اعدام نوجوانان در 18 سال ‏

آسیه امینی
آسیه امینی

بررسی وضعیت نوجوانان محکوم به اعدام، نیازمند بازنگری در روند تاریخی این اعدامها و جمع آوری حداقل عوامل و ‏علتهای موثر بر این پدیده اجتماعی است. گزارشی تحقیقی پیش رو، تلاشی بوده است برای بازنگری در آمار اعدام ‏نوجوانان و اصلاح و تکمیل برخی آمار منتشر شده پیشین و همچنین نگاهی اجمالی بر عوامل موثر بر شرایط این محکومان ‏نوجوان، که این همه، نتیجه تلاش فعالان حقوق بشر، وکلا و روزنامه نگارانی است که در سالهای اخیر، بیش از هر زمان ‏دیگری سعی کرده اند تا در میان انبوه مسائل و مصائب جامعه، ذهن افکار عمومی را به سمت موضوعی جلب کنند که شاید ‏اگر این توجه خاص نبود، همچون همیشه، پنهان از دیده ها و در خلوت گرگ و میش زندانها، گردن های باریک فرزندان ‏این سرزمین، خاموش و بی سرو صدا به سرنوشت یک متر طناب گره می خورد.‏

‏ در یک سال اخیر بارها و بارها در قالب اخبار حقوق بشری یا بیانیه های مختلف فعالان حقوق بشر شنیده ایم تکرار این ‏خبر شرم آور را که ایران، بالاترین آمار اعدام کودکان را در جهان داراست. گزارش امروز، بازنگری این اعدامها و ‏تحلیلی گذرا بر این روند تاریخی است. ‏

آمار و اطلاعات دقیقی از وضعیت آماری اعدام شدگانی که در زمان نوجوانی یا کودکی حکم اعدام دریافت کرده اند تا پیش ‏از سال 1369 در دست نیست. در واقع از اواخر دهه 60 خورشیدی است که برخی از فعالان حقوق بشر با اعتراض ها ‏و گزارشهایشان توجه نهادهای بین المللی را به مساله اعدام کودکان در ایران جلب کردند. ‏

لازم به ذکر است که آمار ارائه شده در این گزارش، اطلاعاتی است که منابع رسمی آن را تایید و منتشر کرده اند یا بر ‏اساس تحقیق فردی اینجانب و پس از اطمینان از اجرای حکم، ارائه شده است. منابع رسمی که از آنها نام برده ام شامل ‏نشریه های رسمی داخل کشور و اعلام وکلا یا قضات اجرا کننده حکم است. بنابراین از آنجا که هیچ تحقیق رسمی از سوی ‏منابع ذیربط و دارنده اطلاعات تکمیلی یعنی سازمان زندانها یا مجموعه های زیر نظر قوه قضائیه دراینباره منتشر نشده، ‏ناگفته پیداست که این پرونده، تحقیقی باز است که همواره ممکن است عددی بر آمار آن افزوده شود. ‏

‎ ‎ظرف 18 سال‏‎ ‎

از سال 1369 تا امروز دستکم حکم اعدام 41 نوجوان در کشور ما اجرا شده است. از این 41 نفر، نام 37 نفر در آخرین ‏آمار منتشر شده از سوی سازمان عفو بین الملل ذکر شده است. اما نامهای مسعود نقی بیراوند و محمد فقیری که اولی در ‏سال 85 در استان لرستان و دومی سال 86 در استان اصفهان به دار آویخته شدند از قلم افتاده است.‏

‏ همچنین کمیسیون مستقل افغانستان در مهرماه سال86 خبر اعدام دو نوجوان افغان در ایران را منتشر کرد که نام آنها نیز ‏در هیچ یکی از فهرستهای رسمی اعلام شده موجود نیست. ‏

از این 41 نفر یک نوجوان دختر بوده و بقیه همگی پسر بوده اند. ‏

از این 41 نفر به تفکیک، 9 نفر در زمان اجرای حکم اعدام زیر 18 ساله بوده اند و 32 نفر بعد از گذشتن از مرز 18 ‏سالگی حکمشان اجرا شد. از نظر زمان اجرای حکم نیز تا پیش از سال 79 یا 2000 میلادی، محکومان نوجوان بعد از ‏طی شدن مراحل محکومیت، در هر سنی که بودند حکمشان اجرا می شد به طور مثال در فاصله یک دهه بین سالهای 69 تا ‏‏79، شش محکوم به اعدام حکمشان در زیر 18 سالگی اجرا شد. اما پس از سال 79یا 2000، رویه قضایی تغییر کرد و ‏بیشتر نوجوانان در زندانها اقامت اجباری گزیدند تا حکمشان بعد از گذشتن از مرز 18 سالگی اجرا شود. با این وصف در ‏هشت سال اخیر یعنی فاصله سالهای 79 تا آذرماه 87، دستکم پنج نوجوان به نامهای عاطفه سهاله، مجید ساقوند، سعید ‏قنبرزهی، محمد حسن زاده و یک نوجوان که نام او در رسانه ها عنوان نشد در زیر سن 18 سالگی اعدام شده اند.‏

