آقا! برش دار دیگه

-

به هر آدم عاقلی بگویند ـ البته با دلیل و مدرک ـ که کسی دارد تیشه به ریشه اش می زند، حتی اگر آن کس نورچشم اش ‏هم باشد ـ با کمی سبک و سنگین‎ ‎کردن، و احتمالا یافتن راه های دیگری برای آنکه نورچشم خیلی هم صدمه نخورد، ‏یک جوری تیشه بر دست را، بر جای خود می نشاند. الا آنکه خود، ریگی به کفش داشته باشدو تیشه بر دست اصلی، هم ‏او باشد، نه آنکه نقش تیشه زنی بدو سپرده اند.همان حکایت محموداحمدی نژاد و “آقا” یا “آقایانی” که به تایید های ‏آشکار و نهان، و با عملیات پیچیده و چند لایه، برش کشیدند به خیال هایی. ‏

اینک نه مخالفان که موافقان محمود احمدی نژاد، از آنچه او می کند به فریاد آمده اند.نه از اصلاح طلبان بی جان “کد” ‏آوردن لازم است، نه ازدانشجویان پرغرور میهن مان که فریاد می کشند:ننگ بر این دولت مردم فریب. نه از زنان و ‏کارگران و معلمان و….و نه از همه مردهای ساده خیابان و زنان غمگین خانه نشین. از هیچکدام. نه ازمسیح علی نژاد، ‏روزنامه نگار جوانی که سه روز است در تن کوچکش می لرزد از هراس گفتن به حق از “رئیس دولت نهم” و عربده ‏کشی های برادر حسین ها و برادر حسن ها، و نه از عماد باقی که مظلومانه، به پای خویش به زندانی رفت که هنوز ‏روی دیوارهای آن، خون خشکیده رحمان ها و همه زهرا ها، باز خوانی را انتظار می کشد.هیچکدام. حتی از مادران هم ‏نباید گفت که نزدیک ترین شان، هر شب بر سر سجاده، به بغض می گوید:خدایا! اینارو از این باد و بروز بنداز….‏

نباید از هیچ کدام گفت آنگاه که شاهد از ـ غیب که نه ـ از خود “بیت” می آید. هم حداد عادل، هم دانش جعفری.یکی ‏فامیل “آقاگ و دیگری منصوب وی.‏

‎ ‎برخی فرازهای این گفته ها تکرار کنیم و باقی در اینجا بخوانیم‎ ‎

آقای دانش جعفری، وزیر مغضوب امور اقتصادی به فهرست از مشکلاتش می گوید و اینکه “در مسائل جاری و ‏اجرایی دستگاه‌های وابسته ما‎ ‎همواره شاهد فعالیت گروه‌های فشار بودیم که سعی می‌کردند با اطلاع رسانی غلط حرکت‎ ‎امور را در جهت مورد نظر خود تغییر دهند‏‎.‎‏” و:‏‎ ‎‏”دولت به دلایل متعدد با حوزه‌ پیرامونی خودش‏‎ ‎دچار مساله می‌شد و ‏این فضای سنگین بر کار دستگاه هایی مثل وزارت امور اقتصادی و‎ ‎دارایی سایه افکنده..“‏‎ ‎

و می شمارد: “مشکل با مجلس، مشکل با مجمع تشخیص مصلحت، مشکل با اشخاص خاص، مشکل با روزنامه‌ها، مشکل ‏با نامزدهای رقیب در انتخابات قبلی ریاست‎ ‎جمهوری، مشکل با نامزدهای بالقوه در انتخابات دهم…” و ده‌ها مساله‌ دیگر ‏هم هست که “قابل ذکر نیست”.‏

و خلاصه آنکه “تورم نتیجه محتوم این سیاست است، و نمی‌شود از‎ ‎واقعیت فرار کرد”. همان تورمی که وزیر اقتصاد ‏را بر آن می دارد که از “دوست” بخواهد تا “جان وی بستاند”. ‏

و این تنها در عرصه اقتصاد است. در عرصه قانونگذاری هم، آسمان همین اندازه تیره است. حداد عادل، که دیگر نه ‏رئیس مجلس، که سخنگوی دولت بود نیز حرف هایش کم خواندنی نیست.‏

