دو ماه پس از ازادی از زندان از محل کار خود اخراج و از سوی دادسرای انقلاب از حقوق شهروندی خود محروم شده است. ندا مستقیمی از حامیان مادران عزادار به روز می گوید قاضی به او گفته است که شما تا ۲ سال از حق و حقوق یک شهروند ایرانی برخوردار نیستی.
ندا مستقیمی که به ۳ سال زندان محکوم شده بود ۳۱ تیرماه از زندان ازاد شد او به اتفاق ۱۰ زندانی سیاسی دیگر به مناسبت عید فطر و با عفو رهبری آزاد شد اما حالا در حالی از حقوق شهروندی خود محروم شده که در حکم خود هیچ گونه محرومیتی نداشته است.
ندا مستقیمی در مصاحبه با روز درباره اخراج از سرکار و محرومیت اش توضیح می دهد: از سر کارم برگه عدم سوء پیشینه خواسته بودند. رفتم دادگاه انقلاب و گفتند پرونده رفته دادسرای شهر ری. پرونده من و حکیمه شکری و آقای رمضانی رفته بود دادسرای شهرری. بماند که چقدر معطلی داشتیم آنجا و استعلام گرفتند و.. به هرحال برگه دادند و من رفتم دادسرای انقلاب. قاضی آنجا به من گفت خانم سواد داری؟ گفتم بله بفرمایید. کتابی باز کرد به بخش هایی از آن کتاب اشاره کرد و گفت شما تا ۲ سال از حق و حقوق یک شهروند ایرانی برخوردار نیستی. گفتم یعنی چی؟ اصلا برای چی؟ من بابت کارم آمده ام و برای کار من باید یک برگه به من بدهید. من کارمند رسمی بودم. گفت ما نمی توانیم به شما گواهی بدهیم و بر طبق این قانون تا ۲ سال شما از همه چیز محروم هستید. من خیلی ناراحت شدم گفتم یعنی چی؟ حضانت یک بچه ۹ ساله با من است و من باید خرج این بچه را دربیاورم. گفت اینها به ما هیچ ارتباطی ندارد و برو هرجوری می توانی خرجش را در بیاور و من براساس قانون به شما گفتم سواد هم داشتی و خواندی.
او می افزاید: تعجب من از این است که به من عفو خورده ام و این محرومیت دو ساله چی است؟ معمول است که زندانیانی که با عفو رهبری آزاد می شوند برگه گرفته و سر کارشان هم برمی گردند. من هیچ محرومیتی نداشتم و فقط حکم ۳ سال زندان داشتم. گفتم پی گیری می کنم قاضی گفت هیچ کار دیگری هم نمی توانی بکنی و قانون است. من خیلی عصبانی شدم گفتم این چه قانونی است؟ اگر عفو شده ام یعنی همه چیز تمام شده، محرومیت هم که نداشتم. گفتند نه. اما جایی هم پی گیری نکن قرار نیست هیچ اتفاق دیگری بیفتد و ما حرف اخر را زدیم.
ندا مستقیمی کامند رسمی تعاونی شماره یک ترمینال جنوب بوده و می گوید: دیروز هم مرا از کار اخراج کردند گفتند چون برگه عدم سوء سابقه ندارید شما اخراج هستید. رفتم تسویه کردم و الان بیکار نشسته ام.
او به اتفاق حکیمه شکری و مهدی رمضانی بر سر خاک امیرارشد تاجمیر، یکی از کشته شدگان عاشورای ۸۸ بازداشت شدند. امیرارشد از کشته شدگان عاشورای ۸۸ بود. می گوید “سالروز تولد امیرارشد بود. اما آمدند و ما را دستگیر کردند و بردند بازجویی و بعد من و حکیمه و اقای رمضانی را بردند دادسرا و بعد دیگر حکم تفتیش خانه و حبس. یک ماه در بند ۲۰۹ بودم که با وثیقه صد میلیون تومانی آزاد شدم و بعد از چند ماه هم که قاضی مقیسه حکم ۳ سال زندان داد. من با وثیقه بیرون بودم. از اجرای احکام زندان هم که تماس گرفتند خودتان را معرفی کنید نرفتم. تازه سر کار رسمی شده بودم و بچه ام هم بود. نرفتم. خودشان گاهی پی گیری می کردند تا ۱۴ اردیبهشت که وثیقه گذار را خواستند و بعد آمدند از سر کارم مرا دستگیر کردند. زندان بودم تا عفو نصیبش شد و آزاد شدم.
