در سال 1390 اتفاق افتاد، قسمت چهارم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

هیئت اختلاف برانگیز یا حل اختلاف

سوم مرداد: برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، و شاید تاریخ جهان، در حالی که برای حل اختلاف بین سه قوه حداقل شش قوه و موسسه و مجمع وجود داشت، یک هیات اختلاف برای حل اختلاف بین شورای تشخیص مصلحت که خودش برای حل اختلاف تشکیل شده بود، تشکیل شد. رهبر جمهوری اسلامی که یک هیات لازم داشت تا اختلاف خودش با همه حل شود، با استناد به اصل ۱۱۰ قانون اساسی، برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، هیات عالی حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه‌گانه را تشکیل داده‌ است. در این شورا، هاشمی شاهرودی، رئیس سابق قوه قضائیه رئیس بود. رهبر جمهوری اسلامی هدف این هیات را “بررسی و ارائه نظرات مشورتی در موارد حل اختلاف و تنظیم روابط سه قوه” اعلام کرده و در حکم خود آورده است: “مسئولان عالی نظام خود در تعامل با یکدیگر، روابط قوا را به نحو مطلوب تنظیم و اختلافات احتمالی را رفع کنند و کمال همکاری را با هیات مذکور به عمل آورند.” این اولین شورا در تاریخ ایران از 22 بهمن 57 تا امروز بود که هاشمی رفسنجانی در آن عضو نبود. محمد حسن ابوترابی، مرتضی نبوی، عباسعلی کدخدایی و صمد موسوی خوشدل به عنوان اعضای این هیات برای یک دوره پنج ساله انتخاب شده‌اند. احمد قابل گفت: “ تشکیل شورا از سوی رهبری، اقرار به اختلاف شدید بین قواست.” ظاهرا این شورا تشکیل شد تا هاشمی شاهرودی که بیکار مانده بود، بالاخره یک کاری پیدا کند. البته از طرف دیگر این شورا می توانست مشکل خامنه ای را برای افزایش تعداد مراکز تصمیم گیر بدون اختیار، که باعث کاهش قدرت قوای دو گانه مجلس و دولت، که دچار بحران بودند، کم کند.  

اصولگرایان اصلاح طلبان را مجبور می کنند؟

تصمیم رهبری برای تعمیر و نگهداری احمدی نژاد، که بخشی از آن را خودش با جراحی زیبایی چهره دلفریبش عهده دار شده بود، به آنجا کشیده شد که برای انتخابات مجلس نهم به هر نحو که شده پای اصلاح طلبان به انتخابات کشیده شود. میانه روها رقابت میان اصلاح طلبان دست و پا بسته را بر احمدی نژاد زخم خورده ترجیح می دادند. دبیرکل حزب موتلفه روز 23 مرداد گفت: “ حضور اصلاح طلبان در انتخاب به نفع کشور است.” اما اصلاح طلبان بر شرایط خود تاکید کردند و حکیمی پوراعلام کرد: “ سخنان خاتمی در مورد انتخابات دغدغه ملی است.” از طرفی لیست انتخاباتی اصلاح طلبان توسط اصولگرایان منتشر شده بود. محسن هاشمی رفسنجانی که در لیست بود، نامزدی خود را برای انتخاب مجلس تکذیب کرد. وی گفت: “ از برادران تشکر می کنم که به جای ما زحمت کشیدند و تصمیم به کاندیداتوری گرفتند و به جای ما متقبل زحمت شدند و از طرف ما ائتلاف تشکیل دادند. البته امیدوارم لطف برادران در همین حد متوقف شود و دیگر زحمت رای دادن به جای ما را متقبل نشوند.” او گفت: “ هر خبری درباره تشکیل ستاد، ائتلاف و دادن لیست جعلی بوده و تکذیب می شود.” فرج کمیجانی رئیس شورای سابق هماهنگی جبهه اصلاحات هم گفت: “ اصلاح طلبان منتظر تحقق شروط مطرح شده توسط آقای خاتمی هستند.” خاتمی هم دائم به ملاقات خانواده زندانیان می رفت و هیچ حرفی نمی زد. روز 24 مرداد: نبی حبیبی دبیرکل موتلفه خواستار اعلام برائت اصلاح طلبان از حوادث بعد از انتخابات شد. البته تحلیل تندروهای طرفدار احمدی نژاد چیز دیگری بود، حسینیان، روز 21مرداد گفته بود: “ فتنه 88 در سفارت انگلستان طراحی و توسط عوامل آنها در خیابانها اجرا می شد.” برخلاف او سه روز بعد محسن دعاگو گفت: “ فتنه سال 88 را احمدی نژاد پایه گذاری کرد.” حزب اعتماد ملی و کارگزاران گفتند در هیچ جلسه انتخاباتی شرکت نکرده اند. از همان روز 15 مرداد سخنگوی اقلیت اصلاح طلب مجلس گفته بود: “ نشانه ای از برگزاری انتخابات عادلانه دیده نشده است.” امیر ارجمند نماینده میرحسین موسوی نیز موضع خود را اعلام کرد که: “ انتخابات آزاد را گدایی نخواهیم کرد.” از آن دورترها، تیم احمدی نژاد تلاش می کرد کنش و واکنش میان اصلاح طلبانی که نمی خواستند در انتخابات بدون شرایط شرکت کنند و میانه روهایی که قصد کشاندن آنها را به بازی انتخابات داشتند، مثل همیشه به بازی هاشمی منتسب کنند. روز 29 تیر مشاور حقوقی احمدی نژاد گفته بود: “ جریان نزدیک به هاشمی رفسنجانی انتخابات را مدیریت می کند.”

