مازیار رادمنش
تور اروپایی محسن نامجو که از ایتالیا آغاز شده بود، در حال ادامه است. محسن نامجو دو سه ماهی است که از ایران خارج شده است تا در هلند به تحصیل بپردازد. او که اکنون 32 ساله است و یک ماه قبل در مقاله ای از سوی نویسنده نیویورک تایمز به عنوان «باب دیلن» ایرانی ملقب شد، در سال گذشته بیشترین خبرهای ممکن را از سوی یک هنرمند موسیقی ایجاد کرد. آلبوم ترنج او پس از مدتها توقف در وزارت ارشاد و حذف چند ترانه از آن مجوز گرفت، اما ترانه هایش در اینترنت بارها و بارها به اشکال مختلف و در جاهای مختلف پخش شده است. تهیه کننده او می گوید که موسیقی نامجو در یوتیوب تا کنون 1.6 میلیون نفر بازدید کننده داشته است. گفته شده است شاید نامجو به تهران بازگردد و در تالار اندیشه برنامه ای را اجرا کند.
محسن نامجو کیست؟
محسن نامجو، خواننده، ترانه سرا و شاعر، موسیقیدان و آهنگساز در اسفند 1354 در شهر تربت جام به دنیا آمده است، جایی که هم شعرو شاعری خراسانی، هم عرفان و ادبیات عرفانی و هم موسیقی در آن ناحیه ریشه دار است. خانواده اش مذهبی بودند. والدینش در سنین کودکی و نوجوانی او را تشویق کردند تا به کلاس های موسیقی برود. اما خودش می گوید “اگر حدس می زدند که ممکن است موسیقی را به عنوان شغل انتخاب کنم، قطعا مخالفت می کردند.” او به مدت شش ال از سن 12 سالگی تا 18 سالگی به شیوه سنتی آموزش دید و با موسیقی ایرانی آشنا شد. او در مورد آن روزهایش می گوید: “همیشه در روابط استاد - شاگردی و حتا آکادمیک موسیقی سنتی ما از هنرجو انتظار میرود که در محضر استاد تلمّذ کند و موبهموی سخنان استاد را بهکار بندد و دم برنیاورد؛ که البته خود من هم 6 سال، از 12 تا 18 سالگی در چنین فضایی بودم و تحریر یاد گرفتم، اما سرانجام دیگر در محیط دانشگاه نتوانستم آن فضا را تحمل کنم و از آن بیرون آمدم.”
آموزش موسیقی و اولین استادان
نامجو قبل از دانشگاه کار موسیقی را از 12 سالگی با آواز و سولفژ و نتخوانی شروع کرد. از همان سنین نوجوانی چیزهایی که به شکل ملودی در ذهنش شکل میگرفت، چون نتنویسی را یاد گرفته بود یادداشت میکرد. در دانشگاه سه تار و تار را به عنوان ساز تخصصی انتخاب کرد. و در سال 78-79 که برای رفتن به سربازی می رفت، با موسیقی غربی بالاخص سبک راک بیشتر آشنا شد. او دستگاهها و ردیف های موسیقی سنتی ایرانی را ابتدا با استاد شاکری و بعد پیش یکی از بهترین ردیف دانها نصرالله خان ناصح پور، یاد گرفت. در آن دوران استاد ناصح پور از تهران به مشهد می رفت و برای شاگردان خاصی درس می داد. نامجو در مورد این دوران گفته است: “تستهای سختی میگرفت چون عده کمی قرار بود در کلاسها شرکت کنند. من کوچکترین شاگرد کلاس استاد ناصرپور بودم و چون به لحاظ یادگیری صحیح درسها، شاگرد مورد علاقه او شده بودم در خیلی از موارد از جمله مبلغ شهریه برایم تخفیف قائل شد و توانستم حدود 3 یا 4 سال در کلاسها شرکت کنم. ناصرپور ردیف میرزا عبدالله دوامیرا با ما کار کرد و وقتی که کلاسها تعطیل شد، هنوز یکی دو دستگاه مانده بود. من کاستهای او را پیدا کردم و از روی آنها بقیه ردیفها را کامل کردم. بعد هم که به تهران آمدم به صورت حضوری طی چند جلسه یادگیریهایم را تکمیل کردم. این کاستها بعدها منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت.”
