ری مک گاورن
روز 23 سپتامبر، سردبیر نئو کان روزنامه واشنگتن پست با لحنی که انگار صمیمی ترین دوستش را از دست داده باشد، گفت: “حمله آمریکا یا اسرائیل به ایران در ماه های آتی بعید بنظر می رسد”. حتی صدای هق هق شان به گوش می رسید، زمانی که می گفتند: “درحالیکه ایران به سمت انباشتن اورانیوم برای تولید بمب اتمی پیش می رود، حمله به ایران از فهرست اولویت های آمریکا خارج شد”.
این مهم نیست که 16 آژانس اطلاعاتی آمریکایی در ماه نوامبر طی گزارشی اعلام کردند که ایران همه فعالیت هایش را برای تولید سلاح هسته ای، از اواسط سال 2003، متوقف کرده است. این هم مهم نیست که توماس فینگار، معاون مایک مک کونل، مدیر اطلاعات ملی آمریکا، در 4 سپتامبر بار دیگر بر این گزارش صحه گذاشته است.
این حقیقت دارد که در ماه های اخیر از تمایل آمریکا و اسرائیل برای حمله به ایران کاسته شده است. باید پرسید که چرا؟ و در جه شرایطی احتمال حمله بیشتر می شود؟
واشنگتن پست معتقد است که عقب کشیدن اسرائیل و آمریکا به دلیل بحران اقتصادی و تشدید خشونت در افغانستان و پاکستان است. این دو مقوله قابل تعمق اند اما نظر من چیز دیگری است.
روسیه و ترس
خرس روسیه، بعد از 17 سال خواب زمستانی برخاسته است و با صدایی که متناسب با زور و ادعاهایش است، عربده می کشد.
علت آن، ناکامی در گرجستان بود که روسیه آن را از چشم نئوکان های آمریکا و مقلدانشان در گروه های راست افراطی اسرائیل، می بیند. این ناکامی زمانی آغاز شد که رئیس جمهور گرجستان، میخائیل ساکاشویلی، به ارتش گرجستان که تربیت شده آمریکا و اسرائیل بودند دستور داد تا در شب بین 6 و 7 اوت امسال به اوستای جنوبی حمله کنند و نه تنها تعداد زیادی از افراد غیر نظامی را بکشند بلکه تعدادی از دیده بان های روس هم کشته شدند.
این درست است که مقامات وزارت امورخارجه آمریکا به شاکاسویلی توصیه کردند که بهانه دست روسیه ندهد اما بر هم کسی که ذره ای توجه دارد روشن است که آمریکا توسط کارکنان کاخ سفید مورد تحقیر قرار می گیرد. یکی از این کارکنان الیوت آبرامز، نئو کانی است که انگار اسم وسطش با حرف “شین” به نشانه شکست مفتضحانه شروع می شود.
مسلما ولادیمیر پوتین، افرادی مثل آبرامز و معاون رئیس جمهور، دیک چنی و شرکای اسرائیلی شان را بعنوان عوانل پشت پرده حمله به اوستیای جنوبی، فراموش نخواهد کرد.
قرن هاست که روسیه درباره تهدید هایی که از سوی جمهوری های جنوبی و واکنش هایشان ابراز نگرانی می کند یا بهتر است بگوئیم دچار پارانویاست. هرکس کمی تاریخ روسیه را مطالعه کرده باشد، با این مقوله آشنایی دارد. این شامل رندی شونمان، مشاور سیاست خارجی سناتور مک کین و واسطه ساکاشویلی و آمریکا هم می شود.
این مسئله ما را هرچه بیشتر به درک این گفته شونمان که گفته بود باید رئیس جمهور گرجستان را تحریک کرد، نزدیک می کند. واکنش روسیه کاملا قابل پیش بینی بود. مک کین باید آن موقع در مقابل روسیه می ایستاد و ماهرانه از تجربه هایش استفاده می کرد و برتری مهمی نسبت به کسانی که معتقدند روسیه خطر بزرگی محسوب نمی شود، بدست می آورد.
اما رهبران روسیه هم از خشم ساکاشویلی برداشت دیگری دارند: اینکه او در کنار اوکراین قصد دارد عضو ناتو بشود یا نقش او در صه آرایی موشکی لهستان و جمهوری چک و برسمیت شناختن شتابزده کوزوو از سوی آمریکا، مسائلی است که از حد تحمل روسیه خارج است.
می توانم صحنه ای را که فرماندهان روسی به پوتین صحبت می کنند، تجسم کنم:
”دیگر بس است! ببینید آمریکا چقدر تضعیف شده است. آنها همه ارتش را با فرستادنشان به یک جنگ مغلوبه نابود کرده اند. ما می دانیم که شرکت کردن در جنگی که شکست در آن محتوم است، چه مزه ای دارد. هنوز از جنگ ما در افغانستان مدت زیادی نگذشته است”.
”اما ولادیمیر عزیز، قبل از اینکه خودمان را به مخاطره بیاندازیم باید گفت که چنین بی پروایی از سوی آمریکا، بی سابقه بوده است”.
”چه کسی تضمین می کند که همدستان دیوانه بوش- چنی و آبرامز- اسرائیل را برای حمله به ایران ترغیب نکنند و آمریکا هم برای دفاع از متحدش ایران را بمباران نکند”.
”شما به اهمیت لابی اسرائیل و اینکه چگونه سیاستمداران آمریکایی به آب و آتش می زنند تا عشق خود را به اسرائیل ثابت کنند، واقفید”.