 

اصلاح طلبی یک خواست عمومی است

اما جریان میانه رو و معتدل تر اصلاح طلبان بدشان نمی آمد در انتخابات شرکت کنند، معصومه ابتکار گفت: با تحقق خواسته های اصلاح طلبان انتخابات پرشورتر برگزار شود. روز16 مرداد محسن آرمین که بین اوین و منزل در رفت و آمد بود گفت: “ حذف اصلاح طلبان و تن ندادن به انتخابات آزاد گره بحران کشور را کورتر می کند.” اما اصولگرایان قصد داشتند که فقط اصلاح طلبان نرم را بپذیرند، به همین دلیل باهنر گفته بود: “ موسوی و کروبی با توبه نصوح هم راه بازگشت به نظام ندارند.” البته عشوه هایی از سوی جناح تندرو صادر می شد ولی دریافت نمی شد، رئیس صدا و سیما برای نشان دادن الطاف رهبری بعد از یک سال یادش آمده بود که : “ فیلم انتخاباتی مهدی کروبی قائل انتشار نبود، رهبری اجازه داد.” با این حال مشاور رهبر آب پاکی روی دست معتدل های اصلاح طلب ریخت و گفت: “ شورای نگهبان صلاحیت بی اعتقادها به نظام را تائید نمی کند.” با این همه جریان اصولگرای عاقل می دانست قضیه به این سادگی نیست. عماد افروغ، 17 مرداد گفت: “ در انتخابات 88 هیچ کس برد نکرد، همه بازنده بودند.” منتجب نیا هم سعی کرد تکلیف سبزها و اصلاح طلبان را از هم جدا کند. وی روز 22 مرداد گفت: “ اصلاح طلبی یک خواست عمومی و مردمی است، حذف شدنی نیست.” باهنر هم تاکید کرد: “ اصولا اصولگرای غیراصلاح طلب نداریم.” امیر ارجمند تقریبا موضع نهایی را روشن کرد و بی آنکه نام ببرد به خامنه ای گفت: “ نقش فراعنه را بازی می کنند و مدعی جمهوریت اند.”