باز به تفکیک سال، در سال 69 یک نفر، در سال 71 سه نفر اعدام شده اند. در فاصله سالهای 71 تا 77 نام نوجوانی در ‏فهرستها عنوان نشده است و در سال 78 و 79 و 80 هر سال یک نفر اعدامیانی بوده اند که در زمان ارتکاب جرم زیر ‏‏18 ساله بوده اند. ‏

سال 81 و 82 نیز سالهای پاک از اعدام نوجوانان بوده است اما در سال 83، سه نفر، 84، هشت نفر، 85 پنج نفر، 86 ‏‏(سال گذشته) 11 نفر و در سال جاری خورشیدی یعنی 87 تا کنون شش نفر که در زمان نوجوانی مرتکب جرم شده اند، ‏حکمشان به اجرا گذاشته شده است. ‏

بدین ترتیب آمار منتشر شده نشان می دهند که اگر این دوره 18 ساله را به سه دوره شش ساله تقسیم کنیم، دور اول چهار ‏نفر، دور دوم سه نفر و در دور سوم 34 نفر اعدام شده اند. این آمار نشان دهنده این است که بین دو دوره اول یعنی سالهای ‏‏69 تا 80، از نظر کمی، تفاوت محسوسی احساس نمی شود. اما از سالهای 80 به بعد ناگهان با افزایش نزدیک به 11 ‏برابر آمار این نوجوانان روبرو می شویم. ‏

علت این امر را می توان هم در حساس شدن فعالان حقوق بشر در دنبال کردن وضعیت این نوجوانان و گزارش کردن و ‏ثبت کردنشان جست و هم آن را با شرایط اجتماعی و سیاسی روز و رویه های قضایی مرتبط با آن تحلیل کرد. اما آنچه ‏اینک در برابر کاغذ و پیش روی ماست افزایش سال به سال آمار اعدام شدگان به ویژه در سه سال اخیر است. ‏

‎ ‎علت صدور حکم‎ ‎

از آنجا که بسیاری از اطلاعات این افراد از رسانه ها استخراج شده، علت صدور حکم در مورد آمار قدیمی تر موجود ‏نیست. مگر اینکه در منابع اطلاعاتی در دستگاه های قضایی بروی محققان گشوده شود و بتوان با دستیابی به این اطلاعات، ‏به بازخوانی علل وقوع جرم این نوجوانان نشست. با این وجود، دستکم می توان در مورد سال 86 و 87 ( تاکنون) اعلام ‏کرد که از 17 حکم اجرا شده، هشت مورد دعوای خیابانی، یک مورد نزاع خانوادگی، دو مورد تجاوز به عنف، دو مورد ‏قاچاق مواد مخدر ( به گفته کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان)، یک مورد لواط و دو مورد نیز ناشناخته عنوان شده. این ‏امار نشن می دهد که برخلاف ادعای مدیران قضایی کشور مبنی بر اجرا شدن فقط قصاص برای این محکومان، عواملی ‏همچون قاچاق مواد مخدر و لواط نیز از عوامل صدور حکم بوده اند. ‏

بنا بر آنچه در این گزارش آمد به چند نکته تیتر وار اشاره خواهم کرد : ‏

‏- بدین ترتیب دیده می شود که بیش از 56 درصد افرادی که در دو سال گذشته جکم اعدامشان اجرا شده است، به علت ‏‏”دعوا” مرتکب قتل و پس از آن مجازات شده اند. پرسش این است که آیا این افراد که بدون انگیزه جنایتکارانه و تنها بر ‏حسب اتفاقی که با توجه به شرایط جامعه پر تنش امروز ما ممکن است برای هر نوجوان دیگری نیز رخ دهد، را می توان ‏بدون اغماض و بدون توجه به شرایط سنی و روحی کودک و بدون تخفیف برای نخستین جرم ارتکابی و بدون دادن ‏فرصت دوباره برای جبران و بازگشت به جامعه، به اشد مجازات، یعنی اعدام تنبیه کرد؟ ‏

پاسخ قانون صریح و روشن و ساده است : آری. زیرا همه در برابر قانون برابرند. اما آیا پاسخ عدالت و حق نیز همین ‏است؟ ‏

در بین کسانی که حکمشان اجرا شده، دو مورد بسیار واضح و روشن قابل بررسی و تحلیل است؛ اول مساله قانون است. ‏قانون مجازات اسلامی در مورد سن مسوولیت کیفری افراد صراحت لازم را ندارد. به هردلیلی، چه نادیده گرفتن ‏کنوانسیونهای بین المللی باشد و چه برداشتهای فردی افراد از قانون، وقتی می شود از قانونی تفسیرهای متعدد جاری کرد، ‏نشان دهنده نداشتن صلابت و اتحاد و یکنظری در متن و بطن قانون است. بسیاری از افرادی که به جوخه اعدام سپرده شده ‏اند، طبق بخشی از قانون که به گفته حقوقدانان مدافع بشر، ارجح است ( یعنی قوانین بین المللی) نباید اعدام می شدند و اعدام ‏آنها غیر قاونی بوده است. اما برای یک محقق یا روزنامه نگار، سوال اینجاست که وقتی دو نگاه حقوقی کاملا در تضاد با ‏هم و با دو تفسیر مختلف، برای یک جرم وجود دارد، این نشان دهنده عدم صراحت و صلابت قانون است.‏