حداد عادل از این سخن می گوید که رئیس جمهور مکتبی همین قانون اساسی پر حرف و سخن را نیز قبول ندارد. ‏مصوبات مجلس را به هیچ می گیرد وحتی با رئیس برکشیده مجلس نیز، سخن به تندی می گوید؛ بدانگونه که وی ‏‏”تعبیرات به کار رفته در نامه” رئیس دولت را “مناسب”‏‎ ‎نمی‌داند و قصد هم ندارد با “چنان لحن وبیانی به پاسخگویی ‏اقدام” کند. ‏

حالا تصور کنیم وزیر کشور دولت پیامبرگونه آقای احمدی نژاد هم به زبان درآید. سیاست که پدرو مادر ندارد.یا وزیر ‏خارجه و همه آنان که همراه کوتوله های سیاسی دولت نهم، ایران را در کنار طالبان و مقتدی صدر قرار داده اند. یا ‏شاید وزیر نفت؛ وزیر کار، وزیراطلاعات….‏

پس سئوال این است: چرا احمدی نژاد هنوز هست؟ وقتی هم خان از او در عذاب است و هم خانه، وقتی هم یار از او گله ‏دارد و هم بیگانه، وقتی هم خودی از او به رنج است و هم غیرخودی….چرا هنوز هست؟ دو جواب بیش ندارد این ‏سئوال: یا همان عروسکی است که دست و پایش این سو و آن سو می کشید به خیال هایی؛ یا دست و پای شما بسته است ‏در برابر اینانی که ذره ذره به جان مردمان شان انداختید و اینک شاخی شده اند در برابر خود شما.‏

پاسخ اگر اولیست، پس این بدانید که شکایت از احمدی نژاد، شکایت از شماست. هر چه مستقیم و غیرمستقیم به او می ‏گویند، به در است که دیوار بشنود. اما اگر این گفتن ها امروز به صراحت به آقای دانش جعفری و دیگران رسیده، دور ‏نیست که از در بگذرد و یکراست، دیوار نشانه بگیرد. وکافیست تاریخ بخوانید تا بدانید گاه هدف گرفتن دیوارها، چه بر ‏سر آنانی آمده که در پس آن سنگر گرفته بودند. به عکس های ماه های اول انقلاب بنگرید؛ صف به خون کشیده شدگانی ‏به نام وابستگان رژیم.و یادتان باشد که هر حرکت خشونت آمیزی، خلخالی ها و غفاری ها وگروه های فشار خود را ‏دارد. با این تفاوت که اگر در آن روزگار، پشت هم اینان نیز چیزی بود به نام آرمان و اسلام و انقلاب، در پس جانشین ‏شان، هیچ نخواهد بود جز نفرت و انتقام و خونی که دیده ها را پوشانده است.‏

اما پاسخ اگر دومی ست، وای به حال تان که خود در آستین مارهایی پروراندید که همه هدف شان رسیدن به صندلی ‏شماست. “بیت” های شما.مارهایی که انتقام همه نداشته های خود را از آنانی می گیرند که دارند. خصم روشنفکرند، ‏چرا که وجودشان همه تاریکیست. اخلاق را دشمن اند، چرا که تک تک یاخته هایشان، بی اخلاقیست. نجابت را برنمی ‏تابند چرا که مادر مادر مادران شان نیز، هجی نجابت را نمی دانسته اند. دانش، خار چشم شان است، چرا که بیگانه بوده ‏اند همه عمر با چراغ علم. گرفتن مدارک قلابی نیز پاسخ نبوده است این درد بی درمان شان را. مارهایی که تا نیش می ‏زنند، زنده اند؛ و نیش، خادم و خائن و مخدوم نمی شناسد. ‏

پس بشتابید که فاصله اینان از پاسخ اول به پاسخ دوم، یک لحظه بیش نیست. چشم باز کنید، تاراج کرده اند “بیت”هایتان ‏را. مسیح علی نژاد، جز حقوقی ماهانه که بابت هر ریالش، سوزانده است نور چشم، چیزی برای از دست دادن ندارد؛ ‏شما آقآ! شما آقایان! برش ندارید، بر باد تان داده ست به یک تکان دیگر.‏