محسن نامجو و تحصیلات
بعد از ورودش به دانشکده موسیقی هنرهای زیبا در سال 1373 به دانشگاه هنر در رشته نمایش و انتقال به دانشگاه تهران در رشته موسیقی، با دنیای موسیقیایی جدیدی آشنا شد و کم کم موسیقی هایی که می شنید، استادانش شدند. و دیگر نه فقط مثل گذشته موسیقی سنتی، بلکه همه نوع سبک موسیقی را گوش میکرد. با این روحیه جدید، ماندن در دانشگاه که هنوز با موسیقی، متعصبانه برخورد می کند، برایش سخت شد و در بهمن 1376 دانشگاه را ترک کرد. نامجو در دوره های مختلف از اساتید مختاف موسیقی ایرانی بسیار آموخته است. از خسرو مولانا، آذین موحد و علیرضا مشایخی در زمینه آهنگسازی، شامل هارمونی، فرم و آنالیز و کنترپوآن آموخته است.
ورود به موسیقی حرفه ای
محسن نامجو پس از ترک دانشگاه، به دستیاری چند کار پرداخت. در فیلم “تخته سیاه” سمیرا مخملباف دستیار محمدرضا علیقلی شد، در این فیلم به نوازندگی و خوانندگی پرداخت. پس از آن موسیقی چند فیلم کوتاه را ساخت و برای چندین نمایش از جمله “چیزی شبیه زندگی” مرحوم حسین پناهی موسیقی ساخت. نامجو در سال 1379 تصمیم گرفت به سربازی برود. و به همین دلیل تا سال 81 عملا از محیط حرفهای موسیقی دور بود. او در دوره سربازی گروه راکی بود به نام “گروه ما” را در شهر مشهد که دوران سربازی را در آنجا می گذراند، تشکیل داد. در همین دوره آشنایی بیشتری با موسیقی غربی پیدا کرد. او در دوران سربازی با یکی از دوستانش به نام عبدی بهروانفر آشنا شد. این آشنایی موجب تشکیل گروه راک “گروه ما” شد. نامجو در مورد عبدی می گوید: “دوستی با این آدم بهاندازه کلاسهای دانشگاه برایم مفید بود. او کلکسیونی از موسیقیهای غربی بالاخص راک بود. بعدازظهرهای بسیاری با هم موسیقی گوش دادیم و ساز زدیم. عبدی گیتار الکتریک میزد و برای اینکه سه تار من بتواند بهاندازه گیتار او حجم صوتی داشته باشد پیکاپی به سه تار وصل کردیم و آن را به آمپلی فایر نصب کردیم. ساعتها در مواقع مرخصی سربازی بدون اینکه به هم نگاه کنیم فقط با هم ساز میزدیم. اواخر این جلسهها بود که متوجه شدیم من با سه تارم بلوز میزنم و او با گیتارش مقام خراسانی میزند. این تلفیق ناخودآگاه صورت میگرفت و کشفی دو نفره بود. عبدی بهروانفر آهنگسازی که میکرد از آن تجربیات استفاده خودش را برد و من هم استفاده خودم را.” گروه ما بعدا پراکنده شد. شاید این تنها یا بهترین تجربه نامجو در همکاری با یک گروه بود. پس از آن وی ترجیح می داد اگر بخواهد کنسرتی برگزار کند از نوازندگان حرفهایتر استفاده کند. در سال 81 فکر کردن به موسیقی تلفیقی در او قدرت گرفت. او در مورد این دوره می گوید: “از بهترین افتخارات من در دوران سربازی این بود که خدمت استاد حاج قربان سلیمانی در قوچان برسم و موسیقی مقامیخراسانی را از ایشان یاد بگیرم. این که در مسیر قوچان موسیقی «دورز» و «جیم موریسون» میشنیدم و بعد در خانهای روستایی از حاج قربان مقام الله وردی یاد میگرفتم باعث شد تا اطلاعات خوبی در من شکل بگیرد و بتوانم این دو نوع موسیقی را کنار هم قرار دهم.”
پول، برای تولید موسیقی لازم است
نامجو همیشه از نظر مالی متوسطالحال بود. نه فقر شدید را تجربه کرد و نه امکانات زیادی در دسترس داشت. او از همان 12 سالگی که موسیقی را شروع کرد، پیانویی در گوشه خانه شان داشت. اما وقتی وارد کار حرفه ای شد، چنان امکاناتی نداشت که بتواند کارهایش را منتشر کند. “به خاطر امکانات محدودی که داشتم سالها صبر کردم. در همان مقاطع دانشگاهی امکان ضبط کار و ارائه کاست داشتم اما چون شناخته شده نبودم باز هم تحمل کردم تا این مقطع که مشکلی از جهت تهیهکننده ندارم. بهاندازه کافی شناخته شدهام تا برخی از تهیهکنندگان بخواهند روی کارم سرمایهگذاری کنند.”