موضوع قابل رویت دیگری که در این مورد قابل بررسی است، روندی است که پرونده های کیفری و حتا غیر کیفری، در ‏مسیر رسیدگی طی می کنند. به عنوان مثال عاطفه سهاله در نکا در سال 83 در شهرستان نکا اعدام شد. عاطفه با اینکه کتبا ‏درخواست کرده بود که به علت مبتلا بودن به جنون ادواری و حتا بستری شدن در بیمارستانی در مشهد، تحت بررسی ‏پزشکی قانونی قرار بگیرد، بدون اینکه گزارشی از پزشکی قانونی در پرونده او دیده شود، در مدت کوتاهی ( دوماه و ده ‏روز!) پس از دستگیری اعدام شد. او شاکی خصوصی نداشت. قصاص و حق خصوصی در کار نبود. جرمش فحشا اعلام ‏شد و اعترافش به زنا بعد از سه بار حد خوردن. در جواز دفن و در رسانه ها اعلام شد که سنش 22 سال بوده است. در ‏حالی که اینجانب در نخستین سفرم به نکا شناسنامه او را یافتم که نشان از 16 سالگی اش داشت.در پای اجرای حکم او نه ‏وکیلی حضور داشت و نه به خانواده اش اطلاع داده شده بود.‏

و همه آنچه براین دختر ر فت “چرا” ی بزرگی است که با بسته شدن پرونده شکایت پدرش از قاضی صادر کننده و اجرا ‏کننده حکم همچنان بی پاسخ مانده است. ‏

از رویه های نادرستی که متاسفانه معمول شده است، می توان نداشتن وکیل در مراحل تحقیق، جهل به قانون و نداشتن درک ‏درست از معانی به دلیل کم بودن تجربه، تحت فشار قرار دادن افراد کم سن و سالی که براحتی برای فرار از این فشار به ‏هر اقراری تن می دهند و امثال این را نام برد. به عنوان نمونه علی مهین ترابی نوجوان 16 ساله ای که با حکم اعدام هفت ‏سال است که در زندان، در فاصله مرگ و زندگی نفس می کشد، اقرارهایی علیه خودش کرده است که حتا با واقعیت ثبت ‏شده توسط پزشکی قانونی تطبیق ندارد. این، چگونه ممکن است؟ آیا جز این است که علی و نوجوانانی چون او، تحت فشار، ‏حاضر به هر اعترافی حتا به ضرر خود هستند؟ ‏

و بالاخره اینکه در یک سال و نیم گذشته آمار زیادی از محکومان به اعدام در زندانهای کشور منتشر شده است. آمار این ‏افراد از 70 تا 150 در تغییر بوده است. اما مهمتر از این ارقام متفاوت این است که هیچ یک از این آمارها دقیق و روشن ‏نیست و تا زمانی که درهای اطلاعات به روی محققان، روزنامه نگاران و حقوقدانان گشوده نشود نه می توان تحلیل دقیقی ‏از وضعیت رتکاب جرم تا مرحله مجازات ارائه کرد و نه مهمتر از همه می توان از تعداد این افراد برای کمک و دفاع از ‏آنها مطلع شد. به طور مثال امر هوشنگ فضل اله زاده در پاییز گذشته در شهرستان تنکابن اعدام شد و محمد حسن زاده ‏اواخر بهار امسال در سن 17 سالگی در زندان سنندج اعدام شد. نام این دو، نه در هیچ یک از فهرستهای منتشر شده ‏نهادهای حقوق بشری بود و نه تا پس از اجرای حکم هیچ فعال یا خبرنگاری از حکم ایشان خبرداشت. این نکته از این نظر ‏ضروری است که باید از همه فعالان اجتماعی و مدنی، خبرنگاران و وکلایی که در تهران و شهرستانها مشغول به فعالیتند ‏تقاضا کنیم که در ثبت و گزارش و انتشار وضعیت محکومان به اعدام نوجوان بکوشند.‏

شاید به این ترتیب امیدوار باشیم بی آبرویی بزرگی را که در جهان، با شاخص بالاترین رتبه اعدام کنندگان نوجوان، به نام ‏کشور عزیزمان ایران رقم خورده است، را از این سکوی افتخار!! به زیر کشیم. ‏

‏ این مقاله، روز سه شنبه 5 آذرماه 87، در کنفرانس مطبوعاتی کانون مدافعان حقوق بشر، با موضوع بررسی وضعیت ‏حقوقی نوجوانان محکوم به اعدام توسط نویسنده مقاله ارائه شد.‏