و به صورت ‏رایگان برگزار می کند؟‏

پیتر وینکلر برگ متولد 1964 بازیگر آشنای نقش های فرعی و حالا کارگردانی شناخته شده است. برگ از 1994 با ‏ساختن قسمت هایی از سریال “‏Chicago Hope‏” شروع به کارگردانی نیز کرد و بعدها نویسندگی و تهیه کنندگی را ‏نیز آزمود. اولین فیلم بلندش اعمال بسیار وحشیانه را در 1998 کارگردانی کرد که در چند جشنواره مورد توجه قرار ‏گرفت. دو فیلم بعدی اش در همین حد نیز موفق نبود، اما آشنایی با مایکل مان در فیلم وثیقه او را وارد مسیری تازه و ‏متفاوت کرد. حاصل این تغییر فیلم 80 میلیون دلاری قلمرو بود که در زمان درست تولید شد و با توجه به موضوع ‏حساس خود در بسیاری از کشورها مورد توجه قرار گرفت. چکیده مطلب و جان کلام فیلم این بود: نفت با امنیت ملی ‏آمریکا ارتباط دارد.‏

قلمرو تریلری سیاسی بود که سبعیت بنیادگرایان مسلمان[القاعده و حزب الله] و حضور گروهی آمریکایی برای ‏بازگرداندن امنیت به منطقه خاورمیانه و تلاش برای رسیدن به درک و اعتماد متقابل میان اعراب صاحب نفت و ‏آمریکایی ها نیازمند ین نفت را نشان می داد. یک فیلم با داستانی رو، اما هنکاک از جنم دیگری است. پیامش را لابلای ‏قصه نوجوان پسند خود پنهان می کند و به سرباز آمریکایی که در نبرد با تروریسم سرخورده شده و مانند هنکاک ‏استعداد افسردگی و الکلی شدن را دارد می آموزد که قهرمان است و باید مانند قهرمان نیز رفتار کند. حتی اگر این ‏رفتار زمانی خسارت هایی سنگین نیز به دنبال داشته، این امر از قهرمانانه بودن کار وی چندان نمی کاهد. ‏

او باید یاد بگیرد گذشته خود را به یاد بیاورد و با آن زندگی کند. کاری که آمریکایی جوان نیز باید یاد بگیرد. او باید به ‏یاد بیاورد که کسانی مانند وودرو ویلسون و روزولت در تاریخ کشورش بوده اند و دولت شان را صاحب رسالتی عظیم ‏در قبال همه دنیا می دانسته اند. پس باید دست از خود ویرانگری برداشته و حتی عشق پر رنج خود را به فراموشی ‏بسپرد. او زاده شده تا قهرمان باشد و قهرمانی کند. همیشه جوان بماند و یک مدیر روابط عمومی خوب هم برای خودش ‏دست و پا کند!‏

هنکاک تبلیغ برای نیاز به قهرمان و ابرقهرمان ها در زمانه ماست. چه کسی بود گفت بدبخت کسی که به قهرمان نیاز ‏دارد؟ چون قهرمان امروز که ریشه در قرن بیستم دارد دولت/ملت است نه فرد!‏

اما در کنار همه اینها، فیلم پر از شوخی های جذاب، جلوه های ویژه گران قیمت و ویل اسمیت و چارلیز ترون دوست ‏داشتنی است که می توانند دلارهای هر تماشاگر بی اعتقادی را نیز از جیبش خارج کنند. هنکاک تا لحظه تنظیم این ‏مطلب بیش از 60 میلیون دلار در گیشه آمریکا به دست آورده و به نظر می رسد که سرسخت ترین رقیب فیلم های ‏دیگر است. ‏

ژانر: اکشن، کمدی، درام، فانتزی. ‏

happening.jpg

رویداد‎‎‏ ‏The Happening

نویسنده و کارگردان: ام. نایت شیامالان. موسیقی: جیمز نیوتون هاوارد. مدیر فیلمبرداری: تاک فوجیموتو. تدوین: کنراد ‏باف. طراح صحنه: جنین کلودیا اُپول. بازیگران: مارک والبرگ[الیوت مور]، زوئی دشانل[آلما مور]، جان ‏لگوئیزامو[جولین]، اشلی سانچز[جس]، بتی باکلی[خانم جونز]، اسپنسر برسلین[جاش]، رابرت بیلی جونیور[جرد]. 91 ‏دقیقه. محصول 2008 آمریکا، هندوستان. نام دیگر: ‏Green Planet، ‏The Green Effect‏. ‏

نیویورک، زمان حال. ناگهان مردمی که در سنترال پارک هستند دچارآشفتگی شده، کلمات خود را تکرار کرده یا بی ‏حرکت شده و ببرخی نیز عقب عقب گام برمی دارند. سپس یکی از زنانی که در پارک نشسته دس به خودکشی می زند.‏

الیوت مور معلم علوم که همان روز درباره اختلال ها و پدیده های غیرطبیعی در کلاس حرف می زند، بعد از شنیدن ‏خبر واقعه سنترال پارک و تکرار آن در نقاط دیگر تصمیم می گیرد به همراه همسرش از شهر خارج شود. رسانه ها ‏این اتفاق را حمله ای تروریستی تخمین می زنند، مدارس تعطیل و بسیاری راه خارج از شهر را در پیش می گیرند. ‏الیوت به همراه همسرش الما و همکارش جولین و دختر کوچک جس او راهی فیلادلفیا می شوند. اما گسترش فاجعه راه ‏ها را نا امن کرده و اخباری که از نقاط دیگر می رسد نیز خوشایند نیست. قطار در نیمه راه توقف کرده و آنها اجبارا ‏پیاده به راه ادامه می دهند. ارتباطات اعلب قطع شده و جولین که خبر ناگواری از همسرش دریافت کرده، جس را نزد ‏آلما و الیوت گذاشته و برای کمک به همسرش راهی می شود. اما بعد از مسافتی نه چندان طولانی کشته می شود. ‏