 

هاشمی بیا این ور، هاشمی برو اون ور

اصولگرایان در این میان تصمیم داشتند نقشه سال 79 را اجرا کرده و هاشمی را از اصلاح طلبان بدزدند، از این طریق آنها می توانستند جبهه خود را در مقابل احمدی نژاد قوی کنند. باهنر همشهری و همولایتی هاشمی گفت: “ من هاشمی را جزو هیات امنای انقلاب می دانم. هیچ وقت حاضر نیستم بگویم او جزو سران فتنه است.” اما جعفر شجونی که یک سالی بود از تونل تاریخ بیرون آمده بود، روز 26 مرداد گفت: “ پناه بردن به هاشمی مثل پناه بردن به کشتی در حال غرق است.” حسینیان از هاشمی خواست “ در حمایت از رهبری قیام کند” و انبارلوئی گفت: “ مردم در فتنه هاشمی را در کنار رهبری ندیدند و از هاشمی گلایه کردند.” اما اکبر هاشمی رفسنجانی مرد عبور از بحران که می دانست حالا که از ریاست خبرگان بیرون گذاشته شده نباید از شورای تشخیص حذف شود یا در انتخابات مورد سوء استفاده تیم احمدی نژاد قرار بگیرد، در تمام ماه مرداد فقط جملات قصاری صادر می کرد که فاعل شان مبهم بود، اما همه یاد رهبر می افتادند. روز 17 مرداد گفت: “اصرار بر خطا و اشتباه گناه نابخشودنی است، مسوولان جبران مافات کنند.” روز 23 مرداد گفت: “ مسلمانان را برای ماندن دیکتاتورها به خون می کشند.” دو روز بعد درباره زندانیان اعلام کرد: “ می دانم هر لحظه حبس چقدر سخت می گذرد.” همان موقع گفت: “ عاقبت صدام سرنوشت همه دیکتاتورهاست.” و گفت: “ با بهانه اهداف مقدس، برای حفظ حکومت به تهمت و دروغ و ظلم متوسل می شوند.” یکی از هنرهای بزرگ هاشمی در سال 90 گفتن حرف هایی بود که همه می فهمیدند منظورش چیست، اما کسی نمی توانست مصداق آن را پیدا کند.

 

مادر سهراب، چهره سال 90

کسی او را انتخاب نکرد، کسی تصویرش را بخاطر نسپرد، اما شاید درک او از همه رهبران جنبش سبز قوی تر بود. مادر سهراب اعرابی از اولین شهدای جنبش سبز، روز 14 مرداد اعلام کرد: “ از خون فرزندم می گذرم، بشرط آزادی همه زندانیان سیاسی.” فاصله بدنه جنبش سبز با رهبری آن روز به روز کاسته می شد، و وزرای سابق به دیدن خانواده کارگران شهید می رفتند. با مطرح شدن خطر جانی برای رهبران جنبش سبز در اواخر مرداد سال 90 اردشیر امیر ارجمند نماینده موسوی گفت: “ حکومت مسوول حفظ جان رهبران جنبش سبز است.” بسیاری از اصولگرایان مانند افروغ و خاتمی متوجه اشتباه شان در برخورد با جنبش شده بودند. مطهری در 25 مرداد گفت: “ اشتباه کردیم، باید مجوز راهپیمایی و تجمع می دادیم، مردم آشوبگر نیستند.” البته این نظر همه اصولگرایان نبود. درست در مقابل او شجونی با شمشیری در دست، گفت: “ نمی دانم چرا این باقیمانده های فتنه هنوز آزاد هستند و دستگیر نمی شوند.” محمد علی رامین، تاجر اصولگرا و موبور نیز گفت: “ رهبران فتنه ابزار دست دشمنان برای نابودی ولایت فقیه بودند.” خاتمی که تقریبا هیچ روزی در ماه رمضان و مرداد سال 90 در خانه خودش افطار نکرد و هر شب در خانه یکی از زندانیان سیاسی بود، روز 27 مرداد با اصلاح طلبان و محکومان فتنه 88 افطار کرد. دو روز قبل از آن شیخ محمد یزدی شرط نامزدی نمایندگان مجلس را قبول فصل الخطاب بودن سخنان رهبری دانسته بود. اصولگرایان به خاتمی هشدار می دادند که اگر می خواهد در انتخابات شرکت کند، از فتنه اعلام برائت کند، اما انگار نان و پنیر افطار فتنه گران دلچسب تر از نان تنور انتخابات نهم بود. روز 25 مرداد کروبی پس از شش ماه زندان دشوار طی نامه ای نوشت: “ پسرم! زشتی و شرمندگی برای ظالمان می ماند.” تاج زاده که از طریق نوشته های همسرش در فیس بوک تمام عالم و آدم را روی سرش گذاشته بود و همسرجان فخری محتشمی حالا دیگر به اندازه ننجون مهدی کروبی شهرت جهانی داشت، از زندان گفته بود که برای شکستن فضای سانسور از فضای مجازی استفاده شود. روز 17 مرداد فعالیت گسترده آیت الله بیات زنجانی بشکلی شیک و تمیز در فیس بوک آغاز شد. محسن کدیور فعال ترین روحانی جوان سبز رسما اعلام کرد ما “ قائل به دموکراسی، سکولاریزم و اسلام سیاسی هستیم.” روز 25 مرداد حسین فدائی که روزی شش ساعت از وقتش را صرف حل مشکل اصلاح طلبان می کرد، گفت: “ جریان اصلاح طلبی دیگر وجود خارجی ندارد.” همه با هم فاتحه ای غرا خواندند. و صدای یاحسین میرحسین بلند شد.