نیویورک تایمز، باب دیلان و جوان روستایی
محسن نامجو در اواسط سال 1386 تصمیم گرفت برای مدتی که تعیین نکرد تا کی بطول می انجامد، از ایران خارج شود. پس از خروج وی از ایران و استقرار او در هلند برای اقامت و تحصیل، چاپ مقاله ای به قلم “نازیلا فتحی” در نیویورک تایمز با عکسی که نیوشا توکلیان از وی گرفته بود، نام او را نه تنها پرآوازه کند، بلکه در کنار نامی مانند باب دیلن، ستاره بزرگ موسیقی راک جهان قرار دهد. شاید همین مقاله شاه کلیدی بود که می توانست درهای بسیاری را برای نامجو باز کند، درهایی از موفقیت برای یک ستاره رو به رشد در موسیقی، بزودی طرفداران و مخالفان نامجو، شروع به انتقاد یا تمجید از او کردند. کامران معتمدی در مورد او نوشت “نامجو به حقش رسیده است، انگار که ذکاوت و رندی محسن خان نامجو بالاخره بی نتیجه نماند و کسانی در اقصی نقاط جهان بودند تا وی را ببینند و هر چند نه چندان کامل، ولی درکش کنند و فرصت ابراز وجود بیشتری به او بدهند. قطعاً کارهایی را که نامجو از این به بعد خواهد کرد، باید با نگاه دیگری بررسی کرد.” مقاله نیویورک تایمز نامجو را “باب دیلن ایران” خوانده بود. او در مقاله اش ادعایی دعوابرانگیز را گفت: “من می خواهم موسیقی ایرانی را نجات دهم.” او گفت: “این موسیقی متعلق به زمان حال نیست و نمی تواند جوانان را راضی کند. در حقیقت موسیقی ایرانی نزدیکی های زیادی با دیگر سبک ها دارد که با کمی هوشیاری می توان آن را با دیگر سبک ها تلفیق کرد.” به گفته مدیر برنامه های محسن نامجو 6⁄1 میلیون نفر تا به حال از طریق سایت یوتیوب به موسیقی نامجو گوش کرده اند.
آثار محسن نامجو
وی در طول مدت فعالیت حرفهای خود بیش از هفتاد قطعه ساخته که بسیاری از این قطعات در قالب آلبومهایی با نامهایی نظیر عقاید نئوکانتی،گیس و جبر جغرافیایی و… به صورت زیرزمینی و غیر رسمی منتشر شده ولی اولین آلبوم رسمی محسن نامجو در ۱۷ شهریور ۱۳۸۶ (۸ سپتامبر ۲۰۰۷) با نام ترنج منتشر شد. آلبوم ترنج اولین آلبوم رسمی محسن نامجوست که شامل ۹ قطعه است و موسسه فرهنگی هنری آوای باربد آن را منتشر کرده.
مشکلی به نام سانسور
محسن نامجو از هر نظر مشکل داشت، نخست اینکه او در دورانی آثارش را به وزارت ارشاد ارائه داد که ارشاد دوران احمدی نژاد بیشترین سختگیری را نسبت به انتشار موسیقی اعمال می کرد. آثار او چه به لحاظ مضامین ترانه ها و انتخاب موضوعات، چه به لحاظ شیوه آوازخوانی و چه به لحاظ نوع موسیقی مورد سانسور قرار گرفت. نکته شنیدنی اینکه نامجو و گروه اوهام هر دو به دلیلی کاملا متفاوت سانسور شدند، گروه اوهام به این دلیل اجازه انتشار نگرفت که موسیقی غربی را در خدمت اشعار حافظ درآورده بود و نامجو به این دلیل سانسور شد که شیوه ترانه سرائی غربی را به خدمت موسیقی ایرانی درآورده بود.
