پرونده روز 1 ♦ سینمای جهان

نویسنده
یوسف محمدی

‏‏”مجموعه دروغ ها” آخرین فیلم ریدلی اسکات، گواهی است بر قدرت پر ابهت فرهنگ عوام پسند دنیای غرب که قادر ‏است حتی سرسخت ترین و خونخوار ترین تبهکاران دنیای واقعی را به خوراکی برای اکشنی سرگرم کننده، ساختگی و ‏بی روح بدل کند؟‎ ‎ای. او. اسکات نویسنده معروف نیو یورک تایمز به این پرسش جواب می دهد.‏

majmoedoroghhanaghd1.jpg

نقد فیلم مجموعه دروغ ها

‎ ‎ستارگان مسلح به لهجه، در نبرد با تروریسم‎ ‎

‏”مجموعه دروغ ها” آخرین فیلم ریدلی اسکات سوالی را مطرح می کند که زوایای پنهان دلهره آوری دارد. اگر بحث ‏تروریسم کسل کننده شده است آیا این بدین معناست که تروریست ها پیروز شده اند؟ یا، بالعکس، آیا ملال طاقت فرسای ‏این فیلم خبر خوبی برای ماست ؟ آیا گواهی است بر قدرت پر ابهت فرهنگ عوام پسند دنیای غرب که قادر است حتی ‏سرسخت ترین و خونخوار ترین تبهکاران دنیای واقعی را به خوراکی برای اکشنی سرگرم کننده، ساختگی و بی روح ‏بدل کند؟

به نظر پاسخ دوم ملموس تر است، اما معماهای دیگری در “مجموعه دروغ ها” وجود دارند که به سادگی پاسخی برای ‏آنها یافت نمی شود، معماهایی که ممکن است ذهن را از تفکری هشیارانه درباره شبه واقعیت های جغرافیای سیاسی ‏دور سازد. مانند اینکه: چه بر سر لهجه دی کاپریو یا هیکل راسل کرو آمده است. دی کاپریو در نقش مامور کارآمد ‏CIA‏ به نام “راجر فریس” بار دیگر تعهد کامل به حرفه اش را با تسلط در به کار گیری لهجه های گوناگون نشان می ‏دهد، پس از تقلید لهجه ساختگی آفریقایی ها در “الماس خونین” و لهجه آزار دهنده جنوب بوستن در “مردگان”، که با ‏پیچیدگی های آدمی مسن و مهربان که به راحتی در کاراکتر آقای “کرو”ی اهل “کارولینای جنوبی” قابل شناسایی است ‏همراه می شود.‏

راسل کرو نقش مافوق “فریس” به نام “اد هافمن” بازی می کند. او در حوالی واشنگتن زندگی می کند و هیچ پس ‏زمینه اقلیمی مشخصی ندارد تا لحن کشدار و عجیب غریب او را توجیه کند. گاه گاهی آقای کرو از تغییرات گفتاری ‏بهره می جوید که هر بازیگر استرالیایی آن را حق خویش می داند. کلمات را با چنان تاکید تو‎ ‎دماغی ادا می کند که اگر ‏خود جورج بوش نباشد بی شک جان استوارت است که ایفاگر نقش جورج بوش است. شاید این تشابه دلالت بر همسانی ‏رئیس جمهور و هافمن دارد. کسی که درباره خودش دچار تردید نمی شود و نسبت به دو بار فکر کردن درباره درستی ‏کارهایش حساسیت دارد. اما به نظر می رسد بر خلاف رئیس جمهور به آنها عمل می کند.‏

کرو با شادمانی شرورانه ای که از خود به نمایش می گذارد خودش را به تجسم مادی نقش اش بدل می کند. پدری تپل ‏مپل که ساکن حومه شهر است و دلبستگی تمسخر آمیزش به جریانات روزمره خانه اش با رویا پردازی های حرفه اش ‏تضاد جالب توجهی دارد. هافمن به کمک گوشی/تلفن همراه خود نقشه های استادانه را رهبری و جدول ها را حل می ‏کند و ابن درحالی است که امور خانه را به عنوان بزرگ تر خانواده انجام می دهد. بچه ها را سوار ماشین می کند، پسر ‏کوچکش را به حمام می برد، به دیدن بازی فوتبال دخترش رفته و برایش کلوچه می برد.‏