الیوت دیگر یقین دارد که این واقعه، یک حادثه طبیعی مانند سونامی یا مانند آن است که از راه هوا گسترش می یابد و ‏هر کس در معرض آن قرار بگیرد دست به خودکشی می زند. الیوت، آلما و جس به راه ادامه می دهند و بعد از طی ‏حوادثی به منزل پیرزنی به نام جونز تنها می رسند. به نظر می رسد پیرزن نیمه مجنون است، اما به آنها پناه می دهد. ‏فردای آن روز خطر به آن ناحیه نزدیک شده و پیرزن نیز خودکشی می کند. مدتی بعد خطر رفع می شود و الیوت، آلما ‏و جس نجات می یابند. اما مدتی بعد در پاریس….‏

چرا باید دید؟

منوچ نایت شیامالان متولد 1970 پوندیچری هندوستان است و با فیلم سومش حس ششم[۱۹۹۹] تبدیل به یکی از محبوب ‏ترین و مشهورترین فیلمسازان هالیوود شده است. او در واقع کسی است که رگه هایی قوی از اعتقاد به ماورالطبیعه و ‏حوادث فراطبیعی را به سینمای امروز آمریکا تزریق کرده است. نمایش هر کدام از فیلم های او –شکست ناپذیر، نشانه ‏ها، دهکده و بانویی در آب- هر کدام حادثه ای در سینمای آمریکا شمرده شده و به وی جایگاهی میان هیچکاک و ‏اسپیلبرگ اعطا کرده است. فیلم قبلی اش بانویی در آب نیز که یک قصه پریان بود با هیاهوی فراوان به نمایش در آمد و ‏منتقدان نیز نظریات متفاوتی درباره اش ابراز کردند. اما فیلم فعلی او که در اوج حرکت های دفاع از محیط زیست ‏ساخته شده، همه منتقدان را در ستایش از او یک رای خواهد کرد. برخورد تماشاگران نیز با نثار 60 میلیون دلار به پای ‏فیلم در گیشه ها نشان از موفقیت تجاری آن دارد. اما چه چیز رویداد را به یک فیلم جذاب برای تماشاگران بی اعتنا به ‏محیط زیست تبدیل می کند؟‏

رویداد قالب یک درام پر تعلیق با داستانی آخر زمانی را دارد و رمز و راز نهفته در قصه فیلم و توضیح ناپذیر بودن ‏رفتار آدمیان در برخورد با پدیده جوی- که ماهیت آن نیز کاملاً مشخص نمی شود- سبب ایجاد هیجان و کشش بیننده می ‏شود. هر چند شخصیت های قصه چندان همدلی برانگیز نیستند و درمی شخصی نیز در جریان است[خیانت آلما به ‏الیوت که در پایان با هم به تفاهم می رسند. چون الیوت برای اینکه آخرین دقایق زندگی را نزد آلما باشد از پناهگاهش پا ‏بیرون می گذارد و به سوی مخفی گاه آلما و جس می رود]. این درام شخصی برای جولین نیز تکرار می شود، اما ‏پایانی خوش ندارد و به مرگش منتهی می شود. بنابراین کمتر تماشاگری خود را در قید و بند درک حرف های الیوت در ‏ابتدای فیلم مبنی بر ناپدید مشتی زنبور می بیند. در حالی که آلبرت انیشتین زمانی گفته بود”اگر زنبورها از روی کره ‏زمین محو شوند، نسل بشر بیش از چهار سال دوام نخواهد آورد”. چیزی که راجر ابرت نیز در ابتدای نقدش به آن ‏استناد کرده و فیلم را واجد ارزشی بیش از یک درام مهیج و پر تعلیق می داند. ‏

می شود با او همکلام شد و رویداد را مهم ترین و جدی ترین فیلم کارنامه شیامالان دانست که در فیلمش اشاره به ‏عصیان طبیعت علیه بشر می کند. بشری که با دست خود تنها زیستگاهش را آلوده کرده و باید تقاص آن را با جان خود ‏پس بدهد. پیامی که بعد از سونامی و دیگر حوادثی از این دست بسیار باورپذیر و ملموس است. ‏

رویداد فیلمی هشدار دهنده است، اما فراموش نمی کند که یک اثر سینمایی است. از این رو با حفظ ریتم و هیجان ‏تماشاگر را کم کم با خود همراه می کند. بدون شک می شود فیلم را جدی ترین فیلم کارنامه شیامالان دانست، اما بهترین ‏کار او نیست. حس ششم هنوز از جهت ایجاد تعلیق از تمامی کارهای او سرتر است. با این حال برخورد خود تماشاچیان ‏نشان می دهد که نام سازنده فیلم نیز کافی است تا برای دیدن فیلم تازه او دست به جیب ببرند. همین دستاورد کمی برای ‏هیچ فیلمسازی نیست!‏

