مهم ترین خطر بالقوه 2007: حمله به ایران

نویسنده

iranmapb.jpg

پاتریک سیل

از بدترشدن اوضاع خاورمیانه تا بدتر شدن اوضاع شاخ آفریقا، از خطر بالقوه حمله آمریکا- اسرائیل به ایران تا هرج و مرج گسترده ناشی از نبود رهبران خردمند و صاحب نفوذ جهانی، پاتریک سیل تصویر ترسناکی از مشکلات سال جدید ارائه می دهد.

گرچه خیره شدن به آینده تاریک همواره کار خطرناکی است، اما چندان بیراه نیست اگر بگوییم از میان تمامی فاجعه های انسان ساز سال جدید که میتواند گریبان جهان را بگیرد، حمله آمریکا/ اسرائیل به ایران از همه ویرانگرتر خواهد بود.

اما آیا احتمال اتفاق چنین حمله ای، و یا حتی امکان انجام آن وجود دارد؟ متاسفانه باید بگویم بله.

در رویارویی کنونی با ایران، هنوز گزینه نظامی در دست بررسی است. در آمریکا و اسرائیل همان برنامه ریزان نظامی، همان صاحب منصبان سیاسی و همان مدیران نقشه کش که نقشه حمله به عراق را کشیدند، اکنون- به همان دلایل- حمله به ایران را توصیه میکنند.

دلایل چنین حمله ای بطور خلاصه عبارتند از نیاز به کنترل منابع نفت خاورمیانه و محروم کردن رقبای بالقوه، مانند چین، از دسترسی به آن؛ نشان دادن توان منحصر به فرد نظامی آمریکا به دوست و دشمن در سراسر جهان و بالاخره اراده اسرائیل بر حفظ برتری خود بر هر گردنکش منطقه، به ویژه اگر این گردنکش فرد آشوبگری مانند احمدی نژاد باشد.

برای آنکه حمله آمریکا/ اسرائیل به ایران موثر باشد، باید هم تاسیسات اتمی و هم تمامی توان نظامی- صنعتی ایران را از میان برود تا امکان تلافی از ایران گرفته شود. این حمله باید چنان کوبنده باشد که تمامی اراده و ابزار تلافی را از ایران بگیرد. این حملات هوایی و موشکی میتواند چندین هفته طول بکشد، و به دلیل بزرگ بودن ایران و پراکندگی تاسیسات نظامی آن، دستیابی به چنین هدفی دشوار خواهد بود.

در صورت حمله، به احتمال زیاد، ایران علیه نظامیان آمریکایی در عراق، علیه اسرائیل و علیه پایگاههای نظامی آمریکا و متحدان آن در خلیج فارس دست به پاتک خواهد زد.

از میان تمامی این هدفها، کشورهای عربی خلیج فارس- که از دیگر کشورهای عرب ثروتمندتر، مدرن تر، و پیشروتر هستند- از همه آسیب پذیرتر خواهند بود و طعمه آتش خواهند شد. تاثیر این حمله بر آینده جامعه عرب نامعلوم است.

این حمله بر روابط آمریکا ـ اعراب، بر امنیت بلند مدت اسرائیل، بر جریان نفت از خلیج، بر قیمت نفت، بر اقتصاد جهان صنعتی و بر وضعیت شکننده دلار اثر فاجعه باری خواهد داشت. و با این همه، بعضی از عوامل با نفوذ چنین استدلال میکنند که تنها راه “پیروزی” آمریکا در عراق نابود کردن ایران است.

قراین حکایت از آن دارد که جرج بوش در بیانیه ابتدای سال جدید، استراتژی خاورمیانه خود را اعلام خواهد کرد که مخالف با توصیه های گروه تحقیق عراق است. سخن از این است که نیروی بیشتری به عراق فرستاده شود، تحریم ایران وسوریه سخت تر شود، کشورهای میانه روی عرب علیه “افراطی گری” بسیج شوند، فواد سینیوره بر علیه حزب الله و محمود عباس بر علیه حماس مسلح شوند؛و در شاخ آفریقا هم اتیوپی مورد حمایت قرار بگیرد.

سیاست های آمریکا در جهت آرام کردن منطقه خاورمیانه نیست، بلکه در جهت دامن زدن به جنگ داخلی عراق، راندن ایران و سوریه به حالت دفاعی، تشدید اختلافات در لبنان و فلسطین، و باز کردن جبهه ای جدید در شاخ آفریقاست.

بوش خطر اصلی را محور تهران- دمشق- حزب الله- حماس می داند و به دنبال نابودی آن است. و اگر عربستان سعودی، که نگران اوج گیری ایران و شیعیان در لبنان و منطقه خلیج است، درکنار آمریکا قرار بگیرد اوضاع خطرناک تر خواهد شد. اسرائیل نیز راه برتری جویی نظامی را بجای صلح انتخاب کرده و آماده است در صورت عدم حمله آمریکا به ایران خود دست به چنین حمله ای بزند. از همه اینها چنین برمی آید که سال جدید ممکن است سال پرماجرایی برای منطقه باشد.

مشکل اصلی در اینجاست که جهان فاقد یک رهبری گسترده است. به سختی میتوان کسی را پیدا کرد که دوراندیشی لازم برای پایان دادن به این هرج و مرج بین المللی را داشته باشد. پوتین بیشتر به فکر حفظ منابع نفت و گاز روسیه است. اتحادیه اروپا در سیاست خارجی از یکپارچگی لازم برخوردار نیست. هم بلر و هم ژاک شیراک امسال کنار می روند.

در خاور میانه بیشترین مسئولیت متوجه سه رهبر است، ملک عبداله بن عبدالعزیز پادشاه عربستان، حسنی مبارک رئیس جمهور مصر و رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه. اگر این سه رهبر، باوجود مشکلات داخلی ای که با آن روبرو هستند، بتوانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند و از نفوذ سیاسی مشترک خود استفاده کنند، می توانند منطقه خاور میانه را از بخشی از خطرات، مصیبت ها و فاجعه ها نجات دهند.

منبع: میدل ایست آنلاین، 29 دسامبر 2006