از پشت تلفن و یا در دیدارهای غیر منتظرانه ای که با فریس دارد هافمن همیشه در حال نزاع است. مشاجره ای که خود ‏در طی چند سخنرانی کوتاه پایه هایش را بنا نهاد. اصل مطلب این است که هیچ کس عاری از گناه نیست و هدف وسیله ‏را توجیه می کند. نیرنگ شکنجه و قربانی کردن غیر آمریکایی ها همگی در جنگی علیه “ال سلیم” -رئیس شبکه ای که ‏حملات انتحاری را در سراسر اروپا سازمان می دهد- که ابر جهادگری مخوف است بی مانع تلقی می شود. پیامد های ‏ناخواسته و متناقض تدابیر هافمن را فریس به دوش می کشد. وی اعتبار و آبرویش را بر باد رفته، دوستانش را در ‏معرض از دست دادن و زندگی اش را در خطر می بیند.‏

majmodoroghhanaghd2.jpg

همه اینها اگر مجموعه دروغ ها- بر اساس فیلمنامه ویلیام موناهان( مردگان) و بر اساس داستانی از “دیوید ایگناتیوس” ‏مقاله نویس واشنگتن پست- درون مایه و طرح داستان را روشن تر به نمایش می گذاشت زیباتر جلوه می کردند. داستان ‏ملغمه ای از ایده های خام و به عاریه گرفته است که بدون هیچ ظرافتی به هم وصله پینه شده و کاملا بی ارتباط در ‏کنار هم قرار گرفته اند. اسامی مکان ها مانند برق و باد به روی صحنه هجوم می آورند-عمان،آمستردام،لانگلی- ‏اتومبیل های مرسدس و اس یو وی سیاه رنگ براق با ترمز های گوشخراش به سمت خیابان های مملو از جمعیت در ‏حرکتند و یا در جاده های صحرایی خلوت گرد و خاک به پا می کنند. هر از گاهی گلوله نارنجی رنگی از جایی شلیک ‏می شود. تمام جرئیات ماهواره های امنیتی در مرکز پرده به نمایش گذاشته می شود.‏

در اردن فریس شیفته “عایشه” ( گلشیفته فراهانی) می شود. پناهنده ای ایرانی که پرستار است. کسی که ارتباط ‏اساسی کمی با حکایت داستان دارد حتی کمتر از آن ارتباطی که “ورا فارمیگا ” در مردگان با داستان داشت. دراماتیک ‏ترین - به جرات می توانم بگویم شهوت انگیزترین- نقطه تمرکز مجموعه دروغ ها مثلث مردانه ای است که فریس ‏هافمن و هانی( مارک استرانگ)- رئیس سازمان جاسوسی اردن- تشکیل می دهند. ‏

آقای استرانگ- که در نقشی شبیه به این اما قدرتمندتر در “سیریانا” دیده شده- پدیده ای است که نرمشی مرموز دارد و ‏در عین خونسردی دارای قدرت نفوذی است. هانی فریس را “عزیزم” خطاب می کند و علاقه اش نسبت به او خالصانه ‏تر از “هافمن” است. هافمن که تحت تاثیر ایدئولوژی مخصوص خودش قرار دارد معمولا همکار جوانش را “رفیق” ‏صدا می زند.‏

اگر به کشش های روانشناختی که این سه نفر را به هم نزدیک می کند زمان و مکان بیشتری برای شکوفا شدن ‏اختصاص می یافت مجموعه دروغ ها می توانست غافلگیرانه ترین و هیجان انگیز ترین نمونه در ژانر خود باشد. اما ‏در عوض فقط ادای آن را در می اورد که به موضوع مورد نظر می پردازد- گفته ای آغازین آن شعری از “ دبلیو اچ ‏آودن” بود که بعد از 11 سپتامبر روی اینترنت پخش شد. نیم نگاهی به “‏‎ Gitmo‎‏ ” و “‏Green Zone‏ “. میز شام ‏درهم برهمی که به روی سیاست خارجی آمریکا نیشخند می زند، بدون اینکه حتی کلمه ای بر زبان بیاورد. حرفه ای ‏بودن آقای اسکات در هر سکانس و صحنه مثل همیشه به چشم می خورد اما این بار گویی به دور از هر گونه خوش ‏ذوقی، اعتقاد راسخ و یا حتی حس کنجکاوی است. ‏

‏- ترجمه سینا صابری