از 22 بهمن بگوییم

سعید قاسمی نژاد
سعید قاسمی نژاد

بیانیه هفدهم میرحسین موسوی یکی از نقاط عطف مهم جنبش سبز مردم ایران بوده است؛ این نقطه عطف اما در واقع واکنشی بود به اتفاق مهمی  که در عاشورا افتاد. در روز عاشورا برای اولین بار ما شاهد دو اتفاق مهم بودیم؛ اول آنکه مردم در برابر هجوم نیروهای سرکوبگر از خود دفاع کردند و دوم آنکه نشانه های تمرد به وضوح در دستگاه سرکوب حکومت مشاهده شد.

 در حکومتهای ایدئولوژیک در معرض فروپاشی، عموما چهار نشانه را می توان مشاهده کرد :بحران مشروعیت، بحران کارامدی، بحران همبستگی و بحران  سلطه. جمهوری اسلامی تا قبل از عاشورا سه بحران اولیه را به وضوح دارا بود. اما وقایع عاشورا، بحران مشروعیت حکومت را وارد مرحله جدی تری کرد.

دو بال مشروعیت حکومت جمهوری اسلامی پس از انتخابات بیش از پیش شکسته شده اند. تقلب آشکار در انتخاباتْ، ادّعای جمهوی اسلامی را مبنی بر اینکه مبتنی بر رأی مردم است، به تمامی غیرقابل‌قبول کرده است. ایستادن رودرروی مردم و عدم حل معضل انتخاباتی به روش‌های مسالمت‌آمیز و سرکوب تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم جای شکی در رد ادعای دموکراتیک بودن نظام جمهوری اسلامی باقی نگذاشته است. بال دوم مشروعیت‌بخشی به نظام جمهوری اسلامی نیز اینک بیش از هر زمانی شکسته و اتفاقاً این جمهوری اسلامی است که بیش از هر کس اسطوره‌های مشروعیت‌بخش خود را در هم شکسته است؛ آتش زدن عکس آیت‌الله خمینی و نمایش آن در تلویزیون، حمله به بیت آیت‌الله خمینی به عنوان مکانی مقدس در جمهوری اسلامی و کشتار مردم در روز عاشورا که موجب این‌همانیِ رهبر جمهوری اسلامی با یزید در ذهن مردمان شده، بیش از هر چیز موجب مشروعیت‌زدایی از جمهوری اسلامی گشته است.

جمهوری اسلامی از ابتدا به خاطر بحث تعهد و تخصص دچار  ناکارآمدی بوده است. برآمدن احمدی‌نژاد بحران کارآمدی جمهوری اسلامی را بیش از هر زمانی تشدید کرده است. سی سال ناکارآمدی مزمن اینک ایران را در وضعیتی به راستی بحرانی قرار داده است. نرخ پایین رشد اقتصادی، نرخ بالای فساد اقتصادی، درصد بالای بیکاری و انواع و اقسام بحران‌ها ایران را در آستانه‌ انفجار قرار داده است.

جنبش سبز از همان ابتدا، بیش از هر زمان دیگری بحران همبستگی نخبگان حکومتی را تشدید کرده است. بخش‌های عظیمی از خودی‌ها، غیرخودی شده اند، و بخش‌های عظیمی از نیروهای مؤثر در ساختِ قدرت با یکدیگر دچار اختلاف اند که همین امر حکومت را بیش از پیش فلج کرده است.

 در روز عاشورا بحران سلطه نیز رخ نمود. وقتی این چهار بحران را در کنار شعارهای رادیکال شده مردم که شخص رهبری و کل ساختار را هف قرار داده اند کنار هم می گذاریم، افق ایران بدون جمهوری اسلامی بیش از هر وقت نمودار می شود. اتفاقا حکومت هم این مسئله را به خوبی فهمید، از این رو نخبگان محافظه کار همچنان در قدرتی که خود نیز با خود اختلاف داشتند برای چند روز اختلافها را کنار گذاشتند و بر سرکوب بیرحمانه مخالفان پافشاری کردند. افراطی ترین لایه حکومت برای چند روز همه را پشت خود جمع کرد تا با یک سرکوب گسترده کار را یکسره کند. این پروژه در 9 دی به شکل مفتضحی شکست خورد چرا که حکومتی تمام امکاناتش را بسیج کرده بود، نتوانست جمعیتی کافی بسیج کند.

بیانیه هفدهم در پاسخ به چنین فضایی نگاشته شد، از سویی کوشید جنبش را از زیر ضرب سرکوب به در ببرد و از سوی دیگر راه نجاتی پیش پای حکومتی که اینک مثل گرگی زخم خورده در بن بست گرفتار آمده قرار داد. اما رفتار حکومت پس از بیانیه هفدهم نشان داده است که حکومت کنونی قصد حل کردن معضل از طریق مذاکره را ندارد. بیانیه موسوی اما با بیانیه پنج روشنفکر دینی همراه شد. اصل بیانیه اگر مصاحبه های تحریک کننده امضا کنندگان آن نبود شاید چندان سر  و صدا و واکنشی را موجب نمی شد. مصاحبه های تحریک کننده امضا کنندگان که یکی نتایج رفراندوم آینده را پیشاپیش معین می کرد، دیگری اتاق فکر مشخص می کرد و قد و قامت این و آن را معین می کرد، تحقیر نیروهای سکولار و لفظ مدام تکرار شونده سفره و جمع و پهن شدن آن، در ادبیات امضا کنندگان و مصاحبه کنندگان همسو که بسان رنگ رخساری بود که خبر از سر ضمیر می داد، سد طرح مطالبات دیگرگروهها را شکست داد و گروههای دیگر نیز علیرغم آنکه تا آن روز حتی در پاسخ به فریاد جمهوری ایرانی و مرگ بر اصل ولایت فقیه مردم در خیابانهای تهران هم حاضر نشده بودند به صورتی متشکل صدایی در برابر صدای موسوی و کروبی بلند کنند، مبادا که در اتحاد جنبش خللی حاصل شود مطالبات خود را مطرح کردند. تا بدینجا علیرغم بعضی  درشت گوییها از جانب  هر چند سوی ماجرا نه تنها اتفاق بدی نیفتاده بلکه اتفاق مبارکی نیز افتاده است. همه سخنان خود را گفته ایم و همچنان متحدیم.

اینک اما تا 22 بهمن فرصت فراوانی نمانده و  بهتر است سمت وسوی بحثها را به سمت 22 بهمن ببریم. سخن از ساکت شدن و بحث نکردن نیست. آن کسانی که خواهان همین جمهوری اسلامی هستند با ولایت فقیهش، شعار “جمهوری اسلامی آزاد باید گردد” را تبلیغ کنند. آنان که رفتن اقای خامنه ای را می خواهند “مرگ بر دیکتاتور” را تبلیغ کنند، آنانی که خواهان حکومتی دیگرند “مرگ بر اصل ولایت فقیه” را تبلیغ کنند و…. هرقدر که طرفداران هر یک از این شعارها بیشتر باشند در نهایت به سود جنبش سبز و به ضرر آقای خامنه ای است، بعد از 22 بهمن دوباره بحثهای دیگر را شروع کنیم و بعد از پیروزی وزن کشی کنیم. در این مهلت باقی مانده  بیاییم از 22 بهمن بگوییم، 22 بهمن روز بزرگی است. یک بار دیگرباید نیروی خود را به این حکومت جور وجهل نشان بدهیم. 22 بهمن می آییم.