حسین طلا و 1001 نامزد خالدار

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

و سرانجام همه راهها از قم گذشت و به رم رسید. فعلا خبر رد صلاحیت مجاهدین انقلاب و جبهه ‏مشارکت را کلاغها آوردند و قرار است چه به بار باشد و چه به دار، اصلاح طلب تعریف شده ‏مشتی و درست و حسابی وارد ساختمان مجلس نشود. محسن آرمین گفت: « هیزم گرم کردن تنور ‏انتخابات اصولگرایان نمی شویم.» از طرف دیگر مرتضی مبلغ هم گفت: « اصلاح طلبان فقط در ‏رقابت واقعی حاضر می شوند.» و از همه مهم تر، مصطفی تاج زاده هم گفت: « می خواهند ‏کودتای مخملی انجام دهند.» تا اینجا نتیجه می گیریم که تقریبا همه کارهایی که حدس می زدیم ‏شورای نگهبان و وزارت کشور انجام دهد، انجام داده است. طبیعتا یک راه برای ما باقی مانده ‏است و آن هم این است که انتخابات را تحریم کنیم، چون واقعا انتخاباتی که در آن مشارکت و ‏مجاهدین انقلاب نباشند، بخورد توی سر اصلاح طلبی که می خواهد در انتخابات شرکت کند. البته ‏طبق لیستی که فعلا اعلام شده ظاهرا هنوز هم می توان کلی از آدمها به درد بخور مثل حاجی و ‏عارف و جهانگیری و خرم و دعایی و انصاری و موارد مشابه را پیدا کرد. هنوز همه چیز معلوم ‏نیست. تا فردا داستان رد صلاحیت ها قطعی می شود و می توان تصمیم گرفت. اما راستش را ‏بخواهید اگر من دوباره در شرایطی قرار بگیرم که قرار باشد بین لاریجانی یا قالیباف و احمدی ‏نژاد یکی را انتخاب کنم، انتخابات را تحریم نمی کنم و به علی لاریجانی و پس از او به قالیباف ‏رای می دهم. می گوئید این کاری که می کنم غیراصولی است، اشکالی ندارد. من تقریبا به قول ‏برادر آدم فروش مان، حسین درخشان کاملا پراگماتیست شده ام و در هر حال معتقدم وقتی می ‏شود کسی را انتخاب کرد که از یکی دیگر بهتر است، باید همین کار را کرد. اصولا با این وضع ‏اعلام صلاحیت ها که فردا قطعی می شود، روند انتخابات در چهار سال اخیر را در فرمول زیر ‏می توان تعریف کرد:‏

مرحله اول: به کسی که انتخاب شده نگاه می کنیم و حال مان به هم می خورد. ‏

مرحله دوم: از این که در انتخابات قبلی شرکت نکردیم پشیمان می شویم.‏

مرحله سوم: تصمیم قاطع می گیریم حتما در انتخابات بعدی شرکت کنیم.‏

مرحله چهارم: با نزدیک شدن انتخابات به کسانی که دوست داریم انتخاب شوند فکر می کنیم.‏

مرحله پنجم: افراد مورد علاقه ما رد صلاحیت می شوند، پس به کسانی فکر می کنیم که مورد ‏علاقه ما نیستند و رد صلاحیت نمی شوند.‏

مرحله ششم: برای این که فضای انتخابات را باز کنیم افرادی را داوطلب می کنیم که مطمئنیم ‏صلاحیت شان رد می شود، ولی برای این که بقیه تائید صلاحیت شوند آنها هم ثبت نام می کنند.‏

مرحله هفتم: کسانی که می دانیم صلاحیت شان رد می شوند ثبت نام می کنند و رد صلاحیت می ‏شوند.‏

مرحله هشتم: چون صلاحیت کسانی که مطمئنیم صلاحیت شان رد می شود، صلاحیت شان رد ‏شده است، دچار ناراحتی می شویم و احساس می کنیم انتخابات بی فایده است.‏

مرحله نهم: درحالی که می توانیم کسی را انتخاب کنیم که بهتر از دیگری است، در انتخابات ‏شرکت نمی کنیم و انتخابات را تحریم می کنیم.‏

مرحله دهم: نتایج انتخابات اعلام می شود و کسانی که دوست داریم انتخاب شوند، چون به آنها ‏رای ندادیم انتخاب نمی شوند و در نتیجه دچار سرخوردگی می شویم.‏