خانواده ندا مستقیمی بارها اعلام کرده بودند که تنها جرم دخترشان همدردی با مادرانی بوده که فرزندانشان کشته شده اند. او می گوید: روز دادگاه آقای مقیسه به من گفت به شما چه ارتباطی داشته برای همدردی بروید؟ گفتم من یک زن هستم من مادر هستم. گفتم من به خاطر شرایط موجودی که برای زنان کشورمان است رفتم همدردی کردم. برای بچه ام رفتم که هیچ اینده ای ندارد با این وضعیت، بچه من یک دختر است و می شود مثل من، فرقی نمی کند.می گفتم برای همدردی رفتیم قاضی می نوشت و این حکم صادر شد. من هیچ جرمی مرتکب نشده بودم و همدردی جرم نیست.
او می افزاید: تا ما را گرفتند در جا اتهام جاسوسی زدند اما هیچ مستنداتی نداشتند. هیچ چیزی نداشتند. سر خاک یک هموطن برای همدردی با مادر و پدرش در هیچ جای دنیا جرم نیست. توی بازجویی ها مدام می گفتند دلیل ات چی بود؟ می گفتم دلیل خاصی نداشت. می گفتند نه اگر تک تک می رفتید هیچ مساله ای نداشت اما شما گروهی می رفتید که عکس بیندازید و.. برای من خیلی خنده دار بود. اتهام تبلیغ علیه نظام زدند و عضویت در گروه به قول آنها منافقین. برای من ساخته بودند که از خارج پول می گرفتی دوربین تهیه می کردی عکس می گرفتی می فرستادی، همه را جمع می کردی و در تظاهرات شرکت می کردی و.. هماهنگی می کردی که همه بروند و.. اما هیچ دلایل و مستندی نداشتند. بدون دلیل و مستند فقط همین طور می گفتند. من هیچ یک از اینها را قبول نداشتم هیچ کدام واقعیت نبود. برای همدردی رفته بودیم هیچ عکسی هم در کار نبود. من خودم قبول کردم و نوشتم که بله من برای همدردی رفتم.
از ندا سوال می کنم فکر می کردی یک روزی به دلیل همدردی با مادران جانباختگان ابتدا زندانی و سپس از همه حقوق شهروندی ات محروم شوی؟ می گوید: اگر بخواهیم شرایط مملکت خودمان را بگوییم بله فکر می کردم. اما اگر از نظر خودمان بخواهید نه، ما مرتکب هیچ جرمی نشدیم و هیچ کار خاصی نکردیم اما از نظر آقایان جرم بوده. سر خاک رفتن از نظرشان جرم بوده. من واقعا مانده ام یک همدردی کردن با مادران اینقدر برای اینها سنگین بود که بخواهند با زندگی کاری و با روح و روان ما بازی کنند؟ پیش خودشان فکر می کنند الان که به من ضربه زده اند؟ نه ضربه نتوانستند بزنند روزی من پیش خداست نه اینها. اما چند روز است دارم به این فکر می کنم که برچه مبنایی من ۲ سال محروم هستم. ۲ سال محرومیت من برای چی است؟ وقتی خیلی راحت قاضی به من می گوید برو هر کاری بکن خرج خودت و بچه ات را دربیاور. یعنی چی؟ این طرز جواب دادن قاضی مملکت ما است. من فقط از زور عصبانیت گفتم خاک توی سر تو و قانون ات بکنند و آمدم بیرون.الان واقعا نمی دانم چه باید بکنم. به چه کسی بروم بگویم؟ بابت این برگه یک بار مادر من رفته بود پیش آقای خدابخشی، گفت به ما ربطی ندارد. رفت پیش اقای نصیری او هم هیچ جوابی نداده بود. بعد به مادرم گفتند این پرونده به شما اصلا ربطی ندارد و به او توهین کرده بودند و گفته بودند خودش بیاید. من هم که رفتم آنطور شد. الان واقعا نمی دانم پیش چه کسی بروم، چه باید بکنم، در شوک هستم واقعا. رسما به من گفته اند تا ۲ سال شهروند حساب نمی شوی. دادیار اداره سنجش کیفری دادسرای عمومی و انقلاب تهران آقای علی اکبر انصاری، خیلی راحت می گفت برو خرجت را هر جور می خواهی دربیاور.
