اصلاح طلبان در ایران امید زیادی به کاندیداتوری سید محمد خاتمی در انتخابات پیش روی ریاست جمهوری دارند. رئیس جمهور سابق اما همچنان درگیر محذورات، ملاحظات و محاسبات خود است.
اگر خاتمی در نهایت کاندیدا نشود، اکبر هاشمی رفسنجانی تقریبا به تنها گزینه باقی مانده برای اصلاح طلبان بدل می شود که همزمان دارای هر سه خصوصیتی است که این جناح فکر می کند با اتکا به آنها می تواند در انتخابات به موفقیت برسد.
احتمال رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی توسط شورای نگهبان تقریبا محال است [بر خلاف خاتمی]، نام و چهره او برای رأی دهندگان و افکار عمومی آشناست و احتمال پیروزی او بر رقبا با اتکا بر آرای مثبت [و با غلبه بر آرای فراوان منفی] هم زیاد است.
تا اینجا ۵۰ درصد قضیه حل است. اصلاح طلبان [منظور آن دسته از اصلاح طلبان موافق شرکت در انتخابات ریاست جمهوری است] حاضرند [به عبارت بهتر از خدایشان است] که در صورت وارد نشدن خاتمی به این عرصه، انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری را که در آن خاتمی سوار بر موج هاشمی ستیزی ساخته همین جریان و به عنوان نماد مخالفت با سیاست های دولت سازندگی به ریاست جمهوری رسید، فراموش و از اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات پیش رو حمایت کنند.
نزدیکی و اتحاد سیاسی و عملی اصلاح طلبان با طیف هاشمی رفسنجانی چیز جدیدی نیست. این رقبای قدیمی پس از دوم خرداد و رفته رفته، دشمنی ها و اختلافات گذشته را یا فراموش کردند یا کنار گذاشتند تا اینکه در موارد زیادی به متحدان هم تبدیل شدند. به هر حال مسائل و موارد مورد اتفاق معمولا بسیار بیشتر از موارد و مسائل مورد اختلاف هستند.
اما هیچ نشانه ای برای خوش بینی به ۵۰ درصد دیگر ماجرا وجود ندارد. در واقع هاشمی رفسنجانی تاکنون کمترین نشانه قابل مشاهده ممکن را از خود بروز داده که حاکی از تمایل او برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری آینده باشد.
فرزندان او تاکنون در جواب خواهش ها، درخواست ها، دعوت ها و پرسش های مطرح شده متعدد،با تأکید بر کاندیدا نشدن “حاج آقا” این را هم گفته اند که کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی “بستگی به شرایط و تشخیص خود ایشان دارد. قطعا اگر شرایط به گونه ای باشد که ایشان احساس کنند که باید وارد شوند این کار را خواهند کرد.”
خود او هم تقریبا همین جواب را به همین درخواست ها و پرسش ها داده است.
به نظر می آید حداقل بخشی بسیار مهم از دغدغه های هاشمی برای نامزد نشدن در انتخابات، با بخشی از دغدغه های خاتمی مشترک باشد. این هر دو، کاندیداتوری خود را باعث بروز تنش و تشنج هم در لایه های مختلف جامعه و هم در سطوح گوناگون نظام سیاسی می دانند.
ساخت سخت، متصلب و اقتدارگرای قدرت در چهار سال اخیر تلاش زیادی برای، نخست بازپس گیری و سپس حفظ انسجام خود و جامعه انجام داده است. کاندیداتوری هاشمی یا خاتمی می تواند این ثبات نسبی را تا میزان نامشخصی بر هم بزند.
چنین “تنش”ی نه تنها مورد قبول حکومت نیست و از طرف آن تحمل نمی شود [با توجه به هشدارهای متعدد اخیر درباره برخورد سخت با هرگونه ناآرامی اجتماعی پیش و پس از انتخابات] بلکه به نظر نمی آید افرادی مانند خاتمی و هاشمی هم تمایل چندانی به آن داشته باشند.
این بی میلی به طور مشخص در هاشمی بیشتر است. او به خوبی می داند که نامزدیش در انتخابات به معنی بسیج شدن مجدد بسیاری از نهادها، ارگان ها، محافل و نیروهای سیاسی، امنیتی، نظامی و مافیایی وابسته به قدرت علیه وی خواهد بود. هاشمی یک بار در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ طعم مواجهه با چنین لشگری را چشید و پس از آن گفت که تنها می تواند به خداوند شکایت کند.
او همچنین متوجه تهدیدهای روزانه وابستگان قدرت علیه خود نیز هست؛ همانطور که هشدارهای به ظاهر خیر خواهانه به ظاهر خیر خواهانش در میان اصولگرایان حاکم را می بیند که با بیان عباراتی مانند “مصلحت نیست هاشمی کاندیدا شود” یا “آمدن هاشمی به نفع او نخواهد بود” تلاش می کنند وی را از این عرصه دور نگه دارند.
وقتی در آذر ماه ۱۳۹۱ هاشمی رفسنجانی برای جلوگیری از رویارویی با گروهان کوچکی از همان لشکر حتی نتوانست به شهر زادگاه و حیاط خلوت خود یعنی رفسنجان سفر کند، اعلام کرد که سفرش را برای “جلوگیری از تنش” لغو کرده است.
او که آمادگی و توانایی مواجهه با “تنش” بر سر شرکت در یک مراسم ختم ساده در رفسنجان را ندارد، چگونه می تواند با “تنش”هایی که بی شک پس از کاندیداتوری در انتخابات با آنها مواجه خواهد شد، مقابله کند؟
اکبر هاشمی رفسنجانی سالهاست که در حوزه دیپلماسی هم طرفدار “تنش زدایی” شده و از “تنش زایی” در سیاست خارجی به شدت انتقاد می کند. به نظر نمی آید این آیت الله در آستانه 80 سالگی به طرق اولی به دنبال “تنش زایی” در سیاست داخلی باشد.
او خود دیروز گفت که در انتخابات به “مانور وحدت” نیاز است و به خوبی می داند که چنین مانوری با تنش و تشنج جور در نمی آید.