ژانر: درام، رازآمیز. ‏

banaaska.jpg

هشت روز زینپ‎ ‎‏ ‏Zeynep’in Sekiz Günü

نویسنده و کارگردان: جمال شان. موسیقی: بابازولا. مدیر فیلمبرداری: سارپ کایا. تدوین: شنول شنتورک. طراح ‏صحنه: گوکهان دپمغلو. بازیگران: فادیک سوین آتاسوی[زینپ]، مصطفی ئوستونداغ[علی]، آحمت ممتاز تایلان[دایی]، ‏جنگیز سزیجی[صاحب بار]، اغور چاووس اوغلو[شف]، سینان تایمین آلبایراک[بارمن]، فریت کایا[دوست علی]، نجم ‏الدین چوبان اوغلو[دربانه، آرزوتان بایراک توتان[همسر دربان]. 124 دقیقه. محصول 2007 ترکیه. ‏

زینپ زنی تنها و بی کس که زندگی به شدت یکنواخت و ساکنی دارد، یک شب به اصرار همکار اداری اش در مراسم ‏جشن تولد او شرکت می کند. جشن در یک دیسکو بار برگزار شده و زینپ در آنجا با جوان مجلس گرم کنی به نام علی ‏آشنا می شود. این آشنایی همان شب منجر به همخوابگی می شود. فردای آن روز که زینپ از خواب برمی خیزد ‏یادداشتی از علی می یابد که قول داده همان شب دوباره باز خواهد گشت. حال زندگی زینپ رنگی تازه یافته و او نیز ‏می تواند محبوبی داشته باشد. زینپ تدارک شام رنگینی می بیند، اما علی نمی آید. زینپ عصبی و نگران شده و فردای ‏آن روز به دیسکو باری که با علی روبرو شده بود می رود، بلکه علی را بیابد. در آنجا با صاحب بار روبرو می شود ‏که به او می گوید علی گاوصندوق آنجا را سرقت کرده و گریخته است. زینپ هنگام خروج از پیشخدمت بار آدرس دایی ‏علی را به دست می آورد و نزد وی می رود. دایی به او می گوید که می تواند علی را نزد یکی از دوستانش بیابد. اما ‏در محل موعود علی خود را پنهان کرده و حاضر به دیدن زینپ نمی شود. زینپ از تعقیب او دست برنمی دارد تا اینکه ‏یک شب که از بازگشت علی نا امید شده، او را مقابل آپارتمان خود می یابد. دایی و دوست نزدیک علی توسط آدم های ‏صاحب بار کشته شده اند و او برای پنهان شدن نزد وی آمده است. زینپ از بازگشت علی شادمان می شود، اما این ‏خوشی لحظه بیش نمی پاید. آدم کش ها سر رسیده و علی را به قتل می رسانند. فردای آن روز زینپ بار دیگر به زندگی ‏بی رنگ و یکنواخت خود بازمی گردد…‏

چرا باید دید؟

جمال شان متولد 1966 تونجلی ابتدا مدیریت و سپس اقتصاد خوانده و سپس در نشریات مختلفی از ادبی، سینمایی و ‏طنز کار کرده است. شعر و قصه نوشته و کاریکاتور کشیده و مشاغل گوناگون دیگری نیز مانند مدیریت بار را تجربه ‏کرده است. از بنیان گذاران شرکت فیلمسازان نو است و در فیلم های مختلف سمت هایی از دستیاری، تهیه کنندگی، ‏فیلمنامه نویسی، مشاوره و بازیگری را تقبل کرده و فیلمنامه های موفقی مانند اگر برگشتی سوت بزن و نگذار چراغ ها ‏خاموش شوند[رئیس چلیک. در ایران بگذار روشنایی بشود] را در کارنامه اش دارد. هشت روز زینپ دومین فیلم بلند ‏اوست. اولین فیلمش علی موفق به دریافت جوایز متعدد و فراوانی شد. اما نتوانست به خاطر مشکلاتی که با تهیه کننده ‏داشت نمایش عمومی پیدا کند. از این رو تماشاگر عادی او را با دومین فیلمش خواهد شناخت. ‏

هشت روز زینپ که قرار است اولین بخش از یک سه گانه درباره عشق باشد، فیلمی درباره چهره متفاوت عشق است. ‏اما جان کلام فیلم چیز دیگری است که بلافاصله به چشم می خورد: زندگی جهنم است، اما مهم این است که در این جهنم ‏تنها نباشیم. ‏

جمال شان با این فیلم تصویری مهیب و به شدت متفاوت از زندگی در استانبول و محلات مدرن آن به نمایش می گذارد. ‏استانبول دیگر آن مکان اگزوتیک و محبوب توریست ها نیست. از شلوغی در آن چندان اثری دیده نمی شود. زینپ در ‏یک شهرک تازه ساز خلوت زندگی می کند. هیچ کدام از همسایه های او را نمی بینم و حتی صدای شان نیز شنیده نمی ‏شود. محیط کار او نیز با وجود بهره مند بودن از سیستم باز، عملاً نمی تواند او را با جمع آشتی دهد. زندگی او بی ‏رنگ[تا دقیقه 32 فیلم همه چیز سیاه و سفید است و در نیمه جشن تولد با مستی و رقص زینپ رنگی می شد. اما در ‏پایان بعد از مرگ علی همه چیز بار دیگر سیاه و سفید خواهد شد] است و تکرار هر روز همه کارها بی هیچ تفاوتی تا ‏اینکه مردی به نام علی وارد زندگی او می شود. یک موجود دون، دزدی بی سر و پا و بی اعتقاد به هر اصلی، اما ‏اولین مرد زندگی زینپ است. زنی که تا لحظه آشنایی با او می پنداشته زندگی همان لانه ای است که او برای خود ‏تدارک دیده است. ‏