 

خسروشیرین پاستوریزه شدند

شب شعر رهبری در 25 مرداد در بیت برگزار شد. گزارش کرده اند سایت های حامی رهبری که میرشکاک ابتدا نامه ای با دو دست به رهبر داد، رهبر سر میرشکاک را پوشید. سه چفیه تبرک شد. رهبر قزوه را صدا کرد و با او حال و احوالپرسی کرد. دوباره رهبر میرشکاک را صدا کرد و سرش را بوسید. ابوالفضل زروئی نصرآباد بزرگترین شاعر امروز ایران نیامده بود و برادرش را به جای خودش فرستاده بود تا بگوید مریض است. تقریبا در اکثر این شب های شعر زروئی که از تهران هم به احمد آباد کرج رفته غایب بود. یوسف میرشکاک باز هم آمد و نامه دیگری به دست آقا داد و آقا دوباره سرش را بوسید. محمدحسین جعفریان که یک پایش را در جنگ از دست داده و سال گذشته آیت الله خامنه ای گفته بود شعرش را باید با آب طلا بنویسند، گفت: “ می خواستم شعری بخوانم، دوستان مصلحت ندانستند، اینها می خواهند شعر را پاستوریزه کنند و در این حالت شما در جریان شعر کشور قرار نمی گیرید.” رهبری گفت: “ من از طریق اینترنت و رسانه ها در جریان همه اشعار هستم، البته پاستوریزه کردن شعر هم بد نیست. ” در همین روز هیلا صدیقی شاعر سبز بخاطر خواندن برخی اشعارش در اعتراض به ظلم به دادگاه رفت و به چهار ماه زندان محکوم شد. آریا آرام نژاد خواننده سبز خبرش را داد. رامین پرچمی بازیگر، پگاه آهنگرانی بازیگر و کارگردان و جعفر پناهی کارگردان هنوز در زندان بودند. در همان روز آیت الله خامنه ای به شاعران گفت: “ مبادا وقتی شعر اعتراضی می گوئید به زبان مخالفان تبدیل شوید.” او از شاعران معترض خواست که در شعر اعتراضی به زبان موافقان تبدیل شوند. در همان حال آیات القرمزی دختر جوان بحرینی که بخاطر شعر اعتراضی اش زندان رفته بود، مورد حمایت رهبر و تمام سازمانهای فرهنگی و بسیج و سپاه و نیروی هوایی قرار گرفت. درست در همان روز 25 مرداد که رهبر شب شعر برگزار می کرد، منظومه خسروشیرین نظامی گنجوی بزرگترین سراینده اشعار عاشقانه کشور توسط وزارت ارشاد بعد از صدها سال سانسور شد و انتشار آن برای مردم خطرناک تشخیص داده شد. دو روز بعد وزارت ارشاد آثار خواجه نظام الملک طوسی را هم پس از صدها سال سانسور کرد و در روز 28 مرداد دهها شاعر و فعال فرهنگی شهر مشهد که در باغ شاهنامه این شهر اجتماع کرده بودند، دستگیر شده و به زندان رفتند.

