۱۵درصدشاه، ۸۵درصدآقایان

بیژن صف سری
بیژن صف سری

در حالیکه امروز یکی از عمده  ترین نگرانی های علمای دینی غیر وابسته به  حکومت، گسست دینی ودین گریزی جامعه  امروز ایران است  واز رواج  هتک  باور های دینی در بین مردم به  وحشت افتاده اند،و مدام خطر کمرنگ شدن اعتقادات  مذهبی  مردم را  به  مسئولین هشدار می دهند ، ولایت مداران نظام در پی  شدت یافتن این گسست هستند و هر روز با به نمایش در آوردن چهره خشنی از اسلام بر تتمه باورهای دینی مردم می تازند.

در چند روز گذشته رسانه های داخل و خارج از کشور به نقل از یکی از مقامات  قضائی   خبر حیرت انگیزی  مبنی بر تایید حکم  اعدام دو نفر از شهروندان مسلمان  به جرم  مصرف مشروبات الکلی ، منتشر کردند. این خبر فارغ از بازتاب رسانه ای در داخل و خارج از کشورکه شدت انزجار مردم ازحکومت دینی را افزایش داد،  مهر تائیدی بر عجز و ناتوانی نظام درتثبیت  رعایت  قوانین شرعی به گونه ای باورمند در بین جامعه  امروز ایران  بود؛ طرفه آنکه  زمامداران نظام ولایی  در طی سی و سه  سال حکومت خود ، با صرف هزینه های گزاف  در ساختن مساجد و اماکن مذهبی و ایضا تبلیغات  شبانه روزی در رسانه ملی ، سعی در ساختن جامعه باورمند به  احکام و فرائض دینی داشته اند.   

می گویند بعد از کودتای 28 مرداد در یکی از ملاقات های رسمی علمای طراز اول تهران با شاه ، تعدادی قبله نما از سوی دربار به  روحانیون حاضر در آن مراسم  داده شد.یکی از  روحانیون به قصد  خود نمایی و استفاده  از موقعیت بدست آمده  به نفع اسلام ،خطاب به شاه می گوید اعلحضرت همایونی ، مسلمان و شیعه اثنی عشری هستید و یقینا می دانید که مشروب سازی و مشروب فروشی در اسلام جایز نیست ، و حرام است  ولی متاسفانه  این کار در پایتخت کشور اسلامی علنا رواج دارد، اعلیحضرت لا اقل دستور فرمایند  که این مشروب فروشی ها علنی نباشد و حرمت اسلام و شعائر دینی دست کم در ظاهر حفظ شود.

شاه فقید با نگاهی متکبرانه به آن  روحانی ، لبخندی می زند و جواب می دهد در این کشور من به تمام مردم آزادی دادم و همه را آزاد گذاشتم که هر خواست مشروب بخورد و هر که نخواست هم نخورد ، بعلاوه آقایان علما ، آیات حجج  اسلام در بین مردم موقعیت و نفوذ کلام دارند ، شما تحریم بفرمائید و تبلیغ کنید تا مردم مشروبات الکی مصرف نکنند .

با این جواب شاه ، فردی که چنین  پیشنهادی داده بود ، تا حدودی بور شد و دیگر چیزی نگفت و سکوتی  سنگین بر فضای آن مراسم حاکم شد ، ناگهان  حاج آقا رضای زنجانی از علمای معروف آن زمان که در آن مراسم بین علما حضور داشت و گویا از جواب شاه دلخور شده بود خطاب به شاه می گوید : به نظر اعلیحضرت چند نفر از نفوس این کشور مشروب می خورند ؟ شاه در حالیکه  نگاهی به علما می انداخت  تا ببیند سئوال کننده چه کسی است گفت ،  صدی ده الی پانزده.  حاج آقا رضا  بلافاصله گفت ، بنا به اقرار اعلیحضرت  همایونی ، صدی هشتادوپنج یا صدی نود مردم مشروب نمی خورند ، مشروب نخوردن این تعداد از مردم ، جز به برکت نفوذ کلام علما و حجج اسلام ، که سلاحی غیر از تسبیح در دست ندارند نیست ، اعلیحضرت این همه نیروی انتظامی و رادیو و غیره در اختیار دارید، آنها اگر عرضه دارند جلوی آن صدی ده و یا صدی پانزده درصد را بگیرند.

از آن ماجرا تا به امروز بیش ازپنجاه سال می گذرد و آقایان علما با همان نفوذ کلام و تسبیحی که مدعی بودند تنها سلاح شان است،کشور پهناور ایران را با همه ذخایر و ثروت ملی آن ، تحت  لوای  اسلام فتح کردند وبه  مبارکی همه کارخانجات مشروب سازی و میخانه ها در سراسر این بلاد اسلامی برچیده شد؛ خاصه طی سی وسه سال گذشته دمی هم از فرامین الهی امر به معروف و نهی از منکر غافل نبودند اما با این همه ،نه تنها آمار مصرف کنندگان مشروبات  الکلی پائین  نیامده بلکه به نسبت آماراشاره شده در این حکایت  ، تغییرمعکوس داشته و آن جماعت و پانزده در صد مصرف کننده  مشروبات الکلی  امروز به  هشتادو پنج وبلکه به  نود درصد  رسیده است و این در حالی است که  حجج اسلام  همه مظاهر قدرت را نیز در اختیار دارند اما به دلیل عجز و ناتوانی و ایضا استیصال در مهار معضلات خاص جامعه دینی ، به احکامی چون اعدام پناه می برند .

امروز پس از سی سال حکومت دینی  در جامعه ایرانی ، دین  باوری و اعتقاد به باور های دینی از نظر قریب  به اتفاق  مردم رمیده از معنویات،  به نوعی تحجروعقب  ماندگی محسوب می شود و این نیست بجز عملکرد حاکمان دین فروش امروز این کهنه دیار که مذهب را وسیله  کسب قدرت نامشروع خود ساخته اند. از همین رو می توان به ضرس قاطع گفت  عمر روحانیت و عمله گان دینی به پایان رسیده است. ای کاش آنقدر درایت در این قبیله دین فروش وجود داشت تا دست کم عاقبتی چون سرنوشت ارسطو ، آن پیامبر ضایع شده از شیفتگی قدرت را برای خود رقم می زدند.

 ارسطو را این ایثار بود تابرای حفظ باور های مردم به حکومت ، بی محاکمه تن به تبعیت دهد و هنگام ترک آتن در پاسخ به چرایی قبول تبعیت ناخواسته اش جمله ای تاریخی از خود بر جای می گذارد:میل تدارم مردم آتن جنایت دیگری بر ضد فلسفه را مرتکب شوند.