”اقدام های متناوب کنگره برای متقاعد کردن بوش به اخذ اجازه از کنگره دادن دستور حمله به ایران شکست خورده است. پس دست بوش برای حمله به ایران، قبل از ترک کاخ سفید، کاملا باز است”.
به هر حال بوش قبل از آن هم در ملا عام به اسرائیل قول داده بود که از آن در مقابل تهدیدی به اسم ایران، دفاع کند. در عین حال، تحلیلگران سیاسی ما حدس می زنند که بوش و چنی به این فکر می کنند که جنگ وسیع تر در انتخابات ماه نوامبر به جمهوریخواهان کمک می کند.
هیچ خرس بزرگی دلش نمی خواهد کسی دماغش را نیشگون بگیرد. اما واکنش روسیه در قضیه گرجستان یک مشاجره کوچک نبود. این واکنش یک استراتژی از پیش تعیین شده بود که آمریکا و اسرائیل بدانند که در صورت حمله به ایران، همسایه بسیار مهمشان، آرام نخواهد نشست.
بعد از گرجستان، روسیه نقشه حمله به ایران از میز مذاکرات محو کرد و به نظر می رسد که موفق هم بود. از ماه اوت که روسیه و گرجستان در مقابل هم قرار گرفتند وزمان اولتیماتوم به ایران در مورد برنامه های اتمی اش هم منقضی شد، کاهش زیادی در مخالف خوانی های آمریکا و گفته هایی چون “ایران بسوی تولید سلاح اتمی” در میان سیاستمداران و رسانه های آمریکایی، بوضوح کاسته شد.
تغییر در اظهارات رسمی اسرائیل هم قابل توجه بود. بطوریکه شیون پرز در گفتگو اش با ساندی تایمز در اوایل ماه سپتامبر گفت: “دو راه برای مواجهه با تهدید ایران وجود دارد: حمله نظامی یا راه متمدنانه. من به راه حل نظامی معتقد نیستم و حمله به ایران به جنگی بزرگ ختم می شود”. و ایهود المرت هم روز 29 سپتامبر اعلام کرد که: “اسرائیل حس مقابله نظامی با ایران را از دست داده است”.
روسیه تنها نیست
آدمیرال ویلیام فالون، کسی که استعفا داد تا مجبور نشود دستور حمله به ایران را اجرا کند، و آدمیرال مایک مولن، فرمانده مشترک نیروهای آمریکا، تلاش کردند تا رویای دیوانگان در کاخ سفید و حمله شان به ایران عملی نشود.
فالون رسما اعلام کرد که ارتش تحت فرماندهی اش به ایران حمله نخواهد کرد. مولن هم به ایجاد یک جبهه سوم در منطقه عراق و افغانستان مخالفت کرد و در پشت پرده هم سعی بر متقاعد کردن اسرائیل داشت. منابع اسرائیلی فاش کردند مولن تا آنجاا پیش رفت که به همتایان اسرائیلی اش هشدار بدهد که اصلا به فکر تصادفی دیگر نباشند. انچه که در سال 1967 باعث شد ناو اطلاعاتی لیبرتی آمریکا را توسط جت هایشان از سواحل سینا، غرق شود، نباید دوباره تکرار شود.
تعداد زیادی از اعضای کنگره هم که دست از حمایتشان از راه حلی که باعث مخالفت افکار عمومی می شود، دست برداشته اند. بسیاری از آنها متوجه شده اند موافقت با جنگ از اعتبارشان می کاهد همان بلایی که بر سر هیلاری کلینتون آمد که فکر می کرد با دادن رای به نفع حمله به عراق، زرنگی کرده است.
خطر جنگ کاملا از بین نرفته است
هنوز هم دیوانگان بسیاری در میان سران اسرائیل و آمریکا وجود دارند که گمان می کنند که حمله به ایران کار خوبی است. بخصوص در زمانی که کسانی چون جورج بوش و دیک چنی هنوز در کاخ سفید هستند. اگر رندی شونمان می تواند ساکاشویلی را وادار به انجام عملی غیر مسئولانه بکند، تنها یک اشاره برای دیوانگان اسرائیل، کافی است.
این واقعیت است ه کمپین مک کین پیلین با اپهارات بی پروایشان به خطر افتاده است. اگر بهانه مبارزه با تروریسم به دست مک کین بیافتد و او بعنوان بازمانده جنگ، سردمدار جنگ جدید بشود، قطعا به پیروزی اش در انتخابات کمک می کند. در عین حال بوش و چنی هم دلایل شخصی خودشان را برای حمله به ایران دارند. اگر مک کین در انتخابات برنده نشود، بوش و چنی به دلیل جنایات جنگی که مسئول اصلی اش بودند، محاکمه می شوند. این اتفاق در زمان مک کین هم می افتد اما جدیت آن کمتر است.
اما گمان می کنید که حمله به ایران دیوانگی است. بیخود نیست که از اوایل دهه هشتاد میلادی، بوش و چنی و اطرافیانشان را دیوانه ترین ها خطاب می کنند. بسیاری از این افراد هنوز بر سر کار هستند و بار ها و بارها ثابت کرده اند که قادر به انجام هرکاری هستند.
همکار سابق من در سیا در ماه آوریل 2006 از ژنرال بازنشسته آنتونی زینی، سووال کرد که آیا ممکن است آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند یا نه. زینی سرش را به تاسف تکان داد و گفت: “این کار دیوانگی است”. بعد مکثی کرد و ادامه داد: “اما شما با دیوانه ترین ها طرف شده اید”.
منبع: میدل ایست آنلاین 21 اکتبر