 

سیده خاتون کلهر شهر را به آتش کشید

24 مرداد، در ویژه نامه ای که توسط روزنامه ایران و توسط “ جوانفکر” و “ کلهر” دو تن از مشاوران سابق و وقت احمدی نژاد منتشر شد، مهدی کلهر نوشت “ چادر مشکی سوغات روسپی خانه های فرانسه در زمان ناصرالدین شاه به ایران است.” او نوشت زمانی که ناصرالدین شاه به فرانسه رفته بود از رنگ مشکی استفاده شده در مهمانی های فرنگی خوشش آمد و وقتی به ایران برگشت این سوغاتی را برای جامعه ایران آورد. خاتون شامل نوشته های مختلفی درباره زنان بود و نخستین بار بود که نوشته ای با این حجم از تندی درباره چادر منتشر می شد. ده سال قبل یعنی در سال 79 قوه قضائیه فقط بخاطر اینکه یوسفی اشکوری حجاب را جزو ضروریات اسلام ندانسته بود، ابتدا او را به اعدام و بعد به سالها زندان محکوم کرد. در این ویژه نامه آمده بود که اگر “ چشمه امید مردم به نظام ” کور” شود آماده هر عملی خواهند بود.” دادستان علیه این ویژه نامه اعلام جرم کرد. در همان روز نیز سپاه علیه ویژه نامه سپاه اظهار نظر شدید اللحنی کرد که در فارس منتشر شد. ایرنا نیز از فارس شکایت کرد و سپاه و دولت پس از مدتها در مورد نشریه خاتون رودرروی همدیگر قرار گرفتند. در روز 26 مرداد نمایندگان مجلس نسبت به ویژه نامه خاتون هشدار داده و نسبت به خطر لیبرالیسم ابراز مخالفت کردند. دو روز بعد، در روز جمعه، محور سخنرانی های همه ائمه جمعه نشریه “ خاتون” و انتقاد شدید اللحن نسبت به آن بود. سعیدی امام جمعه قم گفت: “ جریان انحرافی از سرنوشت ابن ملجم عبرت بگیرد.” علم الهدی امام جمعه مشهد نیز گفت: “ آیه قرآن و سنت پیامبر را به فرنگی بازی ناصرالدین شاه نسبت دادند.” کار به جایی رسید که آیت الله صافی نیز در مورد خاتون گفت: “ قوه قضائیه باید آنها را تعذیر کند.” آیت الله ناصر مکارم نیز در مورد محتویات نشریه خاتون موضع گرفت، اما دو روز بعد در 28 مرداد، جوانفکر به مکارم شیرازی نوشت: “ شاید حکم ارتداد و مرگ برایمان صادر شود، ولی واهمه ای نداریم.” در همان روز، فاطمه رجبی که کوچکترین موضع گیری های مخالف دین را از چشم دور نمی داشت، ناباورانه از ویژه نامه خاتون دفاع کرد و در پاسخ به صفار هرندی گفت: “ مگر منتقدان برای فرهنگ این کشور چه کرده اند؟” وی در اعتراض به آب بازی در پارک این هجمه آب بازان به اسلام را بسیار خطرناک تر از خاتون دانست. روز 31 مرداد، آیت الله صافی گاپایگانی که از دو روز قبل می خواست برای اعتراض به وهن نسبت به اسلام به سمت حرم امام رضا راهپیمایی کند، اقدام به این عمل کرد، اما پنج هزار نفر بیشتر همراهش نیامدند و هیچ اتفاقی نیافتاد. شاید اگر تا بیست سال قبل یا صد سال قبل چنین راهپیمایی توسط یک مرجع تقلید صادر می شد، قطعا صدها هزار نفر در راهپیمایی شرکت می کردند. به نظر می رسید جامعه با محتویات نشریه خاتون بیشتر موافق است تا مواضع مراجع تقلید.