زینپ هر چند نمونه ای افراطی از زندگی مدرن در ترکیه و مخصوصاً استانبول 17 میلیونی است، اما می تواند نمونه ‏ای درست از زندگی های امروزی در همه جای دنیا باشد. زندگی ایزوله او فاقد رنگ است، سرشار از همه نشانگان ‏زندگی مدرن است اما فاقد روح…‏

او حتی سکس را نیز تجربه نکرده و از بی اطلاعی آن را با عشق نیز اشتباه می گیرد. حتی اگر شیفتگی او را به اولین ‏کسی که او را شاهزاده قلب من می خواند، عشق فرض کنیم این عشق خیلی زود در کمتر از یک هفته از زندگیش خارج ‏شده و او را مجبور به بازگشت به زندگی پیشین می کند. در پایان فیلم او را در محیط کار می بینم. همه چیز سیاه و سفید ‏شده و ما زینپ را که می کوشد لبخندی زورکی به چهره بیاورد میان گریه و بهت ترک می کنیم. آیا امید به نجات و ‏رهایی او هست؟‏

برخی از منتقدان سینمای ترکیه با وجود ستایش از فیلم آن را تصویری غلط از جامعه ترکیه دانسته و حتی یکی از آنان ‏عنوان مقاله اش را “همه ما بیمار روانی نیستیم!” انتخاب کرده است. بله، ظاهراً بله! فراموش نکنید که فروید(شاید هم ‏یونگ یا آدلر] گفته: هر کس ادعا دارد سالم است را به من نشان دهید تا بلافاصله بستری اش کنم. ‏

به همین خاطر جرات می کنم و هشت روز زینپ را فیلمی مهم و شایسته اعتنا درباره نشانگان بیماری های جوامع ‏مدرن و تهی شدن زندگی آدمی از بسیاری چیزها می دانم. متشرعین آن را معنویت می دانند و عقلاء آن را انگیزه و ‏معنی نام می دهند. شما چه اسمی برایش انتخاب می کنید: تنهایی؟

معتقدم جمال شان یکی از خوش آتیه ترین کارگردان های سینمای ترکیه است و می تواند بدیل کم نظیری برای نوری ‏بیلگه جیلان باشد. پس بی صبرانه منتظر دیدن بقیه قسمت های تریلوژی جمال شان هستم!‏

ژانر: درام. ‏

lestemoins.jpg

شاهدان‎‎‏ ‏Les Témoins

کارگردان: آندره تشینه. فیلمنامه: لوران گویو، آندره تشینه، ویویان زینگ. موسیقی: فیلیپ سارد. مدیر فیلمبرداری: ‏ژولین هیرش. تدوین: مارتین جیوردانو. طراح صحنه: میشله آبه-وانیه. بازیگران: میشل بلان[آدرین]، امانوئل ‏بئار[سارا]، سامی بوجیلا[مهدی]، ژولی دپاردیو[ژولی]، سوهان لیبریو[مانو]، کنستانس دال[ساندرا]، لورنزو ‏بالدوچی[استیو]. 112 دقیقه. محصول 2007 فرانسه. نام دیگر: ‏The Witnesses‏. نامزد خرس طلای جشنوراه برلین، ‏برنده جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل/سامی بوجیلا و نامزد جایزه بهترین کارگردانی و بهترین بازیگرین تازه ‏کار/یوهان لیبریو.‏

سال 1984، پاریس. آدرین دکتری میانه سال با مانو-پسر همجنس خواه جوان- که به تازگی از شهرستان آمده تا با ‏خواهرش زندگی کند، برخورد و عاشق او می شود. سارا نویسنده ای که با مهدی ازدواج کرده و به تازگی از او صاحب ‏فرزندی شده، با آدرین دوست است. آدرین مانو را به پلاژ سارا برده و با آنها آشنا می کند. مانو و مهدی برای شنا به ‏دریا می روند، و در پی واقعه ای مهدی جان مانو را از غرق شدن نجات می دهد. در بازگشت به پاریس، مانو به مهدی ‏ابراز علاقه کرده و به زودی رابطه ای میان آن دو شکل می گیرد. مانو شغلی در خارج از پاریس یافته و آدرین را ‏ترک می کند. اواکثر روزهایش را با مهدی می گذراند تا اینکه شبی آدرین خشمگین به سراغ او رفته و ماجرا را می ‏فهمد. اما کشف هولناک دیگری نیز می کند: مانو به بیماری تازه ای که ایدز نام گرفته مبتلا شده است. مانو خود را از ‏چشم مهدی پنهان کرده و آدرین شروع به انجام آزمایش های مختلف روی او می کند. اما راه چاره ای نیست و مانو ‏اندک اندک می پذیرد که با مرگ روبرو شود. همزمان رابطه مهدی و سارا نیز رو به تیرگی می گذارد و سارا نیز ‏درمی یابد که احساس مادری در او چندان قوی نیست. مهدی از آزمایش ها سالم بیرون می آید و مانو نیز مدتی بعد می ‏میرد. مهدی و سارا نزد هم بازمی گردند و آدرین یز دوست پسر تازه ای به نام استیو پیدا می کند…‏