محسن نامجو و ویژگیهای موسیقی
محسن نامجو سبکهای موسیقی را بخوبی می شناسد و به همین دلیل توانسته است در آهنگهایش از ریتم ها و سبک های راک، سنتی، جز، محلی، بلوز و دیگر شیوه ها چنان استفاده کند، گوئی که انگار خالق همه آنهاست. نامجو از سویی دیگر موزیسین و شاعر است و به همین دلیل توانسته است موسیقی خود را با ترانه ای که کاملا بر آن نشسته است، بیاراید و ترانه را در ذهن ماندگار کند. او در مورد تلفیق موسیقی می گوید: “تلفیق از نظر من اپیدمی زمانه است. تلفیق موسیقیایی دو شکل دارد، یکی تلفیق ابزار است، مثلا قرار دادن گیتار در برابر سه تار که چیز جدیدی نیست؛ و دیگری تلفیق گام که تا به حال کمتر در موسیقی ایران به آن پرداخته شده، مثلا کافیست که دو نت از دستگاه شور حذف شود تا به گام بلوز برسیم.” از سوی دیگر حنجره نامجو نیز قدرتی بی نظیر دارد و به همین دلیل از حنجره اش هر صدایی را می توان شنید. او در مورد استفاده از حنجره در موسیقی می گوید: “حنجره یک ابزار صوتی است که هر صدایی می توان با آن ایجاد کرد با چنین نگاهی به حنجره، دیگر مقوله سبک موسیقی بی معنی می شود و رنگ می بازد یعنی ما دیگر چیزی به عنوان سبک آوازی نخواهیم داشت. من به عنوان یک خواننده، نمی توانم بگویم که خواننده سنتی، پاپ و یا خواننده راک هستم، فقط می توانم بگویم که می خوانم فقط همین؛ البته اگر بشود اسم اینها را خواندن گذاشت. بهتر است بگویم که من از خودم صدا در می آورم، حالا این صدا شامل همه چیز حتی صدای حیوا نات می شود.” شاید کشف این موضوع دشوار نباشد که چه در سرودن ترانه، تنظیم موسیقی، شیوه نواختن نامجو نوعی شیطنت و روحیه طنز را می توان یافت که این موضوع جز آنکه با زمانه ما سازگاری دارد، اتفاقا با گذشته موسیقی غمگین و جدی سنتی ایرانی ناسازگار است. نامجو در مورد ریشه های اجتماعی طنز در موسیقی اش می گوید: “با این کارهایم یک جوری پاسخ و ادای دین به طنزآمیز بودن کل زندگیمان داده باشم؛ طنزی که همواره و بسیار در زندگی و فرهنگ روزمره ما روان است و بیشتر از تناقضات زندگی ما سرچشمه میگیرد. اگر شما حتا در همین تهران امروز ساعتی سر کوچه و خیابانی بایستید ممکن است در کنار اتوموبیلهای مدل بالا، یک درشکهای با اسب هم رد شود! یا شیخی را ببینید که با دستار و عبا نشسته همبرگر گاز میزند و کوکاکولا مینوشد! ذات این گونه قضایا بهنظر من متناقض و خندهدار است. چون در این موقعیتها عناصری وجود دارند که هر یک مربوط به برههای از زمان هستند که با یکدیگر چند صد سال فاصله دارند. یا نمونه دیگر، وسیلهای الکترونیکی بهنام «مهر امین» ساختهاند که تعداد سجدههای نمازگزار را با فشردن پیشانی روی آن میشمرد؛ یعنی رابطه ما با ذات خداوند توسط یک ابزار الکترونیکی بررسی میشود.”
دیدگاههای نامجو در مورد موسیقی
نامجو در مورد موسیقی «پاپ» می گوید: “من این فرهنگ پاپ را «پاپیت» مینامم و بهعمد این مصدر جعلی عربی را برای این کلمه لاتین بهکار میبرم که غلط اندر غلط باشد؛ زیرا که ما راجع به آن دچار اشتباه شدهایم. بهنظر من، هم در زمان رژیم گذشته که موسیقی پاپ بهوجود آمد دچار اشتباه شدیم و هم پس از انقلاب که برای آغاز دوباره، از همان موسیقی تقلید کردهایم؛ چون گمان کردیم که موسیقی پاپ تنها به این دلیل که ابزارهایش: گیتار، سینتیسایزر، درام و مانند آن را داریم، قابل تولید است. در حالی که موسیقی پاپ ریشه در شاخصهای موسیقی ندارد؛ ریشه در برخی شاخصهای فرهنگی دارد که ما از آنها تهی بودهایم.” نامجو در مورد روند موسیقی پاپ در ایران می گوید: “اما باید ببینیم که ما برای تولید این موسیقی چهکار کردهایم؟ پیش از دهه 70 که موسیقی پاپ بعد از انقلاب بهوجود آمد، دهه 60 دوران قلع و قمع موسیقی بود و بهجز معدودی آثار سنتی، چیز دیگری ساخته نمیشد. پیش از آن هم در دوران انقلاب، که در آن زمان هم برخی ترانههای انقلابی بود و بسته به فراخور وضعیت اجتماعی و سیاسی زمانه ساخته شده بود. باز هم عقبتر، در دهه 40 و 50 که اوج موسیقی پاپ ایرانی بوده، همان ابزارها و همان شاخصهای موسیقایی را از غرب گرفتهاند و با موسیقی ایرانی درآمیختهاند. از دهه 70 به بعد، باز هم همین کار تکرار شده است.”