 

عملیات کماندویی برای ماهواره ها

میزان بینندگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی از 40 تا 50 درصد کل مردم به 25 تا 30 درصد جامعه رسید. شبکه های “ من و تو”، “ رسا”، “ فارسی وان” و برنامه “ پارازیت ” کامبیزحسینی و شبکه صدای آمریکا و شبکه تلویزیونی بی بی سی به مهم ترین شبکه های مورد توجه کشور قرار گرفتند. روز 21 مرداد، عملیات کماندویی نیروی انتظامی برای جمع آوری ماهواره و تجهیزات آن دریافت ماهواره آغاز شد. نیروهای انتظامی با رفتاری کمابیش شبیه اسپایدرمن های فیلم های تخیلی آمریکا از دیوارها و پشت بام مردم بالا می رفتند و بشقاب های ماهواره را می شکستند و می بردند. این عملیات تا پایان ماه مرداد ادامه داشت. روز 27 مرداد، عملیات کماندویی با طناب و چنگک توسط نیروی انتظامی برای جمع آوری ماهواره ها در محله سعادت آباد انجام گرفت. همزمان با همین موضوع اعلام شد که آمار خودکشی در ایران افزایش یافت. به گفته رسانه ها آمار خودکشی از سال قبل تا به حال 9 درصد افزایش داشته و هر روز حداقل ده نفر خودکشی می کنند.

 

خاکبازی با انگلیس

از روز چهاردهم مرداد 1390 بحران در مورد شنود تلفنی در انگلیس و برخی بحران های اقتصادی در این کشور بالا گرفت. شبکه تلویزیونی پرس تی وی با نمایش تصاویری از درگیری های انگلیس با معترضان گفتگو کرده و آن را به نمایش گذاشت. تصاویر منتشره در اینترنت نشان می داد که برخی اراذل و اوباش که فرصت سرقت از فروشگاهها و مراکز خرید را یافته بودند، در این بحران فعال بودند. با کشته شدن یکی از معترضان به نام مارک دوگان این بحران شدت بیشتری یافت. در سومین روز بحران انگلیس، 17 مرداد 1390 وزارت خارجه جمهوری اسلامی خواستار خویشتنداری پلیس بریتانیا در برخورد با معترضان شد.” مجلس ایران از “ انگلیس خواست به گزارشگران جمهوری اسلامی برای نظارت بر حقوق بشر اجازه ورود بدهد.” در همین حال وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی گفت: “ ناآرامی های اخیر انگلیس لطف الهی بود.” از سوی دیگر احمدی نژاد به انگلستان اعلام کرد: “ صدای مردم خود را شنیده و رفتار وحشیانه تان را اصلاح کنید.” این در حالی بود که در اعتراض به انتخاب احمدی نژاد حداقل صد نفر از معترضین در کشور کشته شده بودند. اما وزارت خارجه ایران به اتباع ایران گفتند: “ از سفر به انگلستان خودداری کنید.” سفارت انگلیس به دولت ایران گفت: “ ما از مخبران سازمان ملل دعوت کردیم، شما هم مجوز ورود به احمد شهید را بدهید.” دولت ایران در پاسخ به این نظر هیچ چیزی نگفت. از طرف دیگر، سردار نقدی اعلام کرد: “ ما آماده ایم با اعزام بسیجیان به عنوان نیروهای حافظ صلح و دیده بان حقوق بشر به انگلستان.” صلح برقرار کنیم. در حالی که دوست و همپیمان او یعنی علیرضا پناهیان عضو قرارگاه عمار همان روز گفته بود: “ باید برای تک تک شهرهای انگلستان برنامه داشته باشیم و در اروپا نقش ایفا کنیم.” امام جمعه تهران گفت: “ انگلستان دچار خشم مردم خود شد.” و روز 24 مرداد، تجمع دانشجویان مقابل سفارت انگلیس با حمایت نیروی انتظامی شکل گرفت. 239 نماینده مجلس که اکثر آنان با ورود نماینده حقوق بشر به ایران مخالف بودند، در مورد وضع انگلیس از آمریکا خواستند که “ سکوت خود را در قبال نقض حقوق بشر بشکنید.” رئیس قوه قضائیه نیز که می دانست در اعتراضات انتخاباتی ایران حدود صد نفر و در انگلستان یک نفر کشته شده گفت: “ در آشوب های 88 ایران یک نفر کشته شد و در حوادث انگلیس شش نفر.” در روز 28 مرداد، بسیجیان متحصن در مقابل سفارت بریتانیا، تحت عنوان دانشجویان حامی محرومین انگلیس اجتماع کردند. در همین روز علیرضا داوود نژاد کارگردان ایرانی که در دو سال کشتار و دستگیری جوانان معترض ایرانی یک کلمه حرف نزده بود، طی نامه ای به ملکه انگلستان نوشت: “ به جوانان توجه کنید. بچه های این روزگار به دلسوزی مادرانه بیشتری نیاز دارند، بچه هایی که به افسون تبلیغات دل داده اند و دائما بیشتر و بیشتر می خواهند، اما هر روز جیب های شان را تهی تر و تهی تر می یابند.” در لندن اوضاع اما به گونه دیگری بود. در همان روز گروهی از اسلامگرایان افراطی در لندن در مقابل سفارت ایران در انگلیس حاضر شده و خواستار آزادی اعضای القاعده توسط دولت ایران شدند. به نظر می رسید همه چیز دچار یک دگرگونی عجیب و غریب است.