مرحله یازدهم: به کسانی که انتخاب شده اند نگاه می کنیم و حال مان به هم می خورد.‏

مرحله دوازدهم: از اینکه در انتخابات شرکت نکردیم پشیمان می شویم و تصمیم می گیریم دفعه ‏بعد حتما در انتخابات شرکت کنیم.‏

‏… و این بازی همیشه ادامه دارد. ‏

حسین طلا و 1001 نامزد خالدار ‏

حسین طلا فرماندار تهران گفت: « از 1403 داوطلب تهران 1001 نفر تائید صلاحیت شدند.» ‏آگاهان با اعلام این آمار نتایج زیر را گرفتند:‏

نتیجه اول: در تهران 402 نفر آدم حسابی برای انتخابات ثبت نام کرده بودند.‏

نتیجه دوم: شورای نگهبان ذوست داشت حتما بیش از هزار نفر را تائید صلاحیت کند که معلوم ‏بشود 1001 از 1000 بیشتر است.‏


انسانی که جهانی خلق شده است

به نظر می رسد طرف حالش خیلی خوب است. گاهی اوقات فکر می کنم چطور ممکن است آدمی ‏که هنوز یک بار مثل آدم معمولی در خیابانهای پاریس و لندن و رم و بغداد و کابل و باکو و کوبا ‏و روسیه و سوریه راه نرفته است، می تواند به جهان فکر کند و با اطمینان در مورد جهان حرف ‏بزند؟ البته هر چیز احمقانه ای در این دنیا قابل تصور است. محمود احمدی نژاد گفت: « انسان ‏موجودی جهانی است و جهانی خلق شده است.» البته از احمدی نژاد کسی انتظار ندارد، می گوئیم ‏متوجه حرف زدنش نیست، چیزی گفته، خودمان را نباید ناراحت کنیم. ولی آن یکی محمود که آدم ‏محترمی است و معمولا قبل از اینکه جمله ای صادر کند، کلماتش را می شمارد، محمود شمس ‏الواعظین چرا باید بگوید که: « سیاست خارجی احمدی نژاد از خاتمی موفق تر بوده است»؟ در ‏همین راستا آگاهان چند توضیح مختصر در مورد احمدی نژاد را ضروری دانستند:‏

اول: فرض کنید شما یک پسر بیست ساله را از روستای نرماشیر بم بیاورید تهران و به او بگوئید ‏سالی هشتاد میلیارد پول داری و با این پول باید هر جور دوست داری کشور را اداره کنی، خودت ‏هم نمی توانی از این پول استفاده کنی، ولی هر چقدر بخواهی می توانی مسافرت بروی، به هر ‏کسی دوست داری می توانی پول بدهی و هر کسی را می توانی هر جایی که دوست داری ‏بگذاری. به نظر شما اوضاع از این که فعلا هست بدتر خواهد شد؟

دوم: فرض کنید یک دیوانه را از تیمارستان در بیاورید و به او بگوئید که به هر جای دنیا خواست ‏برود و هر چیزی در هر کشوری خواست بگوید، فکر می کنید بعد از دو سال وضع سیاست ‏خارجی ایران از این که هست بدتر خواهد شد؟

سوم: می خواستم بدترین حالت را برای حضور یک رئیس جمهور فکر کنم، دیدم خیال من از ‏احمدی نژاد عقب تر نمی رود، فرض کنید احمدی نژاد شده رئیس جمهور، فکر می کنید چه اتفاقی ‏ممکن است بیفتد؟ ‏

