صفحه 20

نویسنده
ایران خاکساری

اشاره: صفحه 20، صفحه تازه هنر روز در بخش کتاب، از بیستمین صفحه هر کتاب که عینا نقل می شود، مدخلی به آن می جوید و کتاب و نویسنده را مورد ارزیابی قرار می دهد

 

سفر به انتهای شب

لویی فردینان سلین

ترجمه فرهاد غبرایی

انتشارات جامی

1373

”…من هم که اصلا و ابدا آدم دلیری نبودم و به هیچ وجه دلیلی برای دلیر بودن نمی دیدم، پر واضح بود که کمتر از دیگران به پیدا کردن باربانی اش علاقه مند باشم، همان باربانی که خودش هم شکمی به ما گفته بود. درست مثل این بود که آن قدر توی گوشم نعره زده باشند که دلم بخواهد بروم و خودم را حلق آویز کنم. بعضی ها خلق و خویشان این طوری است.

وسط این تاریکی که آن قدر غلیظ بود که به نظر آدم می رسید اگر دست ها را یک کم باز کنی دیگر آن ها را نمی بینی، من فقط یک چیزی می دیدم، اما همین یک چیز را با یقین کامل می دیدم؛ که توی این تاریکی وسوسه آدم کشی به شکل بی حساب و بی انتهایی پنهان شده.

الین سرگرد بی شرف ستاد همین که شب می شد، یک ریز ما را به طرف اجل می فرستاد، و این مرض از غروب سراغش می آمد. اول خود به خود یک کم باهاش مبارزه می کردیم، در نفهمیدن حرف هایش کله شقی به خرج می دادیم و تا آن جا که می توانستیم به تخته پاره اردوگاه چنگ می زدیم، اما بالاخره، وقتی که دیگر درخت هایش را نمی دیدیم، می بایست به هر حال رضایت بدهیم که راه بیفتیم و یک کم بمیریم؛ شام تیمسار حاضر می شد.

از این لحظه به بعد همه چیز بسته به تصادف بود، گاهی وقت ها هنگ و باربانی اش پیدا می شد و گاهی هم نمی شد. معمولا اگر پیدا می شد، در اثر اشتباه بود، چون که نگهبان های هنگ موقع رسیدن ما را زیر آتش می گرفتند. این طوری به اجبار همدیگر را می شناختیم و تقریبا همیشه شب ها کارمان به بیگاری های جور و واجور می کشید، دسته دسته چاودار حمل می کردیم، با سطل آب می آوردیم و آن قدر سرمان عربده می زدند که مخ هامان سوت می کشید و خوابمان می برد.

صبح که می شد، گروه پنج نفری ارتباط به طرف مقر تیمسار دزانتره راه می افتاد تا جنگ ادامه پیدا کند.

اما بیشتر وقت ها هنگ را پیدا نمی کردیم و تمام روز ممنتظر می ماندیم تا دور تا دور دهکده و روی جاده های ناشناس کنار دهکده های خالی و تپه ماهورهای بی پیر را دور بزنیم، و مدام تا آن جا که می شد مراقب بودیم که گیر گشتی های آلمانی نیفتیم. به هر حال می بایست این مدت را تا آمدن روز جایی سر کنیم، جایی توی تاریکی. جلوی همه چیز را نمی شد گرفت. از آن وقت به بعد، حال خرگوش هایی را که در جرگه می افتند خوب می فهمم…”

 

سفر ممنوع است

سفر به انتهای شب در کنار اولیس جیمز جویس، شاید بزرگترین اثر داستانی ادبیات جهان باشد که در ایران ممنوع اعلام شده است. باز هم باید به اقبال مان بنازیم که تا چاپ سوم سفر به انتهای شب را هنوز به صورت زیرزمینی در اختیار داریم. چاپ سوم این رمان در سال 85 از جانب اداره سانسور توقیف و جمع آوری شد. باید پرسید که وزارت ارشاد چرا به کاری که می خواهد چند سال بعد توقیف بشود، مجوز می دهد؟ یعنی این کتاب در سال 73 مجاز بوده و در سال 85 غیر مجاز و مضر از آب در آمده؟ یعنی کسی در متن کتاب دست برده در این سال ها، یا قانون صدور مجوز دستخوش تغییرات اساسی شده؟ به هر حال می توانید کتاب را از کتابخانه های مجازی دانلود کنید و یا به خیابان انقلاب بروید و از دستفروش نبش فخر رازی کتاب را تهیه کنید.

 

فردینان و هذیان جنگ

“فردینان باردومو” می تواند خود سلین باشد که جنگ بر خاطره اش داغ ها نهاده است و تعریف اش از انسان را از بن و پایه تکان داده است. فردینان پزشکی است که مثل باقی مردم، ناخواسته به درون جنگ پرتاب می شود؛ شخصیت نجوش، کم حرف و خوش گذرانی که به طور مداوم گرفتار زنجیره های پیاپی فلاکت می شود. دست به هر کاری می زند فاجعه می آفریند و هر جا که می رود، تلی از خاکستر به جا می گذارد. فردینان گاه که از تحمل خشونت واقعیت کلافه می شود، دل به دریای کابوس و هذیان می شود و جهان و مردمش را در آن رویا به اعوجاج می کشاند و مسخ می کند. فردینان بهترین نماد برای آدمی است که در اروپا بین دو جنگ زندگی کرده است. وقایع و اتفاقاتی که او از سر می گذراند بسیار پوچ و بی معنی و ناجوانمردانه است و سلین آنقدر در تصویر کردن شان استادی به خرج داده است که خواننده نمی تواند باور کند که راوی خود نویسنده نباشد. فردینان نماد انسانی است نابود شده از ترکش های جنگ. انسانی که عاصی است، انسانی که ناسزایی و لعنتی است به دنیایی که آدمی بر پایه مدنیت ساخته است. این است فردینان.

 

سلین در ایران

لویی فردینان سلین در ایران با همین کتاب معرفی می شود. گویا آن طور که مرحوم غبرایی درمقدمه کتاب می نویسد، اولین جایی که از سلین به زبان فارسی سخنی گفته می شود، در ارزیابی شتابزده جلال آل احمد است که مدیر مدرسه اش را تحت تاثیر سفر به انتهای شب می داند و نه بیگانه کامو. اما این نخستین رمان سلین را اولین بار مرحوم غبرایی به فارسی زبانان معرفی می کند و ترجمه زیبا و روان اش به زودی مورد استقبال قرار می گیرد.بعد از غبرایی، مهدی سحابی به ترجمه آثار سلین روی آورد و رمان های “دسته دلقک ها”، قصر به قصر” و “مرگ قسطی” را از ترجمه کرد که هر سه را نشر مرکز منتشر کرده است. رمان کوتاه “معرکه” را هم سمیه نوروزی ترجمه و نشر چشمه منتشر کرده است.

 

حقیقت و دروغ

“حقیقت دردی است که هیچ وقت انسان را رها نمی ‌کند و حقیقت این دنیا مرگ است. باید انتخاب کنی؛ مرگ یا دروغ. راستش را بخواهید شخصا هیچ‌ وقت جرأت خودکشی را نداشته‌ام…”

لویی فردینان سلین