چرا باید دید؟

آندره تشینه متولد 1942 والانس دآژن، پیرنه فرانسه است. یکی از مهم ترین فیلمسازان پس از موج نوی فرانسه که به ‏نسل دوم منتقدانی که فیلمسازی پیشه کردند، تعلق دارد. او نیز از کایه دو سینما آغاز کرده و پا جای پای کسانی چون ‏تروفو، گودار و شابرول گذاشته است. ‏

تشینه بعد از تحصیل در ایدک با دستیاری ژاک ریوت آغاز کرد و خیلی زود از یک منتقد جدی به فیلمسازی جدی تبدیل ‏شد. فیلم های او که بر زندگی معاصر اشاره داشت، خیلی زود توانست جایگاهی ویژه نزد تماشاگران و همکاران سابق ‏او پیدا کند. او با دومین فیلمش شهرستانی فرانسوی که ترکیب از کمدی سیاه، درام عاشقانه و نوستالزی با تاثیراتی از ‏برشت بود، داستان زندگی خانواده ای شهرستانی ار اوایل قرن تا دوران نهضت مقاومت و سرانجام قیام مه 1968 را ‏بازگو کرد که بسیاری آن را با فیلم امبرسون های باشکوه لز مقایسه کردند. باروکو در 1976 درامی جنایی بود که ‏قدرت قصه گویی و فصاسازی او را به نمایش گذاشت و تمایلش به سورئالیسم را آشکار کرد. دهه 1980 دهه شکوفایی ‏تشینه بود. ابتدا قرار ملاقات و سپس، صحنه جنایت و بیگناهان از راه رسیدند. قرار ملاقات تنها فیلم او بود که از میان ‏‏7 فیلم کارنامه اش که نامزد نخل طلای کن شد، آن را به چنگ آورد. ‏

اما نویسندگان بزرگ سینمایی اوج کارهای او دهه 1990 و فیلم های فصل محبوب من، نی های وحشی و دزدان می ‏دانند که همگی از زندگی واقعی الهام گرفته بودند و کاترین دونوو سهمی انکار ناپذیر در شکل گرفتن برخی از آنها ‏داشت. فیلم های تشینه بی تعارف برای افراد بالغ ساخته می شوند واین بلوغ نه تنها از نظر عرف رایج که سن را در ‏نظر دارد، بلکه ازجهت روحی را شامل می شود. به همین خاطر تماشاگری که به دنبال سرگرمی است، فیلم های او را ‏جاب نخواهد یافت. چون حادثه ای از نوع معمول در آنها رخ نمی دهد. شاهدان یکی از بهترین نمونه های سینمای تشینه ‏است. فیلم داستانی را در حد فاصل ژوئن 1984 تا ژوئن 1985 بازگو می کند و به شکلی اپیزودیک که با روزهای ‏خوش آغاز شده، به جنگ رسیده و با بازگشت مجدد تابستان بار دیگر به آرامش بازمی گردد. تشینه شیفته فصل هاست ‏و زندگی را نیز چون سال به فصل ها تقسیم می کند. زندگی انسان ها نیز بهارو تابستان و خزانی دارد واز این رو لحنی ‏مناسب آن نیز اختیار می کند. تابستان فصل رمانتیسم و کمدی است و زمستان فصل اندوه و تراژدی. روزهایی که در آن ‏آدم و در این فیلم پاریسی ها با دوستی، خشم، جدایی، مرگ، آرامش، بیماری و… آشنا و دست و پنجه نرم می کنند. اما ‏موضوع اصلی فیلم ایدز است و اغراق نخواهد بود بگوییم که سینمای اولین کشوری که واکنش هایی جدی در برابر این ‏طاعون قرن نشان داد، سینمای فرانسه بود. ینمایی که یکی از با استعدادترین فیلمسازانش به نام سیریل کولار قربانی ‏همین بیماری شد و تنها فیلمش شب های وحشی نیز حدیث نفسی یگانه بود. ‏

اما امروز با گذشت دو دهه و کاسته شدن از مهابت این پدیده[نه از میان رفتن و مهار کامل آن] تشینه بار دیگر به سراغ ‏آن رفته و این بار ایدز بهانه ای زیبا برای پرداختن به زندگی و انتخاب های چند انسان است. او انگشت بر روی اولویت ‏های اشخاص در زندگی شخصی می گذارد، اما هیچکس را به خاطر انتخاب های ظاهراً غلطش نیز سرزنش نمی کند. ‏سارا احساس مادرانگی ندارد و خود را بیشتر وقف نوشتن رمان کرده، مهدی نیز شیفته شغل خویش است و زمانی که با ‏مانو رابطه برقرار می کند بیشتر یک شیفته جنسی است. بر خلاف آدرین پا به سن گذاشته که عشقی افلاطونی به مانو ‏دارد و در پایان هر چند محبوبی تازه اختیار می کند اما هدفی والا در زندگی یافته و آن مبارزه با ایدز است. طبیعتاً دیدن ‏دوستانی چنین ناهمگون که در آغاز و پایان فیلم به راحتی کنار هم قرار می گیرند و ساعت های خوشی را نیز با هم می ‏گذرانند، تنها در سینمای فرانسه ممکن است که روابط پیچیده عاشقی، جنسی، عاطفی دستمایه اصلی فیلمسازان آن است. ‏