‏ ‏

توافق 5+1 برای قطع نامه سوم ‏

کشورهای 5+1 در برلین نشستند و گفتند و برخاستند و ظاهرا دارند می روند که یک قطع نامه ‏دیگر برای ایران تصویب کنند. دولت حاضر نیست فضا را برای جلوگیری از تحریم تغییر دهد، ‏مردم هم که ترجیح می دهند بقیه کاری بکنند، مجلس هم که نماینده اش ته مانده آب رئیس جمهور ‏را برای تبرک می خورد و می پاشد به کت و شلوارش، قوه قضائیه هم که رئیس اش یک سال ‏است مفقودالاثر است، اعضای شورای نگهبان هم که با بچه های شان نمی توانند کنار بیایند چه ‏رسد به آمریکا و اروپا، اصلاح طلبان هم که فعلا از صندوق پرت شدند بیرون، اصولگرایان هم ‏که دارند با انرژی هسته ای شان بازی می کنند، اپوزیسیون هم که دارد فکر می کند که بیست سال ‏قبل چپ بوده و حالا دموکرات شده یا اینکه ده سال است دموکرات است و تازه یادش افتاده که می ‏خواهد چپ بشود. به نظر می رسد که در ایران عده ای برای خودشان هر کاری دوست دارند می ‏کنند، عده ای هم برای ایران تصمیم می گیرند و سعی می کنند در ایران اثر بگذارند و طبیعتا این ‏دو ربطی به هم ندارد.‏


بلغارستان کشف شد

آقا، همین امروز کشوری به نام بلغارستان توسط جمهوری اسلامی کشف شد. در طول پنج سال ‏گذشته کلا یک دیدار رسمی هم میان ایران و بلغارستان صورت نگرفته بود. ساعت هفت صبح ‏وزیر امور خارجه در هنگام ورق زدن کتاب درسی نوه اش کشف کرد که در اروپا کشوری به ‏اسم بلغارستان وجود دارد. ساعت هشت صبح وزارت خارجه تصمیم گرفت روابط خودش را با ‏بلغارستان از دو هزارم درصد به 28 درصد برساند. وزیر خارجه امروز ساعت ده صبح در ‏راس یک هیات سیاسی برای گسترش روابط ایران و اروپا به صوفیه رفت و احتمالا تا شش ماه ‏دیگر همانجا خواهد ماند تا ببیند که چطور در این پنج سال هیچ کس به مغزش هم خطور نکرده ‏بود که کشوری به نام بلغارستان وجود دارد. حداد عادل هم ساعت 11 صبح امروز با یک مقام ‏مهم بلغارستان که به ایران سفر کرده است ملاقات کرد و اعلام کرد ایران حاضر است گاز کشور ‏را که نمی تواند به تبریز برساند، به بلغارستان بدهد. ساعت 12 ظهر سعید جلیلی با یک مقام ‏بلغار ملاقات کرد و اعلام کرد که « ایران و بلغارستان از ساعت 12 ظهر امروز با هم روابط ‏راهبردی خواهند داشت.» حالا همه اینها به کنار، هاشمی رفسنجانی هم در ملاقات با مقام بلغار ‏شرکت کرد و اعلام کرد که ایران از « بلغارستان به عنوان دروازه اروپا» برای مبادلات انرژی ‏وارد می شود. حالا من نمی فهمم، ولی جان مادرتان یکی که می فهمد به من بگوید این کشور ‏بلغارستان چطور در عرض یک روز کشف شد و تبدیل به دروازه اروپا شد؟ همه اش تقصیر آن ‏مردک معتاد خانم باز هوگو چاوز شد که هفته قبل با نائومی کمپبل مدل لباس ریخت روی هم و ‏دیروز هم اعلام کرد من هر روز کوکائین مصرف می کنم. فعلا احمدی نژاد یک سال هم می ‏خواهد هفته ای یک بار برود صوفیه و برادر خوانده رئیس جمهور صوفیه بشود. برویم حداقل اسم ‏طرف را یاد بگیریم.‏

حسین اوباما: من مسلمان نیستم

ای بمیرم برای آن دل سوخته پست کلنیالیست دانشمند معاصر علوم انسانی که با شش ماه خواندن ‏کتب مهم معاصر در باب پست کلنیالیسم، دلش را به « حسین اوباما» خوش کرده بود و کلی حال ‏می کرد که مسلمین تا ته به دل استکبار جهانی نفوذ کرده اند و همین روزهاست که مراسم ‏نمازجمعه در کاخ سفید برگزار شود. در همین راستا باراک اوباما، یکی دو ساعت قبل در سی ان ‏ان اعلام کرد که من هرگز مسلمان نبودم و این شایعات را هم تکذیب می کنم و تا به حال هم قرآن ‏ندیدم و در خانه مان هم فقط انجیل داریم. ظاهرا طرف می ترسد در آمریکای شدیدا مذهبی رای ‏نیاورد. ‏

‎ ‎