”مجموعه دروغ ها” آخرین فیلم ریدلی اسکات، گواهی است بر قدرت پر ابهت فرهنگ عوام پسند دنیای غرب که قادر است حتی سرسخت ترین و خونخوار ترین تبهکاران دنیای واقعی را به خوراکی برای اکشنی سرگرم کننده، ساختگی و بی روح بدل کند؟ ای. او. اسکات نویسنده معروف نیو یورک تایمز به این پرسش جواب می دهد.
نقد فیلم مجموعه دروغ ها
ستارگان مسلح به لهجه، در نبرد با تروریسم
”مجموعه دروغ ها” آخرین فیلم ریدلی اسکات سوالی را مطرح می کند که زوایای پنهان دلهره آوری دارد. اگر بحث تروریسم کسل کننده شده است آیا این بدین معناست که تروریست ها پیروز شده اند؟ یا، بالعکس، آیا ملال طاقت فرسای این فیلم خبر خوبی برای ماست ؟ آیا گواهی است بر قدرت پر ابهت فرهنگ عوام پسند دنیای غرب که قادر است حتی سرسخت ترین و خونخوار ترین تبهکاران دنیای واقعی را به خوراکی برای اکشنی سرگرم کننده، ساختگی و بی روح بدل کند؟
به نظر پاسخ دوم ملموس تر است، اما معماهای دیگری در “مجموعه دروغ ها” وجود دارند که به سادگی پاسخی برای آنها یافت نمی شود، معماهایی که ممکن است ذهن را از تفکری هشیارانه درباره شبه واقعیت های جغرافیای سیاسی دور سازد. مانند اینکه: چه بر سر لهجه دی کاپریو یا هیکل راسل کرو آمده است. دی کاپریو در نقش مامور کارآمد CIA به نام “راجر فریس” بار دیگر تعهد کامل به حرفه اش را با تسلط در به کار گیری لهجه های گوناگون نشان می دهد، پس از تقلید لهجه ساختگی آفریقایی ها در “الماس خونین” و لهجه آزار دهنده جنوب بوستن در “مردگان”، که با پیچیدگی های آدمی مسن و مهربان که به راحتی در کاراکتر آقای “کرو”ی اهل “کارولینای جنوبی” قابل شناسایی است همراه می شود.
راسل کرو نقش مافوق “فریس” به نام “اد هافمن” بازی می کند. او در حوالی واشنگتن زندگی می کند و هیچ پس زمینه اقلیمی مشخصی ندارد تا لحن کشدار و عجیب غریب او را توجیه کند. گاه گاهی آقای کرو از تغییرات گفتاری بهره می جوید که هر بازیگر استرالیایی آن را حق خویش می داند. کلمات را با چنان تاکید تو دماغی ادا می کند که اگر خود جورج بوش نباشد بی شک جان استوارت است که ایفاگر نقش جورج بوش است. شاید این تشابه دلالت بر همسانی رئیس جمهور و هافمن دارد. کسی که درباره خودش دچار تردید نمی شود و نسبت به دو بار فکر کردن درباره درستی کارهایش حساسیت دارد. اما به نظر می رسد بر خلاف رئیس جمهور به آنها عمل می کند.
کرو با شادمانی شرورانه ای که از خود به نمایش می گذارد خودش را به تجسم مادی نقش اش بدل می کند. پدری تپل مپل که ساکن حومه شهر است و دلبستگی تمسخر آمیزش به جریانات روزمره خانه اش با رویا پردازی های حرفه اش تضاد جالب توجهی دارد. هافمن به کمک گوشی/تلفن همراه خود نقشه های استادانه را رهبری و جدول ها را حل می کند و ابن درحالی است که امور خانه را به عنوان بزرگ تر خانواده انجام می دهد. بچه ها را سوار ماشین می کند، پسر کوچکش را به حمام می برد، به دیدن بازی فوتبال دخترش رفته و برایش کلوچه می برد.