تشینه همچون فیلم های قبلی خود این بار نیز درامی گیرا با شخصیت های متعدد خلق کرده که آن چنان که از نام فیلم ‏برمی آید باید شاهدان دوره ای سیاه و تاریک در زندگی بشر و فرانسوی ها باشند. آن چه فیلم در نزد تماشاگر برمی ‏انگیزد حس اضطرار در مبارزه با این بیماری است. اما از گفتن درست روایت خود و پرداخت شخصیت ها آنی غافل ‏نمی شود. تماشاگر هر چند با آدرین همدلی بیشتری دارد، اما در پایان نمی تواند هیچ کدام را بر دیگری ترجیح دهد. همه ‏به یک اندازه خوب و بد هستند. حتی شخصیت های فرعی مانند خواهر مانو یا روسپی که در همسایگی آنها زندگی می ‏کند نیز از چشم تیزبین تشینه دور نمی ماند. فیلم با آوازی یکسان آغاز و پایان می یابد. زندگی نیز تکرار خوشایندی ‏است که تنها امید به آن رنگ می دهد. تشینه این را خوب می داند و با زیبای آن را به تصویر می کشد. اما فراموش نمی ‏کند که مخاطرات پنهان آن را با موسیقی بسیار زیبای فیلیپ سارد کهنه کار در بطن زندگی روزمره جاسازی کند. ‏فراموش نکنیم زندگی یکنواخت روزمره می تواند آبستن خطرات مهلک باشد. شاهدان فیلمی در شهادت یک دوران ‏است، فیلم شجاعانه، خوش ساخت و فکر شده که اگر دریچه دل های تان را باز می کنید می تواند به راحتی وارد آن ‏شود!‏

ژانر: درام. ‏

tattav.jpg

نابود شده به وسیله زن‏‎‎‏ ‏Tatt av kvinnen

کارگردان: پتر ناس. فیلمنامه: یوهان بوگیوس، پتر ناس بر اساس رمانی از ارلند لو. موسیقی: آسلاک هارتبرگ. مدیر ‏فیلمبرداری: ماریوس یوهانسن هانسن. تدوین: اینگه-لیز لانگفلت. بازیگران: تروند فاوسا آئورواگ[مرد]، ماریان ‏ساستاد اوتسن[ماریانه]، هنریک مستاد[تور]، آنا گوتو[نیدار برگنه]، استن لیونگرن[سرهنگ کاله]، ترز ‏بروناندر[ماریان]، تروده بیرکه استورم[لولیک]، لوئیز مونو[میرلیندا]، پیتر استورمر[گلن]. 90 دقیقه. محصول 2007 ‏نروژ. نام دیگر: ‏Gone with the Woman‏. برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره هالیوود. ‏

ناگهان سر و کله ماریانه زیبا در زندگی مردی جوان که در اسلو زندگی می کند، پیدا می شود. مرد هر چند مطمئن ‏نیست که به دوست دختر نیاز دارد یا خیر، اما رفت و آمدهای مکرر ماریانه باعث می شود که حضور دائمی او را در ‏آپارتمانش بپذیرد. ماریانه به آپارتمان او اثاث کشی می کند. مرد جوان که به استخر عمومی می رود در آنجا با مردی به ‏نام گلن آشنا شده و از راهنمایی های او در راه ایجاد رابطه با ماریانه استفاده می کند. به زودی جوان و ماریانه تبدیل به ‏عاشق و معشوق می شوند، اما همواره ماریانه است که به جای او تصمیم می گیرد. تا اینکه مرد از شغل خود اخراج ‏شده و ماریانه به او پیشنهاد می کند تا به سفری دور اروپا بروند. در راه سفر به پاریس می رسند و مرد می فهمد که با ‏ماریانه تفاهم زیادی ندارد. ماریانه می خواهد تا با دنبال کردن هوس های او از پاریس خارج شوند. مرد می پذیرد و ‏زمانی که در یک ایستگاه بین راه پیاده می شوند، خود را در منزل قدیمی سرهنگی سوئدی به نام کاله می یابند. ماریانه ‏با همسر سرهنگ ماریان رفیق شده و به تقاضای مرد مبنی بر همراهی با وی وقعی نمی گذارد. مرد به تنهایی به پاریس ‏باز می گردد و در آنجا با دختری فرانسوی به نام میرلیندا آشنا می شود. اما خود را به ماریانه وفادار می دادند و در ‏نتیجه با ماریانه به اسلو باز می گردد. ماریانه شغلی به عنوان معلم در خارج از اسلو یافته و به محل ماموریت خود می ‏رود. اما مرد که مرتب به دیدار او می رود، به زودی با بدقولی ماریانه مبنی بر سفر به اسلو و بازگشت نزد وی روبرو ‏می شود. از این رو به آنجا رفته و می فهمد که ماریانه با مردی به نام تور رابطه پیدا کرده است. سرخورده به شهر ‏بازمی گردد و خود را با کار سرگرم می کند. مدتی بعد ماریانه به نزد وی بازمی گردد، اما وجود فرزندی از تور در ‏شکم او ادامه رابطه را غیر ممکن کرده است. مرد یاد می گیرد که خود را زیر سلطه ماریانه رها و او را از خانه اش ‏بیرون کند. مدتی بعد به پاریس و به سراغ میرلیندا می رود….‏