آیا موسیقی سنتی ایرانی هنر است؟
آیا موسیقی سنتی ایرانی هنر است؟ نامجو در این مورد می گوید: “اگر مفهوم استاد موسیقی بودن این است، که کجای این کار مهم بهنظر میرسد؟ این موسیقی که شعر و آهنگش ساخته دیگری است و مربوط به ردیف است و آوازش یک موهبت الهی، پس این چهگونه هنری است؟! چرا باید آن موسیقی که در آن خلاقیت و نوآوری نیست را هنر بنامیم؟ ذهنی که در میان دیوارهای بتونی محصور است، شایسته هنرمند نامیده شدن نیست و در اصل چنین ذهنهایی توان درک خلاقیت دیگران را هم ندارند و نوآوریهای دیگران بهنظرشان مسخره میرسد و حتا بسیاری، انجام هرگونه نوآوری و تغییر در موسیقی سنتی را جرم میدانند و تقبیح میکنند.” او در مورد موسیقی ایرانی می گوید: “من همواره گفتهام که اگر روزی ناگزیر از انتخاب بین موسیقی سنتی ایرانی و انواع دیگر، مانند راک غربی باشم، بیشک موسیقی ایرانی را برمیگزینم. هیچ کس نمیتواند با وجود خودش مقابله کند. هنوز آوایی که موی را بر تن من راست میکند، آوازی مانند بیداد شجریان است و در بسیاری از لحظات نوجوانی و جوانی، آواز شهرام ناظری باعث گریه من شده؛ نه چیزی مانند لیلای اریک کلاپتون. البته چنان ترانههایی هم لحظات بسیار زیبا و لذتبخشی را برای من بههمراه داشته است؛ اما بههر دلیل ــ ژن، جغرافیا یا هر چیز دیگر که من نمیدانم ــ همواره دغدغه موسیقی سنتی ایرانی با من هست و مطمئن باشید که من تا پایان عمر، در همه ترانههایی که خواهم ساخت، همواره بهگونهای این موسیقی را خواهم داشت.”
موسیقی شهری و روستایی
نامجو در مورد موسیقی شهری و روستایی دیدگاهی خاص دارد. او می گوید: “چیز دیگری که من در رابطه با مساله تلفیق موسیقی متوجه آن شدم این است که اگر ما موسیقی شهری شرق و غرب را با یکدیگر بسنجیم، آنها را دور از هم مییابیم؛ مانند اختلاف موسیقایی مدونا و مایکل جکسون با شجریان و شهرام ناظری. ولی موسیقیهای روستایی ملتها نزدیک بههم هستند. یعنی وقتی موسیقی حاج قربان سلیمانی یا علی غلامرضایی آلمهجوقی را با کارهای جان لیهوکر میسنجیم، میبینیم که اینها خیلی بههم نزدیکترند. چرا؟ من یک پاسخی برای آن یافتهام و آن شباهت زندگی آنهاست. من خودم به خانه علی غلامرضایی در روستای آلمهجوق قوچان رفتهام. او الان 70 سال سن دارد و کشاورزی ساده است و حتا زمینی از خودش ندارد. آنقدر بر زمین مردم بیل زده، که دستاش پینه بسته؛ اما اگر دوتار در دست بگیرد، هیچ استاد شهری در سرعت بهگرد زخمههایش نمیرسد. همین فاصله بین زندگی جان لیهوکر و مدونا هم وجود دارد. هیچگاه عکس جان لیهوکر بر تابلوهای تبلیغاتی نیامده، چون نه خوشگلی مدونا را دارد و نه اصلا آنگونه هنرمند پاپ بوده است. بسیاری از شبها را روی کارتن توی خیابانها خوابیده و در کافهای ساز زده؛ در ازای یک شام و یک لیوان مشروب؛ درست مانند همان آلمهجوقی ما.”