طرابلس سقوط کرد

بالاخره عقرب زلف کج و حلقه حلقه قذافی در قمر قرین شد و از عصر روز 28 مرداد سال 90 درگیری به سوی طرابلس کشیده شد. رادیو تونس گفت: “ خانواده قذافی به ونزوئلا گریخت.” البته این اولین شایعات وسیع بود، ولی ظاهرا این ماجرا به نتیجه مطلوب نرسید. همان شب شهر صبرانه لیبی به تصرف انقلابیون درآمد. البته ظاهرا مخالفان قذافی هم مثل خودش بودند، یعنی تا جایی که می توانستند خشتک همدیگر را سر هم می کشیدند. همان شب یعنی 29 مرداد عبدالسلام جلود، مرد شماره دو لیبی که باعث می شد این کشور علیرغم دیوانگی ها و رفتارهای احمقانه قذافی همچنان تلفن هایش کار کند و ماشین هایش راه برود و هواپیماهایش روی فرودگاه بنشیند، به مخالفان پیوست. شهر بریقه سقوط کرد و یک روز بعد درگیری میان مخالفان لیبی و نیروهای قذافی در 30 مرداد به خیابانهای طرابلس کشید. ساعتی از انتشار خبر نگذشته بود که این خبر که “ طرابلس و قذافی در آستانه سقوط”است در همه رسانه های جهان منتشر شد. یک پسر قذافی دستگیر شد اما با دخالت انقلابیون سیف الاسلام پسر دیگرش آزاد شد. ظهر همان روز نیروهای انقلابی کنترل میدان اصلی طرابلس را در دست گرفتند. تا شب طرابلس سقوط کرد. و شب نشده بود که مقر قذافی به محاصره مخالفان درآمد و تلویزیون لیبی در دست مخالفان قرار گرفت. مخالفان قذافی که مثل مخالفان همه دیکتاتورها هیچ وقت باورشان نمی شود که دیکتاتورها هم می روند، از این موضوع خبردار شدند و همه مخالفان قذافی در کشورهای مختلف به خیابانها ریختند و شادی کردند. نکته این بود که علیرغم مخالفت وسیع مخالفانی که از نارنجک تا ضد تانک و ضدهوایی داشتند و ناتو نیز از آنها پشتیبانی می کرد، تا آخرین لجظه قذافی از لیبی نرود.

 