چرا باید دید؟

پتر ناس متولد 1960 اسلو، نروژ است. اولین فیلمش را در 1999 با نام خماری مطلق ساخت. خماری مطلق ‏کمدی[کمی سیاه البته] بود و این مسیر در کارهای بعدی او نیز پی گرفته شد و گاه رنگی از درام نیز به خود گرفت. ‏ناس سازنده دو قسمت از ماجراهای مشهور الینگ[پرفروش ترین فیلم تاریخ سینمای نروژ] مخلوق اینگوار آمبیورنسن ‏است که اولین آنها در سال 2000 نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی نیز بود و سبب اشتهار ناس میان آمریکایی ‏ها نیز شد. کوین اسپیسی حقوق نمایش الینگ را خریداری کرد و کمپانی فوکس نیز در سال 2003 قراردادی با او برای ‏کارگردانی 3 فیلم امضاء کرد که اولین آنها با نام موتزارت و وال با شرکت جاش هارتنت درسال 2005 به نمایش در ‏آمد. اما قبل از این فیلم ناس قریحه خود را در ساخت فیلم برای کودکان نیز آزمود و با فقط بئا توانست در میان منتقدان ‏وداوران جشنواره ها به مقبولیت بزرگی دست یابد. ‏

ناس بازیگر تئاتر و کارگردان نیز هست و کارنامه خود را میان سینما و تئاتر به تساوی تقسیم کرده است. او یکی از ‏بزرگ ترین فیلمسازان تاریخ سینمای کشور کوچک نروژ با چهار و نیم میلیون جمعیت و صاحب دو فیلم از پنج فیلمی ‏تاریخ سینمای این کشور است که به مراسم اسکار راه یافته و بدیهی است با چنین پیشینه ای انتظار دیدن فیلمی خوب از ‏او بیهوده نباشد. ‏

نابود شده به وسیله زن [که اصلاً برگردان زیبایی برای نام اصلی و ترجمه انگلیسی آن نیست که شوخی با نام فیلم برباد ‏رفته است] به تمامی این توقع ها پاسخ می دهد. فیلم با هزینه ای کمتر از 4 میلیون دلار ساخته شده، اما توانسته نماینده ‏سینمای نروژ در مراسم اسکار 2008 باشد. یک کمدی فوق العاده جذاب که هنگام تماشای آن هرگز گذشت زمان را ‏حس نمی کنید و به یک مشکل ابدی و ازلی تاریخ می پردازد: زن ها!‏

موجوداتی که نه با آنها و نه بدون آنها نمی شود زندگی را سر کرد. موجوداتی که اغلب دوست دارند به جای مردها نیز ‏فکر و آن را تصمیم مشترک اعلام کنند.چیزی که برای قهرمان بی نام فیلم نیز اتفاق می افتد و به نوعی نماینده همه ‏مردهای دنیاست. مردی که با در دست داشتن وسیله ای کوچک در صدد شکار چیزی بزرگ است. ساخته شدن چنین ‏فیلمی در اسکاندیناوی که بیش از نیمی از جمعیت آن را زن ها تشکیل می دهند، چیز عجیبی نیست و مدتی است تبدیل ‏به موجی فراگیر شده است[و کم و بیش اروپای شمالی]. این کار به نوعی گرفتن انتقام نیم قرنی است که زن ها توانسته ‏اند مشاغل مهم و اغلب اداری را در این نقطه از دنیا تصاحب و مردها را به سوی کارهای یدی برانند. البته ماریانه ای ‏که در فیلم می بینید نمی تواند نماینده همه زنان اسکاندیناوی باشد، ولی ترجیح مرد در پایان فیلم انتخاب زنی از جای ‏دیگر دنیاست. یعنی فرانسه که باز هم اروپا محسوب می شود، اما زن پر حرارت فرانسوی کجا و قالب های یخ ‏اسکاندیناوی کجا؟ این یک معضل اجتماعی بزرگ است که باعث ازدواج مردهای این منطقه با زنان آسیایی مخصوصاً ‏ژاپنی، چنینی و تایلندی شده، زن هایی که احترام به مرد هنوز در میان آنها امری عادی است. ‏

ناس این مشکل را با ظرافت و در قالب یک کمدی پر تحرک به تصویر می کشد و باعث می شود که نروژی ها و بقیه ‏مردم اسکاندیناوی با آن به راحتی برخورد کنند. زندگی قهرمان مرد فیلم در بهترین حالت از سوی ماریانه مورد تجاوز ‏و بعدها سلطه قرار می گیرد و در پایان مرد یاد می گیرد که خود را از حضور نماینده این سلطه-کمد لباسی زرد رنگ ‏که نامتجانس بودنش با محیط آپارتمان مرد از همان آغاز پیداست-برهاند. او سکس را نزد ماریانه پیدا می کند، اما عشق ‏و درک متقابل تنها در میان زنی فرانسوی به نام میرلیندا که روحی همانند او دارد، می یابد. مظهر این تفاهم تابلویی ‏است که مرد خریداری می کند و جز میرلیندا هیچ کس با او در مفهوم آن شریک نمی شود. ‏

نابود شده به وسیله زن یک کمدی رمانتیک فوق العاده از سینمای ناشناسی است که شایسته توجهی بیش از اینهاست.. ‏فیلمی سرخوشانه، سرگرم کننده و دارای قدرت تاثیر گذاری بالا که مخاطبینش تنها مردها نیستند. هر چند قربانی و ‏قهرمان فیلم می تواند هر مردی در هر جای دنیا باشد! ‏