ندا مستقیمی سرپرستی دختر ۹ ساله اش را برعهده دارد: غزاله ۴ سالش بود که من رفتم زندان و جلوی او هم آمدند مرا بردند. چیزی متوجه نبود اما وقتی خواستند مرا ببرند پای مرا چسبید انگار حس کرد. هیچ وقت این صحنه نه از یاد من میرود نه از یاد بچه ام، غزاله مرا می کشید آنها مرا می کشیدند. پدرم زنده بود آن موقع، سرطان داشت. نشسته بود روی صندلی گریه میکرد. بازجو گفت مامانت را ول کن میخواهد برود برایت عروسک بخرد. غزاله ول کرد و نشست پشت نرده ها و مرا نگاه می کرد. خیلی ضربه خورد از نظر روحی.
سال که من بیرون بودم هرموقع اینها زنگ می زدند می ترسید. هی می گفت مامان نروی، یک ماه هم که ملاقات ندادند با بچه و..
او با اشاره به محرومیت مادران زندانی از حقوق قانونی خود همچون مرخصی و تلفن می گوید: زیر تختم من گریه می کردم و بچه ها دعا می کردند که خدایا بگذار این مادر بچه اش را ببیند. اینطور با روح و روان ما بازی می کردند. هنوز اسیب اش در بچه من مانده، من بابت این مساله هیچ وقت گذشت نمی کنم.
ندا مستقیمی از وضعیت بند زنان می گوید «تلفن خیلی مهم است، پسر خانم شهریاری پایش را عمل کرده بود نمی توانست بیاید ملاقات و می خواست تلفن کند اما اجازه نمی دادند. این یعنی بدترین ضربه برای یک مادر. بهناز ذاکری، دخترش زایمان کرده بود و نمی دانید این مادر چه حس و حالی داشت و حتی یکبار هم اجازه تلفن ندادند. نرگس (رحمانی) را چی بگویم؟ همیشه حال و روزش جلوی چشمانم است. کافی بود چشم های این مادر را می دیدید همه چیز را حس می کردید. من هر شب می نشستم با نرگس گریه می کردم می گفتم دیگر طاقت ندارم می گفت خدا بزرگ است طاقت داشته باش. یا مادری بچه هایش خارج از کشور هستند احتیاج به تلفن دارد واقعا. به بازجویم می گویم تو خودت بچه داری. برو از خانمت بپرس بگو دو روز بچه ات را جدا کنند چه حس و حالی داری؟ آخر یک تلفن به کجا بر میخورد؟ فقط هفته ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی است و تمام. آخر این چه وضعش است, اصلا بند زنان نسوان اوین شده بند گم شده ها، واقعا بند گمشده ها، هفته ای ۲۰ دقیقه کابینی آن هم با آن وضعیت..
از ملاقات تا ملاقات بعدی هیچ خبری از هیچ کسی نداریم. از بیرون هیچ خبری نداریم مثلا امروز اگر بفهمم سرما خورده بچه تا هفته دیگر باید صبر کنم که بتوانم حالش را بپرسم و خبردار شوم از حالش. هرچه هم پی گیری کردیم برای تلفن گفتند بند شما به هیچ عنوان حق تلفن ندارد. آخر چرا؟ برچه مبنایی؟ کدام قانون؟ لاقال به مادران اجازه تلفن بدهید. این حق قانونی زندانیان است.
ندا مستیقمی می افزاید: یادم نمی رود. ماه رمضان بود غذا درست کرده بودیم هرچی التماس کردیم که بگذارید برای بچه ها ببریم، نگذاشتند حتی آب ببریم با خودمان. بچه وقتی مادرش را می بیند توقع دارد حداقل یک شیرینی بگیرد. بچه من هی می گفت مامان جان هیچی برای من نیاوردی؟ عذاب دنیا را کشیدم وقتی گفتم نه بغض کرد و نشست. بعد فهمیدم بقیه بچه ها هم همین طور بوده اند و وقتی برگشتیم همه گریه کردیم. رئیس بند به من می گفت تو بچای اینکه بنشینی مادری کنی رفتی دنبال سیاست و.. گفتم چه ربطی دارد؟ من به خاطر بچه ام رفتم و اصلا ۳ سال بود هیچ کاری نمی کردم شما خودتان باز آمدید سراغ من. ما مادر هستیم مادر بودن مان به کنار، کار و عقایدمان هم به کنار.