از پشت تلفن و یا در دیدارهای غیر منتظرانه ای که با فریس دارد هافمن همیشه در حال نزاع است. مشاجره ای که خود در طی چند سخنرانی کوتاه پایه هایش را بنا نهاد. اصل مطلب این است که هیچ کس عاری از گناه نیست و هدف وسیله را توجیه می کند. نیرنگ شکنجه و قربانی کردن غیر آمریکایی ها همگی در جنگی علیه “ال سلیم” -رئیس شبکه ای که حملات انتحاری را در سراسر اروپا سازمان می دهد- که ابر جهادگری مخوف است بی مانع تلقی می شود. پیامد های ناخواسته و متناقض تدابیر هافمن را فریس به دوش می کشد. وی اعتبار و آبرویش را بر باد رفته، دوستانش را در معرض از دست دادن و زندگی اش را در خطر می بیند.
همه اینها اگر مجموعه دروغ ها- بر اساس فیلمنامه ویلیام موناهان( مردگان) و بر اساس داستانی از “دیوید ایگناتیوس” مقاله نویس واشنگتن پست- درون مایه و طرح داستان را روشن تر به نمایش می گذاشت زیباتر جلوه می کردند. داستان ملغمه ای از ایده های خام و به عاریه گرفته است که بدون هیچ ظرافتی به هم وصله پینه شده و کاملا بی ارتباط در کنار هم قرار گرفته اند. اسامی مکان ها مانند برق و باد به روی صحنه هجوم می آورند-عمان،آمستردام،لانگلی- اتومبیل های مرسدس و اس یو وی سیاه رنگ براق با ترمز های گوشخراش به سمت خیابان های مملو از جمعیت در حرکتند و یا در جاده های صحرایی خلوت گرد و خاک به پا می کنند. هر از گاهی گلوله نارنجی رنگی از جایی شلیک می شود. تمام جرئیات ماهواره های امنیتی در مرکز پرده به نمایش گذاشته می شود.
در اردن فریس شیفته “عایشه” ( گلشیفته فراهانی) می شود. پناهنده ای ایرانی که پرستار است. کسی که ارتباط اساسی کمی با حکایت داستان دارد حتی کمتر از آن ارتباطی که “ورا فارمیگا ” در مردگان با داستان داشت. دراماتیک ترین - به جرات می توانم بگویم شهوت انگیزترین- نقطه تمرکز مجموعه دروغ ها مثلث مردانه ای است که فریس هافمن و هانی( مارک استرانگ)- رئیس سازمان جاسوسی اردن- تشکیل می دهند.
آقای استرانگ- که در نقشی شبیه به این اما قدرتمندتر در “سیریانا” دیده شده- پدیده ای است که نرمشی مرموز دارد و در عین خونسردی دارای قدرت نفوذی است. هانی فریس را “عزیزم” خطاب می کند و علاقه اش نسبت به او خالصانه تر از “هافمن” است. هافمن که تحت تاثیر ایدئولوژی مخصوص خودش قرار دارد معمولا همکار جوانش را “رفیق” صدا می زند.
اگر به کشش های روانشناختی که این سه نفر را به هم نزدیک می کند زمان و مکان بیشتری برای شکوفا شدن اختصاص می یافت مجموعه دروغ ها می توانست غافلگیرانه ترین و هیجان انگیز ترین نمونه در ژانر خود باشد. اما در عوض فقط ادای آن را در می اورد که به موضوع مورد نظر می پردازد- گفته ای آغازین آن شعری از “ دبلیو اچ آودن” بود که بعد از 11 سپتامبر روی اینترنت پخش شد. نیم نگاهی به “ Gitmo ” و “Green Zone “. میز شام درهم برهمی که به روی سیاست خارجی آمریکا نیشخند می زند، بدون اینکه حتی کلمه ای بر زبان بیاورد. حرفه ای بودن آقای اسکات در هر سکانس و صحنه مثل همیشه به چشم می خورد اما این بار گویی به دور از هر گونه خوش ذوقی، اعتقاد راسخ و یا حتی حس کنجکاوی است.
- ترجمه سینا صابری