ژانر: کمدی، عاشقانه، درام. ‏

metbea.jpg

دختران مرده‎‎‏ ‏Мёртвые дочери‏/‏Myortvye docheri

نویسنده و کارگردان: پاول رومینوف. موسیقی: تری گان، الکساندر ایوانوف، پاول رومینوف، الکسی تارتوس. مدیر ‏فیلمبرداری: فیودور لیاس. تدوین: پاول رومینوف. طراح صحنه: پاول رومینوف. بازیگران: یکاترینا شکه گلووا[آنا]، ‏میخائیل دمنتیف[آنتون]، نیکیتا یمشانوف[نیکیتا]، داریا کاروشا[ورا]، آرتیوم سماکین[یگور]، رواشانا کورکووا[ریتا]، ‏میخائیل یفیموف[استپان]، ایوان ولکوف[ماکس]، یلنا موروزووا[خواهر]. 125 دقیقه. محصول 2007 روسیه. نام ‏دیگر: ‏Dead Daughters، ‏Anna i docheri‏. ‏

مسکو، زمان حال. وقتی مردی هراسنان خود را به داخل اتومبیل ورا انداخته و از ارواحی که او را تعقیب می کنند، ‏سخن بر زبان می آورد. ابتدا ورا او را باور نمی کند، اما زمانی که مرد در پشت در خانه او کشته می شود، خود و ‏دوستانش را در معرض خطر می بیند. مقتول از وی با روح سه دختر که توسط مادر مجنون شان غرق شده اند، سخن ‏گفته و اینک ورا و دوستانش نیز تبدیل به قربانیان سه روح سرگردان شده اند. تنها راه نجات کمک گرفتن از تنها خواهر ‏باقیمانده است که اینک معلم موسیقی بچه هاست. اما او تمایلی به کمک به ورا و دوستانش ندارد…‏

چرا باید دید؟

پاول یوری یه ویچ رومینوف متولد 1974 ولادی وستوک، روسیه است. ویدئوکلیپ و فیلم های تبلیغاتی ساخته و در ‏سال 2004 با ساختن فیلم مهلت کارنامه سینمایی خود را پی ریزی کرده است. مجلات سینمایی روسیه از او به عنوان ‏امید آینده سینمای روسیه نام می برند، در حالی که رومینوف تا این لحظه و پیش از دختران مرده یک فیلم دیگر به نام ‏مرد ساکت ساخته و دو فیلم اولش توفیقی نسبی در اکران داشته اند. دختران مرده سومین فیلم بلند اوست و زمانی به ‏نمایش در می آید که او سخت سرگرم کار بر روی چهارمین فیلمش پیشامد است. رومینوف بسیاری از سمت های کلیدی ‏در پروژه تولید دختران مرده را خود تقبل کرده و در واقع یک میلیون و دویست هزار دلار بودجه فیلم صرف جلوه های ‏ویژه آن شده است. ‏

دختران مرده محصول جنبش تازه ای سینمای روسیه برای دستیابی به بازارهای بین المللی و در نتیجه ارسال ‏استعدادهای نو یافته شده در سینما کشور به هالیوود است. یقین دارم اگر فیلم با زبان انگلیسی برای بیننده بی اطلاع ‏نمایش داده شود، خود را با یک فیلم دیگر از خیل اسطورهای محلی آمریکایی روبرو خواهد دانست. حتی تاثیرهای ‏آشکار سینمای ترسناک شرقی مانند فیلم حلقه و نحوه تصویرپردازی کیوشی کوروساوا نیز در فیلم دیده می شود. اما ‏رومینوف سعی دارد تا به زور هم که شده نگاهی جهان شمول، آخر زمانی و اخلاق گرایانه به فیلم تحمیل کند. قربانیان ‏دختران مرده همگی خود را گناهکار می داند و گناه خود را مشروب خواری، گوش کردن به موسیقی پاپ و راک، ‏رابطه جنسی آزاد و…. اعلام می کنند. ارواح سرگردان او تنها افراد ناپرهیزگار را با استفاده از نیروی کنترل از دور ‏به قتل می رسانند و طبیعی است با راه هایی بدیع که قرار است تماشاگر را روی صندلی میخکوب کند. اتخاذ چنین ‏دیدگاهی در زمانه ای که فقدان ایدئولوژی یا ایدئولوژی گریزی تبلیغ می شود و جهان در آستانه جنگ صلیبی تازه ای ‏است، چیزی جز گسترش خرافات دینی و اعتقاد به ماورالطبیعه نیست. ‏

نصویری که رومینوف از مسکو می سازد شهری سرد، خلوت و همیشه ابری است که زندانی بزرگ می نماید و راه ‏گریزی نیز از آن متصور نیست. با این حال فیلم در هیجان زایی ابتر است و تمامی تلاش ناموفق کارگردان صرف درام ‏شده است. همین امر باعث شده تا دنبال کردن فیلم اندکی سخت و تماشاگر به سرنوشت شخصیت ها بی علاقه شود. جای ‏تعجب دارد که سینمای روسیه قصد داشته با چنین فیلمی توفیق نگهبان شب و نگهبان روز را تکرار کند. البته اگر ‏کنجکاو دیدن دختران مرده هستید و آن را گیر نیاورید، جای نگرانی نیست چون حق بازسازی آن توسط آمریکایی ها ‏خریداری شده است!‏

ژانر: درام، ترسناک. ‏


‏ ‏