سرنوشت قذافی در انتظار بشار اسد

شاید یکی از ده اشتباه بزرگ خامنه ای در سال 1390 این بود که گفت معترضان در یمن حق دارند اما معترضان در سوریه حق ندارند. معترضان سوری که جزو منظم ترین و حساب شده ترین جریانهای اعتراضی در بهار عرب بودند، با نظم دادن به اپوزیسیونی که اختلافات اساسی با همدیگر داشت، برنامه ریزی برای روزهای اعتراض و فعال کردن دیپلماسی جهانی اپوزیسیون اعتراض خود را جدی تر کردند. اما برخلاف لیبی که تقریبا هیچ مشاور نزدیکی نداشت، سوریه از مشاورت دائمی رهبری ایران و هم پیمانی با حماس استفاده می کرد. خامنه ای به بشار اسد گفته بود به هیچ وجه تسلیم اعتراضات نشود. در ماه مرداد اعتراض در سوریه وارد چهارمین ماه شد. سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت: “ مسائل سوریه ناشی از دخالت کشورهای فرامنطقه ای است.” این سخنگو چیزی درباره اینکه اعتراض در مصر و تونس و لیبی هم با دخالت مخالفان جهانی استبداد و تروریسم صورت گرفت، نگفت. روز 12 مرداد، اتحادیه اروپا چهار مقام دیگر سوری، از جمله وزیر دفاع و سه فرمانده سپاه را در لیست تحریم خود قرار داد. با این حساب 35 مقام سوری از جمله بشار اسد در لیست تحریم قرار گرفتند. سه روز بعد میدان اصلی شهر حماه در اشغال تانکهای ارتش سوریه درآمد. همزمان یک نشریه آلمانی از توقیف قاچاق ایران به سوریه خبر داده و نوشت: “ ترکیه سلاح قاچاق ایران به ترکیه را توقیف کرد.” در همین حال روسیه به محکوم کنندگان سوریه پیوست. یکی از شعارهای اصلی مخالفان بشار اسد، شعار مرگ بر خامنه ای به عنوان متحد اصلی بشار اسد و آتش زدن پرچم ایران به عنوان حامی نظامی سرکوب های سوریه بود. شورای هماهنگی راه سبز روز 15 مرداد اعلام کرد: “ حاکمیت اقتدارگرای دمشق به کشتار شهروندان خود پاسخ دهد.” اما کشتار معترضان سوری در اولین جمعه ماه رمضان که نام” خدا با ماست” گرفته بود ادامه یافت. معترضان سوری برای روزهای اعتراض هفتگی خود نام هایی تعیین کردند. روز 17 مرداد دبیرکل سازمان ملل خواستار توقف عملیات ارتش سوریه علیه معترضان شد. اما نظامیان اسد 27 تن دیگر را در سوریه کشتند. اعتراض گسترده تر شد و وزیر خارجه ترکیه گفت: “ اگر بشار اسد همراه مردم نشود، سرنوشت صدام در انتظار اوست.” در ایران حمایت غیرمستقیم از لیبی و مستقیم از بشار اسد خط حکومت بود. لذا رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس از دولت سوریه حمایت کرد. روز هفدهم مرداد رئیس قوه قضائیه خبرنگاران را تهدید و از سوریه حمایت کرد. در همین حال نامه جوانان مشارکت به جوانان حزب بعث سوریه منتشر شد که: “ جامعه جهانی و مردم سوریه سکوت در برابر کشتار آزادیخواهان را نخواهد بخشید.” با این وجود دولت سوریه به کشتار ادامه می داد. روز 20 مرداد 14 تن دیگر در جریان سرکوب معترضان در سوریه کشته شدند. عبدالله گل به اسد هشدار داد و گفت: “ دوست ندارم پشیمان ببینمت.” یکی از مقامات ایرانی گفت: “ آمریکا و اسرائیل در صدد بی ثباتی سوریه هستند.” در حالی که به نظر می رسید مشکل سوریه کاملا به حکومت بشار بستگی دارد. سازمان ملل در 25 مرداد تصمیم گرفت هیات ویژه خود را عازم سوریه کند. دو روز بعد آمریکا و اتحادیه اروپا رسما گفتند: “ بشار اسد باید برود.” این به نوعی پایان راه سوریه بود. ایران در همین حال سفیر خود را تغییر داد. در روز 29 مرداد سفیر ایران در سوریه تغییر کرد. شیبانی جانشین احمد موسوی شد. وزارت خارجه ایران گفت: “ طراحی عملیات اعتراض در سوریه خارجی است. بشار اسد با موفقیت اصلاحات را پیش می برد.” دو روز بعد گروه حقوق بشر سازمان ملل به سوریه وارد شدند. در آخرین روز مرداد طرابلس سقوط کرد و این شعار به ذهن معترضان سوری آمد که به بشار اسد بگویند: “ سرنوشت تو هم